در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال مریم عتباتی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:48:53
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پدرسالاری. کلمه ای آشنا برای ما ایرانی ها. داستانی آشنا تر از زاویه دید یک مادر و دخترانش در مقابل یک پدر. پایان بندی فیلم که به مرگ پدر انجامید... یکم به نظرم خیلی مناسب کار نبود. اینکه زاویه دید مریم روایت نشد و ناگفته گذاشته شد خیلی از نکات، از نظر من انتخاب خوبی بود. ولی شاید کوبندگی داستان به تضاد روایت داخل و بیرون خونه میبود. رنگ قرمز که در جای جای فیلم به چشم میخورد نشونه ای از عطش زندگی زنان فیلم بود برای من. و ستون ها و دیوارها و در هایی که باعث جدایی اعضا خانواده با هم میشدن. که باعث میشدن قاب به دو تیکه تقسیم بشه. نمیتونم بگم مثلا این نکته که با وجود سطح پایین اقتصادی خانواده دخترشون آیفون داشت، یک اشتباهه یا اشاره به حفظ ظاهره. در کل فیلم بدی نبود. بازیها هم خوب بودن. همش احساس کمبود یک خلاقیت خاص در داستان و حرف اصلی رو داشتم اما خب رخ نداد. مرگ پدر هم چیزی نبود که به دنبالش باشم. از اونجایی که پدر فقط نمادی از سرکوبگری و مردسالاری بود و شخصیتی هم نداشت از نظر احساسی انسان رو درگیر نمیکرد. شاید اگر شخصیت ها از صرف اون خانواده از هم گسسته‌ی قدیمی نگر ایرانی بیرون میومدن میتونست جالب تر باشه. در کل که موفق باشید :)
یک فیلم کوتاه، چه قدر میتونه آدمو تحت تاثیر قرار بده مگه؟
این سوالی بود که من اولش از خودم پرسیدم.
نشسته بودم جای دوربین و همه چیزو ضبط میکردم. مستند در خونم جاری شده بود. و بعد از یک جایی از خودم پرسیدم... کی داره بازی میکنه؟ کی داره چه نقشی رو بازی میکنه؟
اینکه دوربین اکثر مواقع در سطحی بود که مصاحبه کننده قرار داشت باعث میشد نگاه ما پرسشگر و قضاوتمندانه باشه. کیفیت صدا بهترین حالت خودش نبود اما همونطور یکی از دوستان گفته بود زیرنویس کمک کننده بود. بخش بخش کردن فیلم باعث شده بود که هدف خیلی مشخص تر باشه. با کنار زدن هر لایه و کم شدن آدما و دقیق شدن روی داستان هاشون آدم میدید که اون بچه ها و خانواده ها همه دارن یکسری نقش بازی میکنن. نقشهایی که حتی معلوم نیست چرا برعهده گرفتن. بچه ای که در خیالاتش با مادرش زندگی میکنه. بچه ای که نباید روسری شو برداره. بچه ای که پدر نداره. بچه ای که نمیتونه بره مدرسه. فیلم زوم میکنه به بهونه یک مصاحبه روی نقش هایی که آدما دارن در هر لحظه از زندگیشون به اجباری که گاها هیچ کنترلی روش ندارن بازی میکنن. نقشهایی که اینقدر درونشون فرو رفتن که ترسناکه. فرو رفتنی که تا جلوی یک دوربین یک چشم قضاوتگر قرار میگیرن دست و پاشون رو گم میکنن و مکث کردن جزوی از مکالمه شون میشه. و جاهایی که انسان ها میترسیدن. و نمیدونستن بازی کردن یک فیلم با بازی کردن یک زندگی تفاوت داره. و آیا... واقعا داره؟
وسط اجرا یهو گفتم: مریم اگه این یک فیلم تاتر بود تا به حال صدبار زده بودی که از اول باز ببینیش!
