دوست داشتم فایل ورد رو اپلود کنم اما متاسفانه روش اپلود رو پیدا نکردم فلذا اینجا نوشتم:
هر شخصی باید "بک تو بلک را تجربه کند"

"بک تو بلک" نقطه عطفی است در زندگی اویی که در فطرتش علاقه ای به ادبیات و هنر دارد یا ادبی ترش را بخواهم بگویم برای من مسیحا دمی بود بر کالبد بی جان یک علاقه ی قدیمی اما ذبح شده به دست مشغله های روزانه ، علاقه ی به ادبیات ، شعر، نمایش و...
"بک تو بلک" یک نمونه ی عالی از طراحی Minimal است ، نه طراحی صحنه اش اضافاتی دارد و نه نمایش نامه اش هجوی ...
مخاطب همه چیز را در صحنه زنده میپندارد ، حتی تک المان طراحی صحنه یعنی آن صندلی به ظاهر سرد و بیجان که گاهی با لگدهای علی از گوشه ای به گوشه ی دیگر پرتاب میشود ، اما در نمایش زنده است و همچون رفیقی برای علی است ، رفیقی که در خوشی ها، آنجاهایی که علی غرق است در لذت ... غرق است در لذت شنیدن
... دیدن ادامه ››
صدای آواز سرمه، غرق و سرمست هست از ازدواج با سرمه ، در تمام شیرینی ها این صندلی است که علی را بر دوش میکشد و در تنهایی انفرادی علی است که او را بر دوش بر میدارد که شاید غم بر دوش کشیدن هجران و بی عدالتی را فراموش کند اما به فراموشی سپرده شدن دردهای علی از او ساخته نیست و علی شاید دق دلی هایش را بر سر او خالی میکند ... حتی دود سیگارعلی در صحنه دیالوگ میگوید و زنده است همچون نی مولانا او هم از شکایت میکند ... و به یادمان میارد حیدر و سرمه را که از نفیر علی ناله میکنند و چقدر شنیدنی است این صدای دود سیگار... حتی نام نمایش هم حیات دارد "بک تو بلک" ، به راستی نجوای علی در گوش بوسه چه دیالوگ ماندگاری است " مادر تنها انفرادی است که دوست نداریم از آن رها شویم" ، انفرادی تاریک اما عاشقانه در اغوش مهربان ترین به آدم و تاریکی قبری که انسان را به آغوش مهربان تر از مادر رهسپار میکند ، آنگونه که حسن زاده آملی گفت : "الهی همه از مردن میترسند و حسن از زیستن ، که این کاشتن است و آن درویدن" یا آنجایی که گفت : " جهان زندان رندان است " ، به راستی چه روشن اند این تاریکی ها و ما در این دنیا طریق تاریکی دوم از تاریکی نخست را میپیماییم به امید مژده ی مولانا : "هرکسی کو دور ماند از اصل خویش ، بازجوید روزگار وصل خویش"
من و امثال من به حسب دو- دو-تا-چارتای منطقی نباید از این نمایش لذتی ببریم ، باید سجاد افشاریان را متهم به سیاه نمایی کنیم و برچسب ضد انقلاب را به او بچسبانیم ...اما اگر کمی و فقط کمی کلاهمان را قاضی کنیم اگر شبیه "پدر ماهور" نباشیم که از روی ظاهر داستان ، برچسبی را به کسی بچسبانیم ... اگر بخواهیم کلمه ای به این نمایش نسبت دهیم آن کلمه "دوست خوب"
است ، همانطورکه علی و ماهور دوست بودند ولو دنیایشان فرسنگ ها از هم دور بود... "بک تو بلک" یک دوست خوب است و مگر نه اینکه امام صادق فرمود : " بهترین برادران شما کسی است که عیوبتان را به شما هدیه میدهد" و مگر نه اینکه مولایمان فرمود :"میوه ی برادری هدیه کردن عیوب است" ... هرچند شاید ما دوست داشتیم داستان علی با حلاوت آزادی به پایان رسد ... شاید ما دوست داشتیم همانطور که خودش به سرمه دلگرمی داده بود عفوی از رهبری روشنایی بخش و آزادی بخش زندگی اش باشد اما "بک تو بلک" عیوب را برادرانه و هنرمندانه هدیه میکند... "بک تو بلک" در صحنه نمایشی در پایتخت فریاد میکشد و یادمان میاورد.... یادمان میاورد "بی آبی مردمان جنوب را " ، مقابل چشمان قرار میدهد "حسرت روزهای جنگ را از زبان جانباز جنگ" ، به یادمان میاورد که ما هم همچون اون زنی که چهل سال در سپهسالار منتظر آمدن معشوقش هست ما هم چهل سال است منتظر آمدن "عدالت" هستیم همچون نواهای "یا شریک القران" و " یا صاحب الزمان" علی ما هم تشنه برآورده شدن دعای مظلومیت و محرومیت زدایی از وطن هستیم ... چرا باید بدمان بیاید از این هدیه ی هنرمندانه ... مگر این نمایش چیزی جز بیان هنرمندانه رهبری است که :" ما در مساله عدالت عقب مانده ایم"

"بک تو بلک" ، عاشقانه ترین غیر عاشقانه را روایت میکند ، به دور از کلیشه های عاشقانه ی مخدر ، عاشقانه ای را روایت میکند که هرچند سرمه به حسب ظاهر در صحنه حضور ندارد و تنها صدایش را میشنویم اما لحظه لحظه دوش آ دوش علی دیده میشود، عاشقانه ای که تلاش میکند به ما زیبایی های حیدر را نمایش دهد ، به ما نشان میدهد یاری وطن را ، نمایش میدهد رفاقت حقیقی و دوست واقعی را.
"بک تو بلک" به عنوان یک اثر هنری چه در محتوا و چه در فرم رسالت خود را به بهترین شکل انجام داد.