در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گروه نمایش موج | درباره نمایش پارتی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:07:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فروپاشی خانواده یا پازل دردناک


نقد و بررسی نمایش "پارتی" نوشته و کار آرش عباسی در دوشنبه‌های نقد تئاتر

ضا آشفته در نقد نمایش "پارتی" نوشته و کار آرش عباسی به فروپاشی خانواده پرداخت و مریم جعفری حصار دیگر منتقد کانون ملی منتقدان تئاتر ایران به پازلی اشاره کرد که در آن فیلمی ناتمام برای آیندگان ساخته ... دیدن ادامه ›› می‌شود.

به گزارش هنرآنلاین، در این نشست که توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران در تالار چهارسو برگزار شد، رضا آشفته منتقد، با اشاره به اینکه نمایش پارتی پیش از این هم چند بار اجرا شده اما این بار آرش عباسی درست‌تر از بقیه، نمایشنامه‌اش را به صحنه آورده و ما در آن شاهد یک اجرای مینی مالیستی با پایان باز هستیم.

آرش عباسی، نویسنده با اشاره به اینکه نمایشنامۀ پارتی پیش از این توسط چند کارگردان در تهران و شهرستان‌ها اجرا شده‌ اما به دلیل آنکه به دنبال کامل کردن این متن از سال 79 تاکنون بوده و این متن را زمانی نوشته که هنوز موبایل‌ها ابزار پیشرفته‌ای را برای تصویر گرفتن نداشته‌اند و او آرزویش این بوده که چنین ابزاری تولید شود که توسط یک موبایل کلیت این نمایش شکل بگیرد که در زمان اجرای سیاوش تهمورث با دوربین هندی کم این اتفاق می‌افتاد اما در اجرای فعلی به دلیل آمدن موبایل‌های پیشرفته تقریبا این آرزو محقق شده است.

عباسی همچنین با اشاره به اینکه براساس همین متن فیلمی‌ هم ساخته شده که البته مورد رضایت خودش هم نبوده است به فیلم "غریبه کامل" از تولیدات کشور ایتالیا اشاره کرد که در آن، روابط سه زوج و یک دوست نشان داده می‌شود که با همین موبایل یک بازی راه می‌اندازند و به بهترین نحو ممکن روابط خود را به چالش کشیده شده است. بعدها بر اساس همین فیلم نسخه‌های ژاپنی، آمریکایی و اسپانیایی هم ساخته شده است. من هم در نوشتن پارتی به مسائل روز توجه می‌کردم و به مصرف الکل پرداختم و فیلم غریبه‌های کامل نیز درباره مصرف شراب است.

مریم جعفری حصار، منتقد ضمن اشاره به اینکه تمامی‌ کارهای آرش عباسی را دیده و درباره‌یشان مفصل هم گفت‌وگو کرده، گفت: نمایش پارتی به شیوه پازل گونه نوشته و اجرا شده و برخلاف اینکه بریده‌های را کنار هم بچینیم از آغاز یک پازل کامل داریم که از درون اطلاعاتش خالی می‌شود. در اینجا کششمکش با دادن اطلاعات نیست بلکه موقعیت‌های مختلف شکل می‌گیرد و پایان هم باز است و به تعداد مخاطبان می‌توان پایان‌های متفاوتی را برایش در نظر گرفت. به نوعی به سمت ریشه‌های پست مدرن می‌رود و در صحنه اتفاقا فیلمی‌ ساخته می‌شود که کامل نیست و داستانک‌هایی کوچک در دل روایت ساخته می‌شود. در ماتریکس اجرا با شروع خوبی همراه می‌شویم و در آغاز ضمن معرفی تک تک شخصیت‌ها، آنها رو به دوربین می‌گویند که این فیلم برای آیندگان ساخته می‌شود و این‌گونه کشمکش در ذهن اتفاق می‌افتد و دیگر منتظر نمی‌مانیم و در اینجا می‌بینیم که شالوده خانواده برهم ریخته و همه چیز موقعیت محور است و نه کشمکش محور! متن خوب است و نسبت به متن قبلی تغییرات به درستی انجام شده و اشاره به مصرف متادون و الکل هم به خوبی انجام شده است. همچنین همه چیز در یک فضای ییلاقی اتفاق می‌افتد.