همین نباید کافی باشه؟
اولش که فهمیدم کار موزیکاله دروغ چرا واقعا ترسیدم. میخواستم وسایلمو بردارم و از سالن در برم! اما متاسفانه نمیتونستم چون تا در خروجی فاصله زیادی داشتم. گیر افتاده بودم. هر لحظه انتظار یک شوخی سخیف رو داشتم که قلبم رو سوراخ کنه. محکوم به دیدن نمایش شدم. اما بعد گاردم اومد پایین. به خودم اومدم و دیدم دارم از یکی از شوخی ها ریز ریز پیش خودم میخندم. نصف نگاهم به نوازنده ها بود و نصف نگاه به صحنه قوی ای که کاملا برای کار مناسب بود. شوخی ها خوب و به جا بود. جز یکی دو مورد سخیف نبود. که واقعا کم گیر میاد. از قالب داستانی خارج نمیشد. شاید پایان بندی محبوب من نبود. به نظرم از بخشی که ژولیت در قبره داستان افت کرد. من انتظار یک چیز احساسی کوبنده رو داشتم اما کاملا نتیجه برعکسش شد. ولی خب دتس اوکی. برای کار واقعا زحمت کشیده شده بود و کاملا سرگرم کننده بود. همیشه نباید یک اجرا یک چیز سنگین فلسفی باشه. گاهی فقط باید لم بدی و از نور و آواز و رقص ها لذت ببری. واقعا به دلم نشست و یادم آورد چرا تاتر، این داستان در لحظه زیست شده، برام مقدسه! موفق باشید و به امید کلی کار جذاب دیگه ازتون!
من روز دوشنبه این تاتر رو دیدم. شاید سوال بشه که چرا اینقدر دیر دارم کامنت میذارم؟ واقعیتش به خاطر اینکه تمام این روزها فکر میکردم چطوری نظرمو بیان کنم طوری که به نظر نیاد فک و فامیل کارگردانم :)) و البته اینکه سایت زیبای تیوال کامنتمو خورد هم بی تاثیر نبود! =)))
در هر صورت. از کجا بگم؟
مکبث با این بیان، از همون خلاصه کار مشخص بود که این ایده هدر نرفته. که به نمایشنامه بی احترامی نشده.
و وای از خانم صفری! وای از خانم صفری! خانم صفری اینقدر بازی خیره کننده و درخشانی داشت که انسان مات میشد. این رو به عنوان تعریف میگم اما اینقدر ایشون عالی بودن که آخر اجرا وقتی من رفتم باهاش حرف بزنم در ناخودآگاهم انتظار برخورد با یک انسان دیوانه رو داشتم =))) و وقتی دیدم یک انسان معمولی خیلی خوش برخورد رو به رومه خشک شدم!
تعریف من از یک اجرای تاتر با بازی ایشون تغییر کرد. هر بازیگری در کل به حد نیاز تاثیر خودش رو گذاشت اما ایشون صحنه رو تسخیر کرده بودن. من انسان سخت گیرم. بارها شد که در انتهای نمایش به خانم صفری نگاه میکردم تا یک سوتی ازشون بگیرم و نمیتونستم. باورم نمیشد اینطور دارم در ایراد پیدا کردن شکست میخورم.
گاهی اوقات از خودم میپرسیدم تو که داستان رو میدونی پس برای چی خم شدی و داری با این هیجان نتیجه رو پیگیری میکنی؟ و بعد میفهمیدم از موسیقی ... دیدن ادامه ›› و انتخاب واقعا به جاش میاد!
صحنه و میزانسن عالی بود. کافی بود. با خلوت بودش بار جریان رو روی بازیها مینداخت.
نور به طور خیلی خاصی تنظیم نشده بود اما کاملا کفاف کار رو میداد.
اون ایده های خارق العاده تغییر نقش ها و استفاده از وسایل از بالشت تا کفش‌ها... وای عالی بودن! باعث میشد شیوه روایت داستان ابدا تکراری نشه. ایده ساختن تاج از آیینه های شکسته خودش گویای خیلی چیزا بود.
شاید تنها ایرادی که میتونستم بگیرم این بود که مدرن کردن داستان یکمی گاهی بیننده رو گیج میکرد. و فیلمهایی که پخش میشد شبیه نبودن تا جایی که خاطرمه. مثلا سیاه سفید نبودن همه‌شون. و چون کوتاه بودن و صفحه نمایش کوتاه بود کامل دیده نمیشدن و باعث میشد حواس انسان از بازی پرت بشه. مگرنه همه چیز و همه بازیها به جا بود.
این بین از نگار جون بابت پیدا کردن کارتهام بازم تشکر میکنم =))))
خیلی خیلی لذت بردم! امیدوارم همینقدر قوی ادامه بدید! و منم تا جایی که بتونم بیام و سرشار از لذت بشم!
ممنونم از حضورتون 🙏🏽🌸
شمارو به خاطر دارم که بعد از اجرا اومدین و صحبت کردیم
ممنونم از انرژی خوبتون
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
صدف صفری
ممنونم از حضورتون 🙏🏽🌸 شمارو به خاطر دارم که بعد از اجرا اومدین و صحبت کردیم ممنونم از انرژی خوبتون
قربونتون برم من ♥️ هنوز یاد اجراتون باعث ذوق‌م میشه ♥️
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
من هم هنوز یاد صحبت با شما باعث ذوقم‌میشه🌸💫
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام من یک بلیط vip دارم برای صندلی شماره ۶ اما متاسفانه نمیتونم برم. اگر کسی تمایل به خرید داشت به matabati33@gmail.com ایمیل بزنه :)
احتمال خیلی زیاد میبینم که نظرم پاک بشه :) اما خب نتونستم جلوی خودمو بگیرم بعد از یک روز که ننویسم.
ببینید؛ من به تلاشتون برای اقباس یک کار ایرانی و طنز از این نمایشنامه احترام میذارم. اما واقعا چی بود این؟! :)))))
بذارید در ابتدا بابت زحماتتون تشکر کنم ازتون. بابت رقص‌هایی که یکی از بازیگران انجام میداد و زیبا بود. نور پردازی گهگاه. همچنین هم اینکه سعی کرده بودید نمایشنامه رو ایرانیزه کنید به قول معروف.
اما بذارید حالا با بیشتر قدرتی که میتونم بکوبمتون و نقدتون کنم! چون به نظرم جای بهتر شدن هست.
از بازی دو عزیز شروع کنم. چرا هیچ وقت بخش های احساسی به اوج نمیرسیدن؟ چرا تکلیف خودتون رو مشخص نکردید که میخواید یک کار درام با طنز دارک داشته باشید یا یک کار با طنز سخیف؟ اخه شوخی با عباس بوعذار؟! این موقع؟! در همچین نمایشی؟ این بی تکلیف بودن نمایش باعث شده بود که بازیگرها هم بی تکلیف باشن. نتونن هیچ وقت واقعا در غالب درام فرو برن ولی تمام نمایش یه ادعای وحشتناک داشت از اینکه مفهوم خاصی پشت اثر هست. البته که پشت نمایشنامه اصلی هست ولی واقعا این چی بود؟ چطور اینقدر چیز سطح پایینی رو ارائه دادید؟ موسیقی‌ها ابدا تاکید میکنم وای ابدا و ابدا به موضوع نمیومد. داستان اول سعی میکرد منطقی و احساسی باشه و این وسطا هم ازش استفاده میکرد ولی واقعیت این بود که ابدا منطقی و احساسی پیش نمیرفت! به هیچ وجه! :)) حتی پایان کار هم که بخش خیلی حساس اثر بود در نیومده بود. هیچ بازی خیلی فوق العاده و موسیقی خاصی دیده نمیشد. دکور ساده و خوب بود. استفاده خاصی ازش نشده بود. نور در بعضی جاها بد نبود اما ... دیدن ادامه ›› در کل چیز چشم گیر و خلاقانه‌ای نداشت. نمیدونم. به نظرم این اثر رو اگر به چشم یک کار طنز سطح پایین دید شاید موفق باشه. اما به دید یک نمایشنامه از سبک و نوشتار وودی آلن؟! این اصلا و ابدا منظور نویسنده کار نبوده.
