حقیقتاً انقد عصبانیم که نمیتونم چیزی در مورد خود نمایش بنویسم.
این قصه، قصهی حرص منه با جزئیات حوصلهسربر، که اگه اینجا ننویسم میترکم!
اگرچه بهقول یکی از تیوالیهای عزیز، اونایی که اینجا رو میخونن اینکارا رو نمیکنن و اونایی که اینکارا رو میکنن اینجا رو نمیخونن!
من امشب رسماً محاصره شده بودم: درست در ردیف جلوییم یک خانوادهی دارای دو فرزندِ ۶-۷ ساله و ۲-۳ ساله که آخرش متوجه شدم مهمان ویژهی یکی از دستاندرکاران یا نمیدونم کی بودن، چیپس میدادن فرزندشون میل میکردن، باهم گفتمان پرشور متداومی داشتن و میخندیدن. یک بار به پدر محترم اعتراض کردم، سری از روی بابا دلت خوشه تکون دادن و طبیعتاً به هیچ کجاشون نگرفتن. دیگه از اواسط نمایش، بچهی مذکور بعد از کلی نظردهی و هیجان هی میخواست بره رو صحنه هی با چیپس و آب رو صندلیش آرام میگرفت تا تلاش بعدیش!
خانم پشتی من بههرچیزی چنان بلند میخندیدن که من به هیچ «کمدی» اینگونه نخندیدم و ندیدم هم هیچکسی به هیچچیزی چنان پرشور و بلند بخنده! نفر کناریشون هم هیجان مفرطشونو با کوبوندن زانو و پاشون تو صندلی من تخلیه میکردن.
زوج جوان سمت چپ من هم چیپس میخوردن (شب، شب چیپس بود) و معاشرت میکردن خوشخوشانه!
کم مونده بود فریاد بزنم. بازیگرا بیصدا شدن، نمایش،
... دیدن ادامه ››
محو شد... من موندم و تصور لحظاتی که دارم کلماتی که تو مغزم رژه میرن رو به هرآنکه مسئول این وضعیت شوم منه تقدیم میکنم.
آخر نمایش به مسئول سالن اعتراض کردم، گفتن ندیدن بچه رو (دیده بودن اما). در اینحین خانمی که اول نمایش محترمانه درخواست کرده بودن گوشیها خاموش بشه و با گفتن اینکه عکاسم نداریم کلی خوشحالم کرده بودن بهما ملحق شدن و گفتن کارگردانن و کلی عذرخواهی و... من دستپاچه شدم و دلم پرتر. اسم مدیریت رو پرسیدم و همچنان که تا دم سالن با آقای مسئول درصحبت بودم، بابای بچهی مذکور پریدن وسط و عرض کردن کم حرص بخورم، ۳۰-۴۰ تومن ارزش نداره و ارزش یعنی وجود همین بچه! حالا پدرن، و متأسفانه پدرن. همچنان تست شعور نمیگیرن قبل والد شدن؟
اعتراضمو بردم پیش مدیریت مجموعه: راهنمایی شدم سمت دفترشون، رفتار بسیار محترمانه، عذرخواهی فراوان و آفر برای دیدن دوبارهی نمایش که من اینو نمیخواستم و نمیخوام. فرداشب که شب پایانی این نمایشه، دراماتورژ رو خواهم دید؛ وگرنه خودم دوباره بلیط میخریدم اینبار بهامید شانسی بهتر.
مدیریت گرامی مجموعه و جناب آقای افشین، بهخاطر دغدغه، پیگیری و رفتار محترمانهتون خیلی ممنونم؛ ولی فقط دیگه راه ندین، لااقل بچه ۲-۳ ساله راه ندین، حتی اگه مهمان ویژه هم هستن راه ندین!
ما یهطوری با معاشرت و چیپس بزرگسالان کنار میآیم. آری شود، یهجورایی بهخون جگر شود، ولیک با بچه و پدرمادرای بیخیال و حساسشون (!) دیگه واقعاً نشود!