نمایش شریف وی ای آر بامتنی گروتسک ، ساده و عمیق که از ویژگیهای قلم جناب رحیمی نصر میباشد ، با نگاهی جامعه شناسانه مالامال از رنج ، سکوب ، حسرت و طغیان که سبب ها و چرایی های آن را باید در پشت پرده جستجو کرد . روایت انسانهایی از خویش بیگانه و محصور در جبر مدرنیته ، که با امر و دستور میخندند ، میگریند و برای همسو شدن با جامعه آنچه از ناکجا تجویز میشود مصرف میکنند ، حال آنکه ویژگیهای ذاتی انسانی و میل به آزادی برای خروج از دیوارهای بسته جهان ذهنشان در بخشهای از نمایش تظاهر میکند اما در نهایت کدها هستند که راه را میبندند ، کدهایی که سبب دگرگونی هویت و گم شدن انسان در هزارتوی جهان مدرن و ابسوردگونه مجازی شده اند ، جهانی که کنترل آن در دستان پنهان سازندگان و تدوینگران آن است .
صحنه مینیمال ، همسانی در طراحی لباس که بیانگر همرنگی ناگزیز افراد جامعه است بسیار حائز اهمیت است ، رنگ زرد غالب که از اگر چه از یک سو حس خوش بینی را القا میکند اما از سوی دیگر غالب بودن آن ، اضطراب ، ترس و عدم اعتماد بفس افراد را به رخ میکشد ، المان های تصویری استفاده شده در مدیا ، هم راستا با روایت و در نهایت بازیهای قابل قبول ، صدا و سایه بازی کاراکتر غالب در پشت پرده ، که بیانگر قدرت پنهان و گرداننده اذهان کاراکترهاست از نکات مثبت کارگردانی این نمایش است ، دستمریزاد به کارگردان و همه عوامل و به امید موفقیت .
از شیوه این اجرای متفاوت که به درک عمیق این نمایشنامه بینظیر کمک میکرد ، بسیار لذت بردم ، شخصا با توجه به شناخت کاراکترهای نمایش در انتظار گودو از تاکید بر شخصیت و الگوهای رفتاری غریزی و ناخودآگاه انسان ، بر اساس نظریه یونگ (آنیما و آنیموس ) بخش مکل غیر همجنس شخصیت مرد و زن ، که در روانشناسی بسیار حائز اهمیت است و سالها بر سر آن بحث بوده و به نظر نزدیک به حقیقت وجودی انسان است ، از زاویه ای دیگر این نمایش را دیدم و بسیار تحت تاثیر قرا گرفتم ، بازیگران زن به خوبی ، ولادمیر (خصوصا نقش ولادمیر زن ) ، استراگون و پوتزو را تکمیل کرده بودند و بالعکس ، اما توقع داشتم این دو با هم در تعامل و نزدیکی بیشتری باشند حال آنکه تفکیک نور و فاصله میان بازیگران زن و مرد از یک سو و ضعف پرفورمنس گویا و نزدیک به هدف کار ، از سوی دیگر ، خلاف این امر بود ، با این وجود المانهای لازم برای تشخیص را داشت و همین که با وجود ریتم و تمپو پایین که در کارهای ابسورد غریب هم نیست و گاها مفهوم را القا میکند ، توانست مرا ٨٠ دقیقه روی صندلی به انتظار ادامه بنشاند وپس از پایان دوباره هم برای چند دقیقه در انتظار ماندم ، فکرم را قلقلک داد و این یعنی آقای کارگردان مسیر را درست پیموده ، از اینکه نسخه ای جدید و درخور احترام از در انتظار گودو دیدم خوشحالم و به کارگردان اثر و بازیگران و عوامل تبریک و خسته نباشید میگم ، مشتاقم دوباره هم این کار را ببینم و به همه دوستان اهل فکر هم توصیه میکنم چرا که این گونه خلاقیت در این اثر از بکت آموزه ای نو و تاثیری متفاوت دارد .
درود بر شما... اکبر خوردچشم هستم نویسنده....
درود بر گروه پرتلاش این نمایش ،با احترام به زحمات کارگردان ، این اقتباس به نظر من درون مایه متن رو دستخوش تغییرات غیر ضروری کرده بود و المان های لازم برای بیان موضوع را نداشت که اگر مخاطب شناختی نسبت به متن اصلی نداشته باشد قطعا گیج و خسته خواهد شد ، استفاده از پرژکتور و مدیا با کیفیت ضعیف و زمان طولانی هم برای اتمام نمایش ،اتفاقاً درست در لحظه نمایش بخش جدید و تغییر یافته نمایش توسط نویسنده ، به این خستگی می افزاید . با این حال من از سبک متفاوت اجرا و بازیهای خوب خانمهای نمایش که به درستی شخصیتها را بازی کردند بسیار لذت بردم ، خانم نیک بین اقتدار و عقده های آماندا را با آن صدای جادویی ، جانا جهانگیری : ضعف درونی و ناتوانی پا را و مهشید دلاوری استیصال را با فرمهای زیبا ، با تسلط و به درستی به ما نشان دادند . با آرزوی موفقیت برای همه اعضای محترم گروه
کمیته مشترک کار متفاوت و جذابی بود
خوبه که در این شرایط خاص با انسانهایی متفکر و مبارز که در راه رسیدن به آرمانشان تن به خطر داده اند همزادپنداری کنیم ، اندیشمندانی که جسم و جانشان را فدای هدف والایشان کردند ، مهم نیست از کدام نسل و در چه حکومتی زیسته اند ، مهم شجاعت گام برداشتن در راستای هدف است .
در نقد این کار باید بگم این فضا ، نور و صدا و حضور آدمهایی مرتبط با زندان بود که بیشتر آدم رو در حال و هوای زندان و شکنجه گاه قرار میداد و زمانی که نوبت به بازیها میرسید ، فقط چند صحنه کوتاه بود که نمیتوانست به طور کامل حق مطلب را ادا کند ، مسیر ورود وقت گیر و زمان حضور در زندان و دیدن بازیهای اصلی کم بود . البته همان بازی کوتاه بسیار زیبا و تاثیرگذار بود .