کاش یک بار دیگه هم بگم که خیلی خیلی بدون پیوستگی، بدون منطق، بدون احساس، بدون طنز تلخ در مورد موضوع مرگ!!! شما دارید یک تاتر میسازید با اسم مرگ در میزند! این خودش نباید کافی باشه برای اینکه طنز سطحی و شوخی های کلیشه ای در کار نداشته باشید؟! چرا واسه بیننده ارزش قائل نمیشید؟ چرا جرئت ندارید با کانسپت مرگ دست و پنجه نرم کنید؟ اصلا با چه منطقی همچین چیزهایی رو جا دادید؟! اگه نمیخواستید منطقی باشید چرا به زور سعی میکردید بخش های احساسی رو داشته باشید؟ برای اینکه ادعا کنید به مرزها نزدیک شدید؟ ولی کیلومترها باهاش فاصله داشتید! موسیقی به شدت بی ربط، به شدت از بین برنده ذره‌ای احساسات اگر تماشاگر تونسته باشه با زور خودش به وجود اورده باشه. پرداخت داستان خوب و کافی نبود. پتانسیل هدر رفته شدید داشت. یکسری اتفاقات از زندگی شخصیت اول رها میشد و هیچ وقت به اوج شکست طرف نمیرسید. بابا طرف داره میمیره ولی یک بارم جیغ نمیکشه یا حتی یک بارم اشک نمیریزه :)))))) مگه میشههههه؟! :))))))))) مگه میشهههههه؟!
خلاصه که واقعیتش اینکه من اصلا از نمایش لذت نبردم. به نظرم یک قیمه توی ماست بدون هدف بود. اما ممنون از تلاشی که کردید برای این کار و خسته نباشید میگم بهتون. امیدوارم کارهای بعدی‌تون بهتر باشن :)
با سلام!
من این تاتر رو روز یکشنبه دیدم. من خیلی تاتر به طور کلی ندیدم برای همین شاید نظرم خیلی موثر نباشه. اما میشه گفت وودی آلن رو خوب میشناسم. یا حداقل چیزی که نشون میده رو. و کار کاملا وودی آلنی بود. از انتخاب موسیقی تا نوع اجراها تا کمدی‌ای که همچنان همون حالت طعنه آمیز و دارکش رو نگه داشته بود. بخش‌هایی از فیلم آنی هال که پخش شد و الی آخر. به نظرم بازی‌ها خیلی به جا بودن. چون ما هیچ وقت نباید توقع یک بازی کاملا کمدی و در عین حال کاملا دراماتیک رو داشته باشیم. همیشه باید روی خط اون بین در کارهای وودی آلن راه بریم. صحنه و استفاده از پارچه و نقاشیها جالب بود. نکته ای باعث میشد بعضی اتفاقات صحنه رو از دست بدیم ایده خوبی بود اگر گفت و گویی شکل میگرفت. و متاسفانه در اجرای ما من این نکات رو نفهمیدم. گاهی موسیقی خیلی بلند بود و باعث میشد بعضی دیالوگ ها از دست بدن. هرچند که در نوشته های وودی آلن که دیالوگ های زیادی هم دارن هجویات به شدت نقش موثری داره. در کل کار خوبی بود و نمایشنامه خوبی هم انتخاب شده بود و به اثر وفادار بود. تشکر میکنم از همه عوامل :) همچنین در مورد اون نکته که چرا به مرگ و قتل میخندیم :) فکر میکنم سوال به جاییه اگر بدونیم که نویسنده کار یک انسان پوچ‌گرا بوده و همین که دوتا کاراکتر باهوش کار توسط یک انسان که خوددرگیری هم داره کشته شدن خودش به قدر کافی پاسخگوی این سوال باشه.
خسته نباشید میگم به همگی :)