بدونشک نام حسین کیانی همیشه منو وسوسه میکنه ! فرقی نمیکنه کارگردان باشه یا نویسنده، دراماتورژ یا ایدهپرداز اثر..هنوز خاطره خوش "همه فرزندان خانوم آقا" و "خدارحم" از خاطرم پاک نشده!
اینبار کیانی با مشروطهخواه بیوهای که فقط اسمی از مشروطه و آزادیخواهی را یدک میکشه به سالن اصلی اومده بود. بروشور کار پر بود از اسمهایی که هر کدومشون میتونه به تنهایی کلی مخاطب رو به سالن اجرا بکشونه ! فریده سپاه منصور، بهزاد فراهانی، سیامک صفری، محمود جعفری، مسعود میرطاهری، بهناز جعفری، آذر خوارزمی، شهرام حقیقتدوست، خسرو شهراز، رویا نونهالی، هومن سیدی، ...
یه شروع منحصربفرد ! کار با چنان ظرافتی شروع میشه که جای هیچ حرفی نمیذازه، طراحی صحنه سه بعدی، آواز حامد تمدن، درشکه و صدای سم اسب، همه و همه با هم عجین شده بودن تا فضای خفقان و کورسوی امید آزادیخواهان رو برای آزادی، به خوبی القا کنه. ده دقیقهی اول کار یه طوری از کل کار جدا بود ( اینو بعد از 3 ساعت میفهمید!) بعد از این ده دقیقه نمایش همچنان تب و تاب دلنشینی داشت، صحنه پردازی عمارت پیر ولی توی شروع کار با ترکیب رنگ برگای پاییزی که افول استبداد رو نشون میداد خیلی خوب طراحی شده بود.
بعد از گذشت حدود نیم ساعت و بازگو شدن قصه، کار از ریتم خودش میافته. چندین و چند بار به بروشور نگاه کردم تا باز هم مطمئن شوم این متن رو حسین کیانی نوشته یا نه ! شخصیتپردازی کار اصلا یکدست نبود، جوری که حضور بعضی از کاراکتر ها فقط جنبه پرکردن داستان رو داشت. شاید حضور نوبتی کاراکترهای محبوب مخاطب، تنها چند دقیقهای اجرا رو منقلب میکرد که متاسفانه تنها چند دقیقه بود. دیالوگها به خاطر وقوع زمان داستان اصلا جالب نبود، خیلی اوقات تنها
... دیدن ادامه ››
قسمتهای ابتدایی جملهها حس و حال قدیمی پیدا میکرد و انگار خود بازیگر خسته میشد تا انتها به همین منوال پیش بره و یکباره جملهها به زمان حال ادا میشد. تم داستان انتخاب خوبی بود که موضوع بکری رو همرا داشت ولی ابدا بستر جالبی برای این داستان طراحی نشده بود. فقط گاهی جملاتی پراکنده درباره آزادیخواه و آزادی میشنیدیم که اصلا خوب ادا نمیشد و خیلی سمبلیک بود. روایت عاشقی "سهره" و "عبدل" تکرار ضعیف داستان عشقی "همه فرزندان خانم آغا" بود که هیچ جذابیتی نداشت مخصوصا برای کسایی که اون کار رو با بازی خود هومن سیدی دیده بودن. مدت زمان کار واقعا زیاد بود و دیدن بعضی از بازیها و شنیدن دیالوگها کم انرژی روز اول، گذر زمان رو دیرتر میکرد.
چند لحظه از این کار به قدری زیبا پرداخته شده بود که انگار اصلا برای این نمایش نبود ( شاید هم قسمتهای ضعیف برای این کار نبودند) صحنه حضور پیرولی و اقرار به گناه پیش خانواده و تقاضای قصاص بینظیر بود (بازی بینظیر استاد فراهانی) . تنها بخشهای ابتدایی پرده اول و دوم جذابیت داشت و لحظههای بعد طوری پرداخته شده بود که گهگاهی تنشهای میان شخصیتها رنگ و لعابی به کار میداد اما باز همان روند کند و طراحی خسته کننده داستان! بخشهای گوشه نشینی پیرولی و بخش درد دلش با سرمه که میتونست بهتر از این باشه جزو بخشهای ضعیف کار بود.
بازیهای علی سلیمانی حقیقت دوست، خسرو شهراز و علی میلانی خوب بود. آذر خوارزمی ... نقطه قوت کار، دیالوگ گویی خاص خودش، پر انرژی، ادامهی شخصیتهای بینقص "خداحافظی نکردی با نجمه، سورچی" و " همه فرزندان خانم آغا" ! بازی و بیان رویا میر علمی به قدری بد بود که به کاراکتر "سرمه" لطمه میزنه. رویا نونهالی هم با سبک راه رفتن خاص خودش بیشتر خاطر مخاطب رو آزرده میکنه تا حس یک بانوی به ظاهر مشروطه رو پر رنگ تر کنه. حضور سیامک صفری ... شاید خستگی و حضور در چند کار بود ولی به هر حال اصلا کاراکتر میردستان خوب نبود ! دیالوگایی که برای سیامک صفری نوشته شده بود واقعا ضعیف بود، صفری چند بار حس کرد که توی کافه تریا داره صدسال تنهایی رو اجرا میکنه !!!
موسیقی همراه و همگام با کار بود، خب مسلما اجرای اول تپق داره که اصلا هم جای تعجب نداره اما گاهی که دیالوگای خیلی مصنوعی پیام داستان رو بیان میکردن حضور موسیقی این نقص رو کمرنگتر میکرد. سبک موسیقی انتخاب شده برای این کار عالی بود اما باز هم در انتها کار موسیقی انتخاب شده به نظر من یک جور بازی با احساسات تماشاگر بود که از سالن راضی بره که باز هم خلا دیدن یه نمایش قوی رو پر نکرد که نکرد.
این بار هم یه خدافظی سرد تو یه روز سرد با یه نمایش سرد !
خداحافظ سالن اصلی !!!