«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
با نام جعلی تاریخ...
درود به شما جناب آقای زمانی که در این چند پرده صدای سکوت ما بودید.
نمایش خاطرات هنرپیشه نقش دوم، یک اجرای باشهامت با کلی حرف دردناکه که از نظر من قطعاً به تماشا بیارزد. سپاس از همهی عوامل و به امید دیدن اجراهای بیشتر از این گروه باانگیزه.
میگن حرفی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. قصهی این نمایش و دیالوگهاش هم همین بود. یه خسته نباشید بزرگ به همهی عزیزانی که برای این نمایش زحمت کشیدن، بالاخص «پادشاه مرغها» که آنقدر استادانه صفحهی بازی رو میچید که مخاطب، خودش رو یکی از مهرههای بازی احساس میکرد.
من اولین بار که به تماشای این اجرا نشستم، یه عینک تهاستکانی انتقاد روی چشمام گذاشته بودم که سنگینیش دماغ خودم رو هم اذیت میکرد. اما بعد از دو بار دیدن نمایش میتونم به جد بگم از معدود کارهایی بود که دیدن نمایش بیشتر از خوندن نمایشنامه بهم چسبید. خسته نباشید دوستان عزیز.
بچهای عجیبالخلقهای آفریده شده که نه زاییدهی یک نفر، بلکه زاییدهی همهی ماست...
به علاوه آقای دوستی اشارهی بینظیری کردن: "کوچه ملی یغما"
هر چند معتقدم که خیلی رقیق به این موضوعها اشاره شد و لابهلای اون همه خنده تقریباً گم شد! شاید اندکی غلظت بیشتر لازم بود، شاید باید روی داستان بیشتر کار میشد، شاید هم همین غلظت هدف بود!
به هر حال من گزینهی "دوست داشتم" رو انتخاب میکنم...
بازیهای سطحی،
نورپردازی به غایت نامناسب،
فریاد، فریاد، فریاد...
به دوستانی که مثل من از نمایش ناراضی بودند، پیشنهاد میکنم حتماً یه نگاهی به خود نمایشنامه بیاندازند...
سایت ایران کنسرت، تقریباً همهی صندلیها (غیر از بالکن دوم و سوم) رو برای اجرای روز 17 اسفند باز گذاشته برای فروش و همینطور هم داره فروش میره. حالا منِ دانشجو میمونم و هر صندلیای که خالیه لابد، یا اگر مثل قحطیزدهها حملهور شم به گیشه، شاید جای نسبتاً معقولی تو بالکن دو یا سه... هنر رو دوست دارم، اما وقتی با پول درمیآمیزد، نه... عزیزان، قولی ندید که از عهدهی انجامش به هر دلیلی برنمیآیید...