در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال روزبه اسدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:13:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کشتن کفتر چاهی اثری است که ظاهرا می کوشد هر چه بیشتر و بیشتر پا به عرصه ای به شدت تاریک بگذارد. به گمانم نشان دادن این نوع از سیاهی با سیاه نمایی فرق دارد. در سیاه نمایی آن وجه از واقعیت را که می توان به رنگهای دیگری ارائه کرد، به عمد به رنگ سیاه عرضه می کنند به گونه ای که هیچ وجهی از امید و روشنایی را نمی توان در آن یافت ( همه چیز از نوع بدترینش است حال آنکه میشد جور دیگر هم دید ). در این اثر اما با شستن چشمها هم راه به جایی نمی بریم چرا که تصویر اساسا سیاه است. نشان دادن فلاکت و شوربختی اجتماعی بسیار خاص با دغدغه هایی خاص تر که گویی در تلی از ذغال دست و پا می زنند.
اگر منکر وجود چنین کارکترهایی در جامعه خودمان نشویم لااقل میشود گفت که ردپای این حد از ناهنجاری ( با این فرمی که ارائه شد ) را بیشتر در منطقه، در بین داعشیان و در دیگر نقاط دنیا در بین اعضای یک بند Death Metal یا Gothic Metal می توان دید که از فرط اوردوز از حالت طبیعی خارج شده اند.
استفاده از برخی المانها و یا بکار بردن بیش از حد ترجمه shit که بیشتر در فیلمهای آمریکایی رایج است ( که گاه از فرط استفاده گویی با کمبود دایره لغت مواجه اند ) این موضوع را به ذهن متبادر میکند که آیا کارگردان اساسا قصد به تصویر کشیدن جماعتی دیگر در جایی دیگر را داشته؟ - چرا که لااقل در فارسی برای بیان تهوع و توهین و تحقیر و .... دایره واژگان فراخ تری در اختیار داریم.

نمی دانم خالق اثر چه دغدغه ای در سر داشته است که به سراغ اینچنین سوژه ای رفته و یا چه چیزی در پشت اثر نهان کرده که داستان را به مثابه تمثیلی ... دیدن ادامه ›› بر آن گرفته است. بیان سیاهی برای صرفا سیاهی؟ بی هیچ نوری یا تردیدی یا سوالی یا نتیجه ای و یا حتی ایده ای برای افقهای فکری بیشتر و در نهایت رساندن مخاطب به پایین ترین سطح انرژی و سپس رها کردنش.

به نطرم این نمایش با آن دکور فوق العاده او ایده های بسیار خلاقانه اش می توانست به موضوعی عینی تر، ملموس تر و با درجه اهمیت بالایی بپردازد. خصوصا اینکه سالنهای تئاتر مستقل مجالی برای تولد یافته اند و موضوعات بر زمین مانده فراوانی را که امکان اجرا در سالنهای دولتی ندارند می توانند پوشش دهند.
به نظرم این تئاتر بیشتر به یک فرصت سوزی می مانست.
فهم ادیسه
-------------
این اثر بنابر گفته نویسنده اش نمایش ویرانی است که این ویرانی با تفسیر رستگار میشود. این رستگاری اما به چه معنا است ؟

آیا رستگاری این اثر به معنای رهایی بیننده از اضطراب و تنش حاصل از نفهمیدن آن است؟ که اگر چنین باشد این اضطراب خود ویران کننده است. در واقع مخاطب میکوشد تا ارتباط معنایی مشخصی بین تصاویر و دیالوگها بیابد تا باقی نشانه ها را حول معنایی که "پیروزمندانه برای خودش ترسیم کرده" قرار دهد تا تفسیر اثر برایش ممکن گردد. بارقه هایی از تفسیر پذیری اثر در ذهن مخاطب، اضطراب ناشی از نفهمیدن آن را فرو می کاهد. اینجاست که همه چیز رنگ و بوی آشناتری به خود میگیرد و بیننده را در تجربه نمایش با خالقان آن اثر شریک میکند.
اما آیا واقعا این اثر تلاشی در جهت "ایجاد تفسیری منسجم" در ذهن مخاطب ... دیدن ادامه ›› کرده است ؟

به نظر من در این نمایش ما با "تلی از نشانه ها" روبروییم که طبیعتا هر یک میتواند بنابر هدف مشخصی در آن گنجانده شده باشند اما این انبوه نشانه ها که شاید قرار است به لایه لایه کردن آن بیانجامد و یا مخاطب را به نقطه مشخصی هدایت کند در موارد بسیاری به سردرگمی اش می افزاید و تمرکز بیننده را نشانه میرود. این عدم تمرکز که معمولا با سپری شدن دقایقی از شروع هر نمایشی کمرنگ و کمرنگ تر میشود در اینجا با جلو رفتن نمایش بیشتر میگردد. چرا که مخاطب به دنبال یافتن خط سیر اصلی کار و یا "ساختن یک مفهوم و یا موضوع مشخص برای خویشن " است که اگر در ترسیم خط سیر نمایش و یا یافتن مفهوم اصلی کار توفیقی نیابد نمایش از یک جا به بعد برایش به تصاویر بی ربطی می ماند که به هنگام انتظار در مطب دندانپزشکی از منیتور آن محل پخش میشود و او ناچار است تا به آن چشم بدوزد تا نوبتش فرا رسد. اما من در اینجا چون تجربه دیدن چند اثر از کارگردان این نمایش را از سر گذرانده ام تا انتها صبر می کنم که شاید معجزه ای رخ دهد و کارگردان التفاتی به مخاطبانی کند که نظری مشابه من داشته اند. معجزه ای که چه دیر اتفاق می افتد و به گمانم در 10 دقیقه پایانی، آن دیالوگها چراغ راهی میشود ( از نوع کم نورش) برای فلش بک به آن همه نشانه و دیالوگهایی که دیگر اثر کمتری از آنها در حافظه باقی مانده اما ظاهرا نمایش خود را متعهد به دادن کلید واژه ای پر رنگ تر از آنچه در ذهن خود میگذرد به مخاطب نمی داند. شاید دوستان به کلید واژه های متعددی اشاره کنند که در خلال نمایش بارها به آنها اشاره شد مانند "توقف زمان بر روی ساعت یک و نیم" که نشان از بی زمان بودن اثر دارد اما به نظرم تعدد موضوعاتی نظیر "جهان خیالی"، "جهان های موازی"، "سیطره خدایان بر زندگی انسان"، "افزودن دو اولیس دیگر به داستان" و .... اینها همگی موضوعاتی بودند که میشد به تنهایی تم اصلی کار را تشکیل دهند که به اینها اضافه کنید"ابعاد روانشناختی شخصیتها"، "یافتن ارتباط این نمایش با اصل داستان اودیسه"، "یافتن روابط افراد با یکدیگر"، "وجود المانهای امروزین در بستری از دیروز" و غیره را.....که اینها همگی منجر به تداخل ادراکی در معنای این اثر می گردد و هر سناریویی را که قصد شکل گیری در ذهن دارد با انباشت نشانه ها در دقایق آتی و تداخل موضوعات به محاق می برد.
خریدار
عمار عاشوری (ammarashoori)
سپاس که نظرتون رو با ما در میان گذاشتین .
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
در اجرای جشنواره گسستگی موردنظر شما را تا حدی لمس کردم و بنظرم رسید که تعلیق اثر جای پرداخت دارد.
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید