در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ریحانه اصل قنبرنژاد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:39:12
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خب اگر ۸ ماه بگذرد از دیدن تیاتری دیگر نمی شود برایش نوشت ؟

صندلیِ یکِ تیاتر ، تیر ماه ۱۴۰۲ ، کافئین زیاد در خون

راستش دلم برای آن شب و برای هنگامه خیلی تنگ شده و پنجره اش هنوز در قلبم باز مانده اما تیاتر اصلی برای من در پشت صحنه اجرا شد ..‌

درست است خیلی چیز ها از آن رویای نیمه شب تابستان از خاطرم رفته اما به گمانم چیز هایی هیچ وقت از یادم نمی رود مثل سوالی که سعید چنگیزیان آخر تیاتر از من پرسید و من هیچ جوابی برایش نداشتم پس فقط لبخند زدم لبخندی که پر از ذوق بود و به خنده ... دیدن ادامه ›› او ختم شد .
دایره ها را که روی زمین کشید ،تیاتر که تمام شد، کاغذهایی دست ما ردیف اولی ها داد و گفت همان‌قدر که به آن چیزی که میخواهید نزدیک می شوید مثل پروانه ای که عاشق شمع است می سوزد ولی همچنان دورش میچرخد ، به همان اندازه کاغذتان را نزدیک شمع بگذارید . و منم که سوخته و عاشق سوختن ... صبر کردم همه بگذارند تا کاغذم را بسوزانم . دور شمع چرخیدم و کنار هنگامه ایستادم .
سعید چنگیزیان به من نگاه کرد و گفت : میخوایی بسوزی؟... جوابی نداشتم . دلم میخواست شعری از عطار را بلند طوری که همه ی تماشاچیان بشنوند بخوانم : اندر ره عشق سرنگون باید رفت/ افتاده ز پا میان خون باید رفت /تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت ، اما کلمه ای وجود نداشت هیچ کلمه ای و من کاغذم را همان جا مقابل پایم ، اول راه گذاشتم و رفتم .
پروانه ام نسوخت و از پنجره ای که باز مانده بود فرار کرد .
سینما خر است ، کلا خر تو خر است ، ما که نفهمیدیم کی ما را خر کرد ، و حالا که ما را خر گیر آورده هر وقت دلش میخواهد مارا می خنداند می گریاند و به ساز خود می رقصاند . خنده عمیق و بغض و گریه را در فیلمش جای داده شاهد احمدلو با متن و فیلم برداری متفاوت اش .
با بازیگران نام ناآشنا که مهم ترینشان پوریا شکیبایی است که واقعا تهیه کننده است و جان میدهد تا فیلمش را زنده کند . و کارگردانی که مرد نیست و زن است و مدام مجبور است این نکته را یاد آور شود .
ما که آخر نفهمیدیم این چه فیلمی بود ‌.

(اما دفعه بعد که خواستید حیوانی را بکشانید به سمت خودتان میتوانید از غذا استفاده کنید )
می رویم می رویم و می رویم و به هیچ کجا نمی رسیم
و دوباره بر میگردیم به همان جایی که بودیم !
ما راه را غلط رفتیم ؟ ما با که مخالفت کردیم ؟

فیلم مفهوم کامل از دست دادن است ، نرسیدن ، دویدن
عشق و رویا های آب برده ...

نام این پدیده را نمیدانم ، می گوییم تفکر جمعی ... تفکر جمعی کاری می‌کند که همفکر دیگران شویم همان حرف هایی که دیگران میزنند را بزنیم اگر دیگران از چیزی متنفر شدند ما هم تنفر پیدا کنیم و بالعکس
بی هیچ پیش زمینه. و قضاوتی باید به استقبال هنر رفت. برای من فیلم دست انداز فیلم خوبیست . عالی نیست . شبیه دیگر کارهای تبریزی نیست اما حرف خودش را دارد و این حرف را هم خوش ادا و بی لکنت می زند. در سینمای امروز که فیلم ها یا اجتماعی سیاه هستند یا کمدی زرد ، دست انداز تکان ات میدهد شبیه عصر تابستانی ست که در کافه ای می‌نشینی مینویسی و به آهنگ های پالت بند گوش میدهی . فیلم دست انداز بوی خوب می دهد، بوی امید و ای کاش امید نعمتی بیشتر بازی کند :)
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
فرزاد فخری زاده، Mahya H و محمد رضایی مقدم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید