قبل از همه چیز بگم که از بین تمام دانشمندان تاریخ، بنده به گالیله ارادت خیلی ویژه و متفاوتتری دارم به این جهت که مطالعه زندگی و سرگذشتش جدای از بخش علمی زندگیش، چیزهای بیشتری برای ارائه داره. این تئاتر رو هم به همین دلیل مشتاق بودم که ببینم. از الان هم بگم که واقعا امکان داره این جذابیت موضوع و سوژه روی نظر من درباره این نمایش تاثیر گذاشته باشه.
مهمترین شاخصه نمایش از نظر من این بود که سعی شده بود کاراکتر گالیله رو اونچه که واقعا بوده نشون بده و نه چیزی فرای واقعیت. اگر کم و کاستی توی این کاراکتر وجود داشته نشون داده شده و این از نظر من خیلی مهمه. ارجاعاتی که به جوردانو برونوی شهید در چند جای نمایش داشت ارزشمند بود برای کسانی که با سرگذشت این شخصیت تاریخ اشک ریختن. همچنین جایی اشاره به سقراط شد که به نظرم بجا بود. علاوه بر اینها اشاره به طاعون، گربهای که در صحنه حضور پیدا میکنه و... بیربط نبود به فضای داستان؛ که ما دو طاعون میدیدیم. یه طاعون که بیماری بود و طاعون بزرگتر که کلیسا...
و اما انتظاراتی که از نمایش داشتم و برآورده نشد. ببینید دوستان، گالیله غم داره. تمام سرگذشت گالیله غمانگیزه. مخصوصا برای من و شمایی که در محیطی هستیم که اون غم رو به نوع دیگری میچشیم، برای مایی که میبینیم چقدر داستان گالیله مشابه امروز و چند دهه اخیر جامعه ماست... بگذریم... گالیله غم داره. انتظار داشتم بین تمام خندههایی که لحظات کمدی نمایش داشتیم، غم بیشتری رو توامان احساس میکردیم. میشد از بار کمدی کار کم کرد و تلخی سرگذشت این شخصیت بزرگ تاریخ رو کوبید روی صورت مخاطب... مورد دوم اینه که فرهاد آئیش واقعا در نقش گالیله خوب بود و نمیشه انکارش کرد. من درد گالیله رو دیدم، من شیدایی و دیوانگی گالیله رو دیدم، من سماجت و جدیت گالیله رو دیدم. دغدغهمندی گالیله رو هم در بازی آئیش دیدم. اما چیزی که از همه مهمتر بود رو ندیدم و اون طاغی بودن گالیله بود، حتی حتی در اون لحظه که در کلیسا داره توبه میکنه. گالیله طاغی و عاصی و سرکش بوده در تمام لحظاتی که تمام قد در برابر عقاید کلیسا بود،
... دیدن ادامه ››
در تمام لحظاتی که توی دادگاه توبه میکنه به اجبار، در تمام لحظاتی که همه سعی در انصرافش دارن. اما من این طغیانو توی بازی آئیش ندیدم و این تنها ایراد و بزرگترین ایراد بازیش بود از نظر من. برای این مسئله که میگم انتظار چیز عجیب و غریبی هم نداشتم. یه جاهایی صرفا با یه نگاه، یه تغییر لحن در صحبت کردن و راه رفتن و... میشد شخصیت طغیانگر گالیله رو هم به مخاطب نشون داد.
از نظر تکنیکی باید بگم طراحی لباس خوب بود، طراحی صحنه در خدمت کار بود کاملا، بازیها هم متوسط. از شهروز دلافکار و آرش فلاحتپیشه انتظار بازی مجذوبکنندهتری داشتم ولی خیلی معمولی بازی کردن. فرهاد آئیش، محمد نادری، حمید رحیمی عزیز و گروهی که پرفورمنس رو انجام میدادن خیلی خوب بودن. باقی بازیگرا هم متوسط بودن.
چیزی که خیلی تو ذوق میزد این بود که به بعضی از مهمترین رخدادهای زندگی گالیله کمرنگتر از حد انتظار پرداخته شد: یکی دادگاه گالیله و یکی نابینا شدنش در اواخر عمر. در رابطه با دادگاه باید بگم که درواقع اگه بگیم مهمترین رویداد زندگی گالیله به شمار میاد بیراه نگفتیم. من اگه سازنده این کار بودم، حداقل حدود ۳۰ دقیقه از نمایش رو صرفا و صرفا به دادگاه اختصاص میدادم. همچنین به طرق دیگه هم اهمیت این دادگاه رو نشون میدادم. به عنوان مثال فرمی شبه دایرهای برای نمایش در نظر میگرفتم. به این صورت که نمایش رو با صحنه دادگاه شروع میکردم و بعد به عقب فلشبک میزدم و روایت رو پیش میبردم تا دوباره به دادگاه برسم.
ببخشید اگه سرتونو درد آوردم. بذارید پای ارادتی که به این شخصیت بزرگ تاریخ، یعنی گالیله دارم.
در آخر تشکر میکنم از تمام عوامل و به امید رهایی از طاعون امروز...