در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بیتا گرمابی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:26:09
 

بازیگر

 ۰۶ مرداد ۱۳۸۱
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با وجود اینکه برخورد اولیه من با کار رفتار زننده‌ی نگهبان جلوی در بود و خیال می‌کردم به اون اندازه‌ای که باید و شاید نتونم با اون حجم از تشنج با کار ارتباط بگیرم اما خیال باطلی بود.
کارکترهایی درفضای خیالی، با شمایل کاریکاتوری، دغدغه ی زندگیِ امروز را، زندگی کردند.
وجودِ نمایشِ تصاویر و نوشته ، جذابیت کار را دوچندان کرده بود، جایی که مخاطب، خود را موظف به رصد آن میدانست.
بازیگران با بازی هوشمندانه و زیرکانه و کارگردان با ایجاد فضایی دیدنی، میزانسن‌ جذاب، ریتم مناسب بین نمایش_بازیگر_تماشاگر، زنجیری ناشکستنی تشکیل دادند.
امید که نور باشه برای تمام تیم.
ممنونم🙏🙏🙏
۲۷ اردیبهشت
خدارو شکر عزیزم،ممنون که نوشتی🙏🏻
۲۸ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
-دراز کشیدم روی تپه‌های آغاز و آسمان را مثل ملافه روی خودم کشیدم. سرم پر بود از همزمانیِ هزار چیز بی‌ربط و باربط. ایده‌ی جستاری درباره‌ی تراژدی کالیگولا در سرم می‌چرخید و داشتم فکر می‌کردم آنقدری غنا دارد که بیَرزد آدم دست‌به‌کارش شود یا نه. زمین و ابرها با شتابی که انگار از همیشه بیشتر بود، در حال حرکت بودند.کایوس داشت از اشک خودش به ریحان‌ها آب می‌داد و من داشتم از یار دیرین و آشنای خود یادی می‌کردم.کالیگولا و من، هر دو انسانی بودیم در قصه‌هائی، که از عشق شعله‌ور بودیم؛ اما از عشق به مردگان.
آدم وقتی همیشه دارد از انجام دادن کاری حرف می‌زند و هیچ‌وقت درباره‌اش اقدامی نمی‌کند، در چشم دیگران -اگر به چشم کسی بیاید- می‌شود چوپان دروغ‌گوی لاف‌زن. ولی دیگران انگار یک نکته را فراموش می‌‌کنند و نادیده می‌گیرند: حرف زدن یک سِیر است که شاید مدت‌ها به درازا بکشد و انجام دادن یک لحظه. یک عمر درباره‌اش حرف می‌زنی اما یک لحظه انجامش می‌دهی و تمام. حرف زدن خط است و انجام دادن نقطه. کسی اما انگار نقطه را نمی‌بیند. در روند طی کردن تداوم سِیر خط، نقطه به چشم کسی نمی‌آید. تا پیش از نقطگی دیگران جز خط چیزی نمی‌بینند و وقتی خط به نقطه‌ی پایان رسید، آن‌ها تازه این نقطگی را می‌بینند و آن را فهم می‌کنند. اما مگر خط چیست جز هزاران‌هزار نقطه که کنار هم صف بسته‌اند؟ تمام بدبختی همین است: کسی در جیبش ذره‌بین ندارد.نمایشی در این نمایش در جریان است که “ماهور” در نمایش دعوا می‌کند؛ سوال می‌پرسد، مشوش‌است، اما برای رفتن تسویف می‌کند. در نمایش آن نمایش اما معشوق‌است؛ دلربا و فریبنده.
کایوس؛ دیکتاتور اما عاشق‌پیشه.
بیتا اما هنر را یک جا سر نمی‌کشد و سعی بر مزه‌مزه کردن دارد؛ قلب نحیفش تاب نمی‌آورد، با تئاتر دانشگاه هنر و معماری پارس شروع می‌کند و آکادمی ... دیدن ادامه ›› خلق و خویشتن به مثابه نقش با او هم‌دست می‌شوند؛ برای لذت مضاعف.
گاهی منتظر مکبث می‌ماند، گاهی به آفرودیت بدل می‌شود و رویاهای عاشقش را کابوس می‌کند، چندی بعد بلانش ساده اما پر حاشیه.

با تمام این‌ها بیتاگرمابی که همان ماهور است با طبع کالیگولاییش همگام با لوندی‌های معشوقانه‌اش از شما دعوت می‌کند به تماشای «بیداری کالیگولا» بنشینید؛ برای مزه‌مزه کردن لذت نه سر کشیدن!
بازی شما رو بسیار پسندیدم...بسیار مسلط و به جا در تیاتر در انتظار مکبث.
خصوصا اون حرکات شبه موزون شما بسیار به جا و زیبا بود.
موفق و پاینده باشید و به آرزوی دیدن شما در مراتب بالاتر و تیاترهای بیشتر.
امیرمسعود فدائی و سپهر این را خواندند
بیتا گرمابی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
-اگر از من بپرسید به عشق چی زنده‌ای؟
حتما در جوابتون می‌گم بهتره بپرسید چرا نمیمیری؟
مردن برای رویایی که یک روز مده‌آ باشم و فرزندی که از زهدان خودم خارج شده را زیر بارش مرگ بخیسانم و چندی بعد پتر استوکمان حیله‌گر در شهرداری..
برای من بازی در تئاتر یک شغل نیست؛ تئاتر برای من یک سبک زندگی است. همچنین، تنها هنر بازیگری است که اجازه شلیک دارد و‌ من همان سرباز وظیفه‌ایم که شلیک می‌کند و تا تجربه لمس احساسات جدید را برای خود و مخاطبم تسهیل کنم.
هنر نمایش از دانشگاه هنر و معماری پارس برای من شروع شد و با آکادمی خلق (کلاس‌های شخص استاد ابراهیمی) ادامه یافت.
اما هنر بیتای من رسیدن به نقشم در تئاتر “در انتظار مکبث” بود. نقشی که بدون نام، نامش را زنده نگه می‌دارد و می‌کوشد بند‌های عروسکی‌اش را ببرد تا یکّه بماند؛ قدرت رشک برانگیزی دارد اما این مانع شیطنت‌های زنانه و معشوقه بودنش نمی‌شود! “یاغی ِلوند” بیشتر از هر واژه‌ای مناسبش است. رسیدن به این “من” نازنین با تمام نزدیکی‌اش به من واقعی، بسیار دشوار و قریب بود و مستلزم خودشناسی و دگرشناسی عمیقی بود؛ منِ پنهان در نیمه‌ی تاریکم آن را به اثر هنری بدل کرد.
در نهایت “بیتا گرمابی” که بیتا بودن بی نام نقشش را مدیون بیتای هراسیده اما قدرتمند درونش است از شما دعوت می‌کند تا به تماشای اثری بنشینید ... دیدن ادامه ›› که در آن تمام نادیده‌ها و ماسکه‌ها به اندازه‌ی تک به تک لحظات قابل مشاهده برایتان حائز اهمیت است تا شما را نیز به لذت خودشناسی نزدیک کند و ذوق جست و جو در نیمه‌ی پنهان درونتان تمام شما را برای‌تان تعریف کند.
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر