در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | هلما بهشتی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:29:58
 

فعال هنری

 ۰۸ بهمن ۱۳۸۰
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من حلما بهشتی هستم
در حال حاضر سعی میکنم دانشجوی رشته ی نقاشی و بازیگر تئاتر باشم
دوره ی بازیگری ، کارگردانی و خلاقیت در بازیگری هم در زمینه ی تئاتر و هم سینما گذروندم که هرکدوم به مدت یک تا دوسال طول کشید
قبل از اینکه وارد محیط کلاس بازیگری و صنعت نمایش بشم ، حدود ۵-۶ ساله بودم که ۲ تا سریال یه اسم های ( میوه ی ممنوعه ، عملیات ۱۲۵ ) بازی کردم
اولین اجرای بازیگری من روی صحنه ی تئاتر "ترین حرفه ای " در سالن هیلاج بود و بلافاصله بعد از اون ، نمایش "قلندرو" سالن شهرزاد که هردو به کارگردانی اقای امیرعلی ابراهیمی به روی صحنه رفتند و باعث شدن من با تجربه هایی که کسب کردم اینجا باشم ، در نقش مهسا ، کرئا و معشوق .

اول ذکر کنم که اجرای ما درواقع نمایش ... دیدن ادامه ›› در نمایش هست
من با سه تا کاراکتر مختلف در تلاشم که بُعد های مختلف دنیایی که ساختیم رو نشونتون بدم
مهسا بازیگر نمایشی هست که قراره نقش کرئا و معشوق رو بازی کنه
کرئا همون طور که از این دیالوگش میشه حدس زد ( اسکیپیون، تو را نومید کرده است و نومید کردن روح یک جوان جنایتی است بالاتر از همه‌ی جنایت‌هایی که تا‌کنون مترکب شده است ) بر این باور هست که انسان قادر به بی انگیزه زندگی کردن نیست و اگه بخواهیم نتایج منطقی دنیارو الویت قرار بدیم هیچوقت نمیتونیم زندگی کنیم و خوشبخت باشیم
با این حال
همونقدر که مایل به زندگی کردن هست گاهی میتونه ترسو و سرسری تصمیم گیری کنه
( بهرحال اگر بخواهیم در این دنیا زندگی کنیم باید به نفع آن رای بدهیم)
ترجیح دادن راحتی به ریسک کردن علیه چیزهایی که توی ذهن نهادینه شدن

معشوق نقش دوم مهساست
که رفته ولی هنوز توی ذهن عاشق هست
و در نهایت مهسا که با تمام اتفاقایی که باعث شدن دلش نخواد اونجا باشه
باز هم سعی میکنه روی صحنه به اندازه ی معشوق وحشت زده و غمگین و به اندازه ی کرئا عاشق زندگی باشه
نقطه ی اتصال این ها برای مهسا تناقضون توی هم دیگه است
و نقطه ی اتصال این سه تا برای من هیجان هر کاراکتر توی دنیای خودشه

این توضیحات من درباره خودم و نقشم بود ، ممنون که وقت گذاشتین و تا اینجا خوندین
من شمارو به دیدن نمایش "بیداری کالیگولا" دعوت میکنم و منتظر شنیدن نقد ها و نظر هاتون درباره ی این کار هستم .
مغزم را از کنار هم چیدن نقاط آزاد کردم و بالاخره ستاره ها را در آسمان دیدم، نه شکل های از پیش تعیین شده اندیشیدن را رها کردم، حس کردم.
اما صدای آمدنش خواب مرا قطع کرد
شاید یک مُرده‌یِ زنده اینطور تعریف بشه: "یک جسمِ سنگین، اونقدر سنگین که به نظر میرسه روی دو پا موندن سختترین و ناممکن‌ترین کار دنیا براش باشه، با بدنی شل و تنی کوفته. چهره‌ای مات و بی شکل درست مثل نقابی روی صورت که نه با لطیفه‌ای به خنده باز می شه و نه با غمی بزرگ به گریه میفته. لبی خطی یا هلالی رو به پایین که به خوبی غم رو نشون میده، چشمانی بی‌فروغ با پلک‌هایی افتاده و احساسی انتزاعی و غیرقابل لمس از تُهی‌شدگی."
تنهایی رو توی کوچه ها بدون تو دویدم
انقدر دویدم که یادم رفت راه ها برای دویدن هیچوقت تمام بشو نیستند
ولی خیالت جمع ، این کوچه ها به هیچکداممان وفا نمیکنند
پروانه روی دستم نبود اما خاطرات حس راه رفتنش در ذهنم زنده بود و آنها چشمانم را برای همیشه بستند

من هلما بهشتی بازیگر قلندرو شمارو به دیدن این نمایش دعوت میکنم .
او که در جان من زندگی میکند
او که خونش بر لباس من ریخته
چرا ترسیدم؟ ترس خفم کرد
بین پرواز کردن آرزوهام این صدا گوشامو کر میکنه
من میام جلوی رفتنشونو بگیرم اما میترسم
میترسم برای آرزو کردن کافی نباشم
هنوز نتونستم دلیلی که منو اینجا نگه داشته رو پیدا کنم و لا به لای این نتونستنا یه موج بزرگ آبی بی صدا منو بغل میکنه
انقدر محکم که خفه میشم ، آب ریه هامو پر میکنه
مثل یه طناب دور گردنم حلقه میزنه و هرچی بیشتر میگذره سفت تر میشه
گردنم کبود میشه و شاهرگم ... دیدن ادامه ›› رد خون‌و گم میکنه
و من میدونم اون اونجاست
داره نگاهم میکنه
اون بوی زنده بودن میده
من آرزوش میکنم و اون پر میزنه
من توی ترسام غرق میشم و اون توی رویاهام محو
حالا او نزدیک به پایان است
در چند قدمی برای همیشه خفتن .

من هلما بهشتی بازیگر گروه تولید تئاتر مربع شمارو به دیدن نمایش قلندرو دعوت میکنم
 

زمینه‌های فعالیت

هنرهای تجسمی
تئاتر

تماس‌ها

helllmabehesshti@gmail.com