جعفری حصار افزود: طراحی صحنه مبله است و بخشی از مبل‌های طوسی و خاکستری‌اند و بخشی نیز قرمزند که در آن، قرمز نشانۀ عشق و خانواده است و خاکستری کمک می‌کند که قرمز دیده شود اما رنگ خاکستری معرف اندوه است و اشارهای به پوچی رابطه‌هاست که چینش رنگها به درستی است و روی میز هم سیب‌هایی چیده شده که نشاط دیگری را به صحنه می‌دهد و ضمن آنکه اجرا ریتم خوبی دارد به نظرم بازیگری طبق ماتریکس که وسط آن یک پرفورمنس هم داشتیم، میزانسن‌هایش را شکل می‌دهد و البته در جایی یکدفعه بازیگری افت کرد و به نظرم باید از همان ابتدا میزان علاقه‌مندی این شخصیت‌ها نسبت به همدیگر بالا بگیرد و رفته از میزان این علاقه‌مندی کاسته شود. این طوری فروپاشی عاطفی این آدم‌ها بهتر نمایان می‌شود. این روزها آدم‌هایی را در بیرون از تئاتر می‌بینیم که با همدیگر در روابط زناشویی خوب نیستند و همدیگر را تمکین نمی‌کنند اما در یک مهمانی عاشقانه‌ترین جملات و رفتارها را برای هم ابراز می‌کنند. در اینجا هم چنین چیزی باید مشهود باشد اینها به دروغ ابراز عشق می‌کنند اما از هم دور هستند و باید از ابتدا این دوستی دروغین را ببینیم و رفته رفته متوجه شویم که اینها اصلا با هم دوست نیستند. بنابراین اگر بازیگر کوتاهی می‌کند مشکل کارگردان هست که از آنها چنین روالی را نخواسته است.

آرش عباسی ضمن پذیرفتن انتقاد جعفری حضار گفت: به نکتۀ درستی اشاره کردید که با چنین روالی می‌توانیم شگفت زدگی مخاطبان را بالا ببریم و اتفاقا خوبی اجرای ما هم در اینجاست که هر شب در آن تغییراتی می‌دهیم که شکل کارمان بهتر بشود و باید همین باشد که در ابتدا نشان دهیم اینها عاشق‌های درجۀ یکی هستند که مو لای درزشان هم نمی‌رود و خیلی رویایی هستند اما از جایی انگار هیچ ارتباطی با هم ندارند و تا پایان که انفجاری هست و همه به یک طرف پرت می‌شوند.

رضا آشفته، پژوهشگر گفت که ما در این اثر مینی مالیستی می‌بینیم که بستر اتفاقاتی فراهم شده که در یک موقعیت مشترک اینها دچار فروپاشی شده‌اند و از هر نوع فروپاشی‌ای ویران‌تر است چون در نبودن خانواده و عواطف معلوم نیست چه سرنوشتی انسان‌ها را در بربگیرد که درواقع بلاتکلیفی غریبی است و در آن افسردگی‌های شدید و خفیف نمود می‌یابد. به نظرم عباسی به درستی دارد روابط خانوادگی و اجتماعی را در هم می‌تند که بگوید با آمدن امکانات مدرن مانند موبایل، اینترنت و ماهواره به دلیل برخوردار نبودن از زمینه درست جذب آنها، جامعه چگونه تحت‌الشعاع آنها واقع می‌شود و پیامدش بیشتر منفی است. به هر حال در این نمایش نمونه‌های در حال فروپاشی را می‌بینیم که ما به‌ازاهای فراوان و چه بسا دردناک‌تر از این را در جامعه می‌بینیم و این همخوانی درست است که ارزش کار را بالاتر می‌برد و تئاتر ما بیش از هر چیزی نیازمند توجه به مسائل و بحران‌های اجتماعی است چون حالت درمانگر دارد و می‌تواند بهتر از روان‌شناسان مسیر مداخله در سرنوشت را برای مخاطبانش آشکار کند و چه بسا هر تماشاگری خود و مابه‌ازهایش را از پس این اجرا مرور کند. این مرور آغاز اندیشیدن و بازیابی درد و ریشه‌یابی بحران‌هاست و در خلوت می‌تواند مسیر درمانگری را برای گذر از این مسائل فراهم کند چون آدمها در روال عادی متوجۀ این برهم ریختگی‌ها و دروغ‌ها و ریاکاری‌ها و پنهان کاری‌های خود ویرانگر نیستند.

