«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود
من اولین نمایشنامه خوانی بود که برام انگار ۱۵ مین گذشت و از بس غرق کار شده بود..نمایشنامه خوان های موفق وکاربلد..کارگردانی خوب..همه چی عالی..خداقوت به همگی..منتظر کارهای بعدیتون هستیم بیصبرانه👏👏👏👏🌺🙋♀️
نسبت به نمایش نامه خوانیهایی که دیده بودم، در عین سادگی بسیار جذاب بود ، پاسکاری که بین صداپیشگی ها انجام میشد عالی بود، مخصوصا نقش کشیش با دزد بی دست را خیلی دوست داشتم و طنز در دیالوگهای فرشته ها بسیار خوب بود.
من با اینکه معمولا نمایشنامهخوانی برام خسته کننده میشه،
از قبل هم نمایشنامه رو خونده بودم هم فیلمش رو دیده بودم و در کل به داستان مسلط بودم.
ولی اجرا به قدری جذاب بود که من رو لحظه به لحظه ترغیب میکرد همراه شم و حتی یک دقیقه احساس خستگی نکردم.
واقعا خسته نباشید🌛🌜
اجرا عالی و بی نقص بود خسته نباشید میگم به تمام عوامل این کار قشنگ از جمله کارگردان که به خوبی تونسته بود تو زمان کم کار رو در بیاره و مدیریت کنه ، عالی بودید خسته نباشید ، با آرزوی موفقیت روز افزون🌹🌹🌹
درود...بهترین نمایشنامه خانی که دیدم بود...خیلی خیلی خوب و به نظرم ۱۰۰ شب هم اگه اجرا بشه باز کمه
انقد محو تماشای این نمایشنامه خوانی میشی که انگار ۱۵ مین تو سالن نشستی وزمان رو متوجه نمیشی..دستمریزاد به عوامل...بازیگراا و کارگردان عزیز جناب داخ
خداقوت به همگی👏👏👏👏👏🌺🌺🌺🌺🌺
اجرای بسیار خوبی بود و واقعا از تماشا و شنیدن این اثر هنری لذت بردم.
گویندگان همگی فوق العاده و درجه یک هستن خصوصا جناب آقای قناعت پیشه عزیز و آقای شریعتی دوست داشتنی.
با درام تلخی رووبرو هستیم که شک و سوءظن کشنده از جنس نمایشنامههای شکسپیر؛ در نهایت فاجعهای را رقم میزند.
بازیها همه خوب هستند و همه به خصوص سیما از پس انتقال احساسات به تماشاگر بر میآیند و هماهنگی بازیگران و کارگردانی قابل قبول است.
فقط ای کاش علاوه بر موضع انکار کامران در گفتگو با نگین و پافشاری در گفتگو با سیاووش، چالش و درگیری درونی کامران را قبل از فاجعه نیز در نمایشنامه شاهد بودیم؛ چرا که قطعاً با وجود این تناقض، کشمکش درونی زیادی در کار بوده است. در کل کار قابل قبول و دلپذیری بود.
آه ای یقینِ گمشده، ای ماهیِ گریز
در برکههای آینه لغزیده توبهتو!
من آبگیرِ صافیام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکههای آینه راهی به من بجو!
اصلا انتظار همچین اجرای منظمی نداشتم..
خسته نباشید میگم به همگی
کارگردان واقعا صبور و خوش انرژی بود
متن حرف نداشت.
بازی ها خیلی خوب بود.
`تمام خورشید ها یک روز غروب میکنند،امروز نوبت خورشید من بود`