خلاصه این که نمایش پدر هیچ چیز دندانگیری ندارد. حضور خلاقهی کارگردان که هیچ، در درک و اجرای روان متن نیز ناتوان است و به کار بستن برخی اطوارها
... دیدن ادامه ››
نیز تغییری در این واقعیت ایجاد نمیکند. نمایشنامهای که اجراهای مختلفی از آن شده و فلوریان زلر نویسندهی نمایشنامه، خودش فیلمی بر پایهی آن ساخته که به گمانم اکثر مخاطبان این تئاتر، پیش از این، آن فیلم را دیدهاند، حتی اگر اجرای صحنهای دیگری از نمایشنامه ندیده باشند. نمایش آقای دشتآرای هیچ کار مثبت خاصی با متن یادشده نمیکند و فقط آن را با اجرایی ضعیف ارایه میکند. برای شخص بنده انگیزهای اصلی به تماشا نشستن نمایش فعلی دیدنِ بازی بازیگرانش بود؛ که تبدیل به تجربهای مأیوسکننده شد. استفاده از هاشف و میکروفون روی صحنه، آن هم در سالنی که مخصوص اجرای تئاتر طراحی و ساخته شده، همچنان برایم عجیب و عصبیکننده است. علاوه بر این، صدای خش خش کشیده شدن دست یا لباس و وسایل بازیگران روی میکروفون که تولید صداهای بیموقعِ عذابآوری کرد، این حس ناخوشایند را صدچندان کرده است. استاد کیانیان در نقش پدر بازیای به شدت تصنعی ارایه میکنند و با دقت در حرکات دست و پا و میمیک صورت ایشان میشود درک کرد که بازیگر و کاراکتر دقیقاً منتظر گفتن دیالوگ و انجام اکتِ بعدیاش است. دقیقاً بر خلاف نظریهی درستی که میگوید بازیگر باید بداند چه خواهد شد ولی کاراکتر نداند. و وقتی بازی خوب آنتونی هاپکینز را در فیلم پدر دیده باشی و به یاد بیاوری، این همه فاصله بین ضعف و قوت بازی یک کاراکتر بسیار آزاردهندهتر هم میشود. سعید چنگیزیان همچنان به واسطه سالها روی صحنه بودن، در صحنه راحت است؛ اما راحت بودن لزوماً به معنای بازی خوب نیست. که اینجا هم نیست. مارین ون هولک در اجرای نمایش تقریباً فقط دیالوگ میگوید، البته آن را هم نه به خوبی. و این خوب نبودن فقط مربوط به فارسی نبودنِ زبان مادریاش نیست. سوگل خلیق و بهزاد کریمی با به کار بستن بهتر ذهن، بدن و بیان، اجرای در لحظه را بهتر بازی میکنند، البته در نه حد خوب؛ ولی در قیاس با سایر بازیگران به وضوح سطح بالاتری داشتند.