تساوی ایران -استرالیا بازی برد-باخت!
استیضاحی برای دیدن یک نمایش...
ده، نه ،هشت، برزیل، شش،پنج ، پرسپولیس ،سه، دو یک....
این چیزی بود که توی سالن داشتم زمزمه میکردم و منتظر ضربه آخر عابدزاده به توپ بودم تا بازی تموم بشه و
آمبولانسی که قرار بود سرور جون رو ببره، رسیده باشه...
قرار بود سربازایی که برای حفظ صیانت مملکت لب مرز منچ بازی میکردند، مرخصی برن رو شاد کنه...
بالاخره امین بتونه سر برانکارد رو بگیره و
... دیدن ادامه ››
با مهارت های فنی ،خرج خانواده شو در بیاره...
و شاید بیتا برگرده تا دور افتخار و حرکت آهسته گلها رو تماشا کنه و مهریه خودشو طلب کنه....
وقتی سالن رو ترک میکردم نفس عمیقی کشیدم و یادم افتاد که تمرینهام رو باید سر موقع انجام بدم، استاد خودش بهم گفت بهتر شدم....
نمایشنامه کاملا امروزی تو بستر وقایع دیروز بود،روایت همه زندگی های غمگین تو لحظه های خوش بازی که اصلا" مهم نبود،ما که ۲۰ سال نرفتیم جام جهانی حالا بشه ۲۴سال،بشه ۳۰سال،بشه ۵۰سال....
بازی بازیگرها پر بود از فلش هایی که میتونست گذاشت و تکی تکی نگاهشون کرد و لذت برد...
کلمه بدون فلشی که میتونه حق مطلب رو بیان کنه کلمه "عالی" ،اینو چند بار تکرار کنی حس خوب اجرا رو کاملا" منتقل میکنه تئاتری که گاندی و هدایت و رضاشاهرودی و ماشین پلیس داره و بازیگرانی که سالن رو طی طریق میکنند تئاتری جالبه به اسم ایران استرالیا که من از دیدنش شاد شدم و ۳۶۰ درجه تو ۲ ساعت که نیم ساعت گذشت به جز اون ۸ دقیقه نفس گیر که اندازه یه کنسرت گذشت، حالم عوض شد.