مستان هشیار
خواهم امشب ز دلم به در کنم هر ماتمی
کنمش تهی ز سر، هر درد و اندوه و غمی
سینه ای کز فرط سنگینی بود زندان دل
سینه بشکن! زین حصارش نیست حاصل
در دل ظلمت نشستی؛ زانوانت در دلت
با دلی روشن بیا امشب به یاد دلبرت
پای کوبان سوی میخانه شوم بیخود و مست
آتش جان بشکفد در عالم بالا و پست
غرق غوغای دل مستم ولی مستان
... دیدن ادامه ››
کجایید
ای قوم بخفته! سوی میخانه پر از شور بیایید
پر ز عالم، در تلاطم، توبه را آتش زنیم
با سر به در میکده کوبیم که ساقی تشنه ایم
زاهدا! خُم ها شکستی؛ ما هم آواز بخوانیم:
ساقی! ز چه نالی که می میکده ماییم