نقد و نظری بر نمایش «من و گربه پری» به کارگردانی شهره سلطانی
ناگفتههای زندگی مشترک با حیوانات
قفس یعنی حبسِ نفس
احمدرضا حجارزاده
تئاتر به عنوان یکی از هنرهای پرطرفدار و تاثیرگذار علاوه بر سرگرمسازی تماشاگران، رسالت دیگری دارد و آن طرح دغدغههای زندگی آدمها و ایجاد اندیشه در آنهاست. تئاتر این قابلیت را دارد تا به مدد آن هر مسالهای را که بشر درگیر آن است، به تصویر و چالش بکشد. یکی از مهمترین مسائل مردم ایران از دیرباز تا امروز، موضوع نگهداری از حیوانات خانگی و احترام به حقوق آنهاست که متاسفانه در این زمینه هیچگاه به درستی و
کفایت فرهنگسازی نشده. اسفندماه سال گذشته نمایش «ساعت آخر» به نویسندگی و کارگردانی مونا موسوی در پردیس تئاتر شهرزاد با موضوع حمایت از حقوق حیوانات روی صحنه رفت و گرچه نمایش چندان موفقی نبود اما به لحاظ محتوا، دست روی یکی از مهمترین موضوعات جهان امروز بهویژه در کشورهای جهان سوم گذاشته بود. اکنون در ادامه همان دغدغه، شهره سلطانی نمایش «من و گربه پری» را به صحنه آورده که نگاهی دیگر و بهتر به همزیستی انسان و حیوان در جامعه شهری امروز
... دیدن ادامه ››
دارد. از آنجا که طی سالهای گذشته، میزان تقاضا و علاقه مردم ـ بخصوص بانوان ـ به نگهداری از سگها و گربهها افزایش داشته، پرداختن به این مساله در بستر تئاتر را باید یک اتفاق نیکو تلقی کرد که امیدواریم روند تولید چنین نمایشهای دغدغهمندی ادامهدار و بر سبک زندگی مردم تاثیرگذار باشد.
در نمایش «من و گربه پری» گرچه خط اصلی داستان بر محور سرپرستی پری (شهره سلطانی) از یک گربه استوار است، ولی سیمین امیریان در مقام نویسنده نمایشنامه از دیگر مسائلی که زنان و البته مردان امروز با آن مواجهاند غافل نبوده و از هر کدام به میزان لازم چاشنی متن خود کرده. نمایش با تعریف تازهای از پدیده ازدواج به روایت ساسان/ همسر پری (بهروز پناهنده) آغاز میشود که برخلاف تصور غالباً منفی عمومِ مردم از ازدواج، این اتفاق را یک موهبت بزرگ میپندارد و کاملاً از آن راضیست اما در همیشه بر یک پاشنه نمیچرخد، چون ممکن است همین زن عاشق و مهربان، یک روز از بیکاری حوصلهاش سر برود و ناگهان تحت تاثیر مطالعات فلسفی و تاریخی و البته فضای مجازی، پرچم دفاع از جنبشهای زنانه بردارد و خود را با زنانی مقایسه بکند که در طول تاریخ دوشادوش مردان و گاهی جلوتر از آنها حرکت کردهاند. پری نیز یکی از همین زنهاست که وقتی حوصلهاش از بیکاری و تنهایی در خانه سر میرود، به همسرش یادآوری میکند زنان بعد از ازدواج، وظایفی بیش از شستن و رُفتن و پختن دارند و برای تثبیت حرفش از زنان موفق تاریخ ایران مانند آتوسا (اولین زن شاعر)، بیجه مُنَجمه (اخترشناس و ادیب)، رابعه بلخی (شاعر پارسیگوی) و مهستی گنجوی (شاعر) نام میبرد که ساسان هیچکدام را نمیشناسد و با شخصیتهای همنام آنها شوخی میکند. حتی وقتی ساسان حق را به زنش میدهد و او را به خریدکردن و آرایشگاهرفتن ترغیب میکند پری آرام نمیگیرد، چراکه اساساً مساله او این چیزها نیست. مساله آنست که وقتی همسرش در منزل نیست، او تنهاست و کاری برای انجامدادن ندارد. پس تصمیم دارد گربهای را به سرپرستی بگیرد! ماجرا از همینجا شروع میشود، چون نگهداری از گربه در آپارتمان نودمتری برای پری تنها جنبه سرگرمی دارد، نه دغدغه حمایت از حیوانات بیپناه. همانطور که شوهرش در پایان نمایش به او میگوید «تو فقط یک اسباببازی میخواستی».
امیریان داستان اصلی را در بستر طنزی ظریف پیش میبرد تا تماشاگر علاوه بر خندیدن به موقعیتهای مضحک یک زندگی مشترک، با نمایش همراهی و پیام آن را دریافت بکند. از این منظر، شوخیهای کلامی و رفتاری مرتبط با موضوع اصلی، خیلی خوب در دل کار نِشسته و به نتیجه دلخواه نویسنده میرسد. مثل شوخی با حمامکردن گربه، تغییر ذائقهاش توسط ساسان در غیاب پری یا خروج از منزل و عاشقشدن گربه که خیلی بانمک نوشته و اجرا شدهاند. غیر از این، امیریان در لحظههای زندگی زوج اصلی هم جزییات تلخ و شیرینی را گنجانده که در بازتابی آینهوار از رفتار اجتماعی مردم امروز، نقدی بر تغییر روحیه آنها و ناآشنایی با سرپرستی حیوانات است. برای نمونه ببینید لحظهای را که پری میخواهد با لوسکردن خود، حرفش را در مورد گربهآوردن به کرسی بنشاند و ساسان بلافاصله میگوید:«این لحن بچگونه چه سَمّی بود که بین زن و شوهرها مد شد؟!». با اینحال بهتر بود نویسنده از شعارزدگی در اواخر متن پرهیز میکرد. هرچه نیمه اول نمایشنامه قصهگو و جذاب است، به پایان که نزدیک میشویم شعارپراکنی بر دیالوگها غالب میشود و نمایشنامه فرم بیانیه به خود میگیرد. وقتی جای پری و شوهرش در وابستگی به گربه عوض میشود، ساسان که حالا به درک و همدلی با موقعیت مظلومانه گربه رسیده و حبس جانور در قفس که موجب مرگش شده، او را به اوج خشم و اندوه رسانده، شعارهای تکراری درباره حمایت از حیوانات سر میدهد. باغوحش و قفس را تقبیح میکند و آنها را ظالمانه میپندارد. نکته عجیب اینکه نویسنده در متن خود کمترین اشارهای به برخوردهای نادرست نظام حاکم با مساله نگهداری از حیوانات خانگی نکرده است. در عوض، شوخیهای اروتیک فراوانی را در متن گنجانده که ربطی به فضای کلی نمایش ندارند و عملاً یکدستی مسیر نمایشنامه را بر هم زدهاند. آیا نیاز است چند بار ببینیم پری برای دستیابی به خواستههایش، از ترفند لوندی و عشوهگری نزد شوهرش استفاده میکند؟! تکرار این موقعیتهای بهظاهر خندهدار، علاوه بر اینکه اصالت و عشق واقعی زن و مرد را زیر سوال میبَرد، زنان را موجوداتی فریبکار در زندگی و مردها را ضعیفالنفس در قبال نیاز جنسی و گرسنگی نشان میدهد.
اما برگ برنده نمایش «من...»،کارگردانی و بازیهای خوب بازیگران است. شهره سلطانی هرچند بیشتر بهعنوان بازیگر فعال بوده، در کارگردانی صاحب تجربه است.کارگردانی او در این نمایش، قابل توجه و تحسینبرانگیز است. میزانسنها، انتخاب موسیقی و استفاده خلاقانه از نور،گویای تسلط سلطانی بر کارگردانیست. صحنه پایانی نمایش و طراحی نور روی زمین به شکل میلههای قفس، خیلی خوب و در خدمت دیالوگ و مفهوم کار شکل گرفته است. حضور سلطانی به عنوان بازیگر نقش پری، شاید میتوانست موجب ضعف کارگردانی او بشود که خوشبختانه چنین اتفاقی نیفتاده و کارگردانی و نقشآفرینی او با کیفیت بالا و در سطح حرفهای انجام شده است. سلطانی ریتم نمایش را در طول اجرا به خوبی حفظ کرده تا مخاطب حین تماشای نمایش، حتی برای یک لحظه خستگی و کلافگی را احساس نکند. همچنین انتخاب دو راوی همزمان و یکشکل در نقش ساسان و گربه ایده خلاقانهای است که بر جذابیت نمایش افزوده.کارگردان به سادگی میتوانست راوی اصلی را به صدای پِلیبَک تبدیل و برای نقش گربه از عروسک استفاده بکند، ولی به کارگرفتن راوی زنده در دو نقش همسر/گربه، تمهید بسیار هوشمندانهای برای تاثیرگذاری و تماشاییترشدن نمایش بوده است. با وجود این، بهتر بود رقص و آواز ساسان در صحنه سیاهمستی او، حذف یا به گونهای اجرا میشد که فرم بازاری و عامهپسند پیدا نکند.
بازی هر سه بازیگر نمایش، دیدنی و دوستداشتنی است. بهروز پناهنده که چندی پیش در نمایش تاریخی و سنتی «مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز» خوش درخشیده بود، اینجا در یک نقش مدرن و متفاوت با بازی بینقص خود تماشاگر را غافلگیر میکند. به ویژه اینکه حضورش در دو نقش همسر/گربه کاملاً هدایتشده است و تغییر صدای او در نقش گربه، توی ذوق نمیزند. شهره سلطانی نیز نقش یک زن پرتوقعِ تنوعطلب و امروزی را خیلی روان و باورپذیر بازی کرده اما بازی مجتبی رجبیمعمار بسیار شگفتانگیز و بهیادماندنیست. او نقش ساسان را چنان دقیق و تکنیکی بازی میکند که انگار خارج از صحنه و در دنیای واقعی هم همیشه چنین مردی بوده. رجبیمعمار نه وارد فضای تیپ و اغراق میشود و نه از اصول دراماتیک بازیگری بیرون میزند. این بازیگر پابهپای همبازیهای خود، حس کاراکترش را متناسب با همان لحظه به بهترین شکل ممکن اجرا میکند. البته باید بخشی از موفقیت او را در بازیگری مرهون انتخاب درست سلطانی برای نقش ساسان و هدایت کارگردان برای رسیدن به این کیفیت در بازی دانست.
در نهایت، نمایش «من و گربه پری» را میتوان اثر اجتماعی دغدغهمندی با رویکرد روانشناسی دانست که در زمانی کوتاه از همزیستی مسالمتآمیز انسان و حیوان میگوید و همچنین از حق حیات حیوانات بهعنوان یکی از ساکنان زمین دفاع میکند؛ نکتهای که این روزها انسانهای گرفتار و خودخواه،کمتر به آن توجه دارند.