(آهنگ یاور همیشه مومن با صدای داریوش از ضبط کاست پخش می شود )
دختر (نگین) : بابا ! چرا همش اینو گوش می دی؟
پدر (مجید) : بابایی اینو خیلی ازم پرسیدی ، همیشه می گفتم بزارم یه کمی بزرگتر شی تا برات قصه شو تعریف کنم
ولی الان دیگه باید بدونی ، الان بزرگ شدی! خانوم شدی !
بابایی من یه رفیق داشتم اسمش جواد بود ، خونوادش خیلی فقیر بودن ، خیلی ،اونقدی که پدرش رو گاری چایی می فروخت .
اون موقع ها جواد سرباز بود ، یه شب اومد پیشمون و گفت : بچه ها فهمیدین داریوش یه آهنگو دوبار دوبار خونده؟!
ما اول نفهمیدیم منظورش چیه وقتی نوارو گذاشت فهمیدیم چی میگه ، چون به صدای داریوش اکو داده بودن تو آهنگ ، جواد فک کرده بود دوبار خونده . ما اونشب به جواد خندیدیم تا صب بهش می خندیدیم خودشم میخندید هیچی نمی گفت ، فرداش جواد رفت جبهه و دیگه هیچ وقت برنگشت از اون روز به بعد آرزو می کنم
... دیدن ادامه ››
زمان یه لحظه
فقط یه لحظه ی کوتاه برگرده عقب من فقط یک لحظه جوادو ببینم بدوام سمتش بغلش کنم بهش بگم به من ببخش رفیق اون یه شبو به من ببخش .
آدمی خیلی تنهاس بابایی اونقدی که اگه نتونه خودشو ببخشه زمین زیر پاش لق میشه ، اونوقت همش باید دنبال یه جایی باشه که فقط سر پا نگهش داره این خیلی بده. خیلی بده آدما قدر چیزایی رو که دارن بعد از دست دادنش بفهمن.
( نوشته ی بالا دقیقا شبیه دیالوگ های متن نمایشنامه نیست ، فقط چیزهاییه که به یاد نگارنده ی این متن مونده)