او افزود که ما در پارتی، سه رابطه را می‌بینیم و هر کدام به گونه‌ای ویران شده است و اینها دیگر نمی‌توانند در کنار هم احساس خوشبختی کنند چون همدیگر و درواقع خودشان را نابود کرده‌اند و بی‌آنکه بدانند خوشبختی و عشق راستین چه می‌تواند باشد تا توانسته‌اند به هم دروغ گفته‌اند و در حق هم خیانت کرده‌اند و اگر همین مسیر را ادامه دهند نتیجه‌اش جنایت‌های آشکار خواهد بود.

جعفری حصاری، مترجم نیز به موسیقی نمایش پرداخت که با آن می‌شود همذات‌پنداری کرد. او همچنین در ادامه به مرگ فروشنده و خیانت ویلی لومان به همسرش اشاره کرد که در اینجا خیانت مانی به همسرش یادآور چنین نمایشنامه‌ای است. البته در پایان ویلی لومان خودش را به کشتن می‌دهد که بچه‌هایش برای دریافت بیمه بتوانند احساس خوشبختی کنند.

آرش عباسی هم آرتور میلر را نویسنده مورد علاقه‌اش دانست و گفت: اتفاقا پایان‌نامه ‌ش هم بررسی نمایشنامه مرگ فروشنده بوده است و در نهایت او به 60 دقیقه‌ای پرداخت که باید زمان نمایش هم محدود به همین زمان باشد و برای همین از خیلی از ایده‌های دیگر گذشته است که بتواند این زمان و محدوده تصویربرداری را ایده اصلی این اجرا کند.

رضا آشفته، نویسنده نیز به بازیگرانی اشاره کرد که در ظاهر امر به درستی برای چنین نقش‌هایی اجرا شده‌اند. یک عده هم سن و سال که در دانشکده با هم بوده‌اند و حالا با هم ازدواج کرده‌اند اما از آن آسیب‌هایی خورده‌اند و در این بازی شیوا مکی نیان نسبت به بقیه برجسته‌تر می‌شود چون هم نقش پردازش دشوارتری داشته است و او باید هم مصرف مواد مخدر و هم طلاق پنهان مانده‌اش با حمید را بازی کند و هم گستاخی و بی‌پروایی‌اش را که در آن دست همه را باید آشکار کند که دچار چه مصیبت‌هایی شده‌اند. او بازیگری است که بنابر همین شیوه کمینه‌گرا کمترین احساسات را برای بروز کنش‌هایش در نظر گرفته و اصطلاحا بازی ضدحسی را آشکار می‌کند که در آن بغض فروخورده‌ای همه را متوجه دردهای آشکار در صحنه و در واقع زندگی خواهد کرد که پیامدش جز فروپاشی آشکار نخواهد بود.

از روز یکشنبه ۱۹ آبان نمایش "پارتی" در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت. این جدیدترین اثری است که آرش عباسی کارگردانی کرده که فضایی اجتماعی دارد. محمد عسگری، شیوا مکی نیان، مهسا باقری، علی نجفی، مسعود روستا و شقایق پورحمدی بازیگران این اثر نمایشی هستند.

امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیشنهاد رضا آشفته منتقد تئاتر

پارتی

روابط انسانی به ویژه روابط زناشویی همیشه یکی از مسائل مطروحه در تئاتر و فیلم معاصر بوده است و این نوع کارها مخاطبان ویژه ای هم دارد که البته آرش عباسی نمی خواهد کاملا ملودرام به قضیه نگاه کند بلکه بر آن است که به وجوه ساده اندیشانه و سهل انگارانه و دروافع غفلت های بزرگی که سبب تلخکامی و دردناک شدن روابط خواهد شد توجه ویژه تری داشته باشد.

سه زوج به یک مهمانی دعوت شده اند و حالا فیلم گرفتن برای آیندگان که درواقع فرزندان آنان خواهد بود، زمینه ساز شکل گرفتن یک موقعیت هولناک ... دیدن ادامه ›› است که لبریز از دروغ و تباهی است که در آن هیچ نکته ارزشمندی یافت نمی شود که بشود بر پایۀ آن این روابط حانوادگی را در کنار هم نگه داشت.

حمید که تصویربرداری می کند و همسرش لیلا سه سال است که طلاق گرفته اند اما برای آنکه مادر حمید سکته نکند همچنان با هم همخانه اند. علی و نگین در آستانه جدایی اند چون بچه دار نمی شوند اما درواقع علی به دنبال طلاق و برگشتن دختر مورد علاقه اش از خارج؛ به دنبال آن هست که با طلاق گرفتن از نگین بتواند با آن دختر ازدواج کند. مانی و ندا نیز در آستانۀ بچه دار شدن هستند اما پیش از این مانی با لیلا ارتباطاتی داشته و رابطۀ خود و نگین را سرد و بی رابطه معرفی کرده است. در حالیکه نمی دانسته دارای فرزندی خواهند شد و این مهمانی زمینه ساز آشکار شدن دروغ و خیانتش خواهد شد.

درواقع دوربین سر راست گزارش مستندی از مسائل به ظاهر ساده و درواقع ژرف و ریشه یافته در روابط احتماعی انسانها را بر ما آشکار می کند که چه روزگار سختی پیش روی افرادی است که در دورۀ گذار از سنت به مدرن دارند با آن دست و پنجه نرم می کنند.

آرش عباسی برای نمایش پایان باز در نظر گرفته است، که با طرح پرسش همه چیز را به ذهن و برداشت نهایی مخاطبش واگذار می کند که او هم در این تراژدی مشارکت عینی و ملموس تری داشته باشد و بخواهد مابه ازاهای خود را در قیاس با این وضعیت بررسی کند.

صحنه ساده است و کمینه گرا که بشود یک خانۀ ویلایی در دوروبر لواسان را نمایان کرد و اینکه مهمتر حضور این آدمها در کنار هم هست که با بازی های ضد حس که از غلیان و بروز احساسات بیش از حد جلوگیری کنند و بتوانند یک باور گروهی در زمینه فروپاشی انسانها در سطح جامعه نمایان سازند؛ به ویژه طبقۀ متوسط و تحصیلکرده که آمادگی بیشتری برای این خود ویرانی خود خواسته دارد و در این بی هویتی زودتر از بقیه دارد رنگ می بازد و به گونه ای به دنبال یافتن یک نسبت های بیگانه و دور از خود است که شاید این خود دستاویزی برای نجات باشد که تجربۀ غرب نشان می دهد که این راه نه تنها نجات نیست که کژ راهه ای بیش نخواهد بود و در آن نابودی به دلیل بی معنا شدن همه، به سادگی هر چه تمام تر رقم خواهد خورد. بازی ها نسبتا خوب است اما شیوا مکی نیان فرصت بهتری برای جولان دادن و پردازش نقش یافته است و پذیرفته که تیزبینانه تر مابه ازاهای موجود را با درنگ واقع بینانه تری به چالش بکشد چنانچه در متن هم او باید چنین کارکردی داشته و پتۀ همه را روی آب بریزد. اشکهای فرو خفته و خنده های هیستریک و در عین حال مهار احساسات با یک بغض شدید ما را به خود می آورد که چه بازی سختی است این دردناک شدن روابط و چه بسا بارها شاهدش بوده ایم و نمی توانیم انکارش کنیم. او یک لیلا دردمند و فرو پاشیده است و این روزهایش با متادون دردناک تر می شود.

پارتی شرح این روزهای طبقۀ متوسط است و برای همین می تواند خواهان بسیاری داشته باشد. در این نمایش که با بازی شیوه مکی نیان، مهسا باقری، شقایق پورحمدی، مسعود روستا، محمد عسکری و علی نجفی به روی صحنه رفته است؛ دروغ و پنهان کاری آدمهای امروز آشکار می شود


دوستان عزیز آقای عباسی تاکید کرده اند که این یادداشت صرفا برای مخاطبان این فضا نوشته شده و انتظار دارند در فضای دیگری منتشر نشود. با سپاس

یادداشت آرش عباسی نویسنده و کارگردان نمایش پارتی:

شما که غریبه نیستید این چیزی که به اسم پارتی می بینید "حداقل "پنجاهمین بازنویسی نمایشنامه ای ست که سال ٨٩ شروع به نوشتنش کردم. آن زمان که اسمش بود "پنهان " حداقل ده بار بازنویسی شد.زمانی که شد "بعضی وقتها خوبه آدم چشماشو ببنده "که سیاوش تهمورث کارگردانی اش کرد حداقل ده بار بازنویسی شد.برای فیلمنامه اش که شد " گاهی" و محمد رضا رحمانی ساخت حداقل ده بار به هم ریخته شد.برای چاپش توسط نشر اختران ... دیدن ادامه ›› با نام "گاهی "همه آنچه در نسخه نمایشنامه و فیلمنامه بود حداقل ده بار بهم ریخته و از سر نوشته شد و برای همین اجرای "پارتی " بیش از ده بار نوشته شد و کنار گذاشته شد تا بشود این که روی صحنه است. کنار اینها در تمام مهمانی هایی که در این ده سال رفته و دیده ام چیزی به متن اضافه و کم شد پس پر بیراه نیست اگر می گویم "حداقل" پنجاه بار بازنویسی شده.این فخر نمایشنامه نیست بد اقبالی من است که چیزی سال ها روی دلم مانده. پنجاه بار بازنویسی یعنی اینکه من بخشی -هر چند کوچک - از زندگی ده سالِ گذشته ام را صرف اش کرده ام. دندم نرم ،چشمم کور نمایشنامه نویسی همین است جز این باشد اسمش چیز دیگریست که من نخواسته ام انجام دهم. اگر بپذیرم شما که غریبه نیستید،که واقعن نیستید.باید بگویم من به نمایشنامه پارتی یک اجرا بدهکار بودم.به این نمایشنامه بد اقبال که همان سال اول کلی سند و مدرک جور کردم تا بگویم ربطی به فیلم سعادت آباد ندارد و این زودتر نوشته شده است برای مجوز فیلمش هم عده ای اصرار داشتند این هنوز شبیه آن فیلم است و باید عوض شود و همین شد که بازیگری در همدستی ناجوانمردانه با تهیه کننده شد بازنویس فیلمنامه و شخم اش زد بدون اینکه معرفت داشته باشد یک پیام به من بدهد.با این بهانه که ایران نیستم و نویسنده ای که حاضر نیست از نظر تهیه کننده های دلال نویسنده ی مُرده است. بعد از دو سال بی خبری از فیلمنامه برگشتم و دیدم که در جشنواره فجر اکران شده از طبقه دوم برج میلاد گوشه ای ایستاده بودم و به شش بازیگر و تهیه کننده و کارگردان نگاه می کردم که لباس یک شکل پوشیده بودند و جلوی دوربین عکاسان لبخند می زدند....
شبی که در ایتالیا فیلم یکی از کارگردانان مورد علاقه ام؛ پائولو جنووزه را دیدم جهان برایم صبح نمی شد.آن شب تا صبح "غریبه های کامل " را سه بار دیدم. در عین بی ربطی به نمایشنامه و فیلمنامه ی من، چیزی غم دنیا را در سرم ،سینه ام و تمام وجودم ریخته بود. چون غریبه نیستید می گویم که نیمه شب هدفون سبز رنگ را که بیشتر از بقیه هدفون ها صدا را به عمق وجود آدم می برد برداشتم و رفتم پیاده روی.خوب یادم هست در تمام مدت آهنگ چنگیز ِ محسن چاووشی را گوش می کردم: خراسون از چه می ناله فقط چنگیز می دونه....
اگر فیلمنامه گاهی به همان شکلی که من نوشته بودم ساخته می شد در عین بی ربطی ، شاید خیلی قبل تر از "غریبه های کامل " در جهان درباره اش حرف می زدند اما نشد.سینما و تئاتر برای کسانی که در آن دست به خلق می زنند خیلی بی رحم تر از آن چیزیست که ما در مقام تماشاگر به آن نگاه می کنیم. ما از کنار چیزهایی که دوست نداریم به سادگی می گذریم،انواع انگ های پوسیده و کهنه و کلیشه را به چیزی می چسبانیم،اگر چه ما در جایگاه تماشاگر این حق را داریم ولی از آنچه بر صاحب اثر رفته معمولن بی خبریم.
اما از اینها که بگذرم برای شما که غریبه نیستید بگویم که من فکر می کنم مثلن نمی شود نمایشنامه ای درباره
ریاضیات و نقش ریاضی در زندگی مثلن فردریش گاوس نوشت در صورتی که هیچ تصویری از جبر و آنالیز و هندسه دیفرانسیل نداشت،نمی شود درباره ویکتنشتاین نوشت اما کمترین تصویری از فلسفه ذهن،فلسفه زبان و فلسفه ریاضی نداشت.نمی شود درباره ملاصدرا نوشت و حرف زد اما چیزی از حکمت متعالیه و عرفان شیعی ندانست. نمی شود. شما دنیایی هم که بگوئید منطق دراماتیک اما باز من می گویم نوشتن ،بازیگری نیست که ادای چیزی را درآوری نوشتن آن چیزیست که می شود ابزار ادا درآوردن بازیگر ، پس باید چیزی را که می نویسی درک کرده باشی،علمش را داشته باشی.علم به معنی آگاهی. به همان اندازه ی فلسفه ذهن، حکمت متعالیه و هندسه دیفرانسیل وقتی درباره مواد،گل ،لاین بازی،خلسه و.... حرف می زنی باید دامنه ی دیده هایت وسیع باشد، باید علم اش را داشته باشی چون نداشته باشی منطق آن کسی که خودش روی زمین است و وجودش چند متر بالاتر ایستاده را با منطق ارسطویی درام مقایسه می کنی و نمی شود که بشود.من در این ده سال گذشته صدها ماجرا در این باره دیده ام.رفاقت هایی دیده ام که در لحظه از هم پاشیده،رازهایی را شنیده ام که بیمار زیر قوی ترین مرفین ها تن به بازگویی شان نمی دهد جسارت هایی دیده ام که شجاع ترین آدم های تاریخ جرات رفتن در دل شان را ندارند اما آن قدرت سرکوب گر را دیده ام که چگونه در ویرانگری گوی سبقت را از بمب های اتم ربوده است.دراگ ، ستون های یک خانه را ویران نمی کند اما بنیان یک خانه را می تواند ویران کند.
در شرایطی که نمایشنامه های دست نخورده ای برای اجرا دارم پارتی را بازنویسی کردم چون امروز بیشتر از ده سال پیش پنهان کاری مشغول خشکاندن ریشه جامعه ما است. به شرط حیات احتمالن ده سال دیگر هم بازنویسی اش می کنم تا برای نسل تازه تری اجرایش کنم. سقوط دست از سر نسل ما برنمی دارد.ده سال بعد این جامعه حتمن بیشتر از امروز به آینه نیاز دارد.
من بنا رو گذاشتم که تمام این نوشته مبتنی بر حقیقته، چون یه صداقت پاکیزه‌ای توش احساس کردم. و الا باید حرف‌های باقی طرف‌های درگیر در ماجرا رو هم بشنویم تا بشه قضاوت کرد!! البته مطمئنم اون موقع هم نمیشه صد درصد درست قضاوت کرد :)
۰۴ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید