در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مرتضی قصدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:16:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
داستان زندگی امروز ما. زندگی ماشینی ما.
روزمرگی و ساعت مرگی ما که حتی برای شب های جمعه و تاریخ به دنیا آمدن بچه برنامه ریزی می کنیم.
زندگی ماشینی ما که برنامه ی شنبه را می توانی تا پنجشنبه کپی پیست کنی و روال جمعه ها نیز معلوم و مشخص است ! تکرار و تکرار و تکرار مانند یک میمون..
زنی خسته از این زندگی نباتی در پی اسم خود می گردد که فراموش کرده..
3 جلسه پیش تراپیستی می رود در جلسه ی سوم فضا سورئال (رئالیسم جادویی خاص موراکامی) می شود و میمون (سعید چنگیزیان) وارد داستان می شود و مشکل زن در یک مهمانی شام حل می شود !
دیدنش پیشنهاد می شود با این توصیه که زیر لایه ی به ظاهر فانتزی و سورئال ورود میمون به دنیای انسان ها و نماد ها و استعاره ها را گم نکنید.
بازی سعید چنگیزیان و الهام کردا بسیار چشم نواز و قوی بود ، رامین سیار دشتی و هومن کیائی متوسط.
سعید چنگیزیان فضایی را خلق کرد که وجود یک میمون در میان انسان ها را باور پذیر و صد در صد طبیعی نشان می داد.
۰۵ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش "مدریک" افتضاح ترین و بدترین چیزی بود که می تونست به شعور تماشاگر توهین کنه !
من تا امشب به این اعتقاد داشتم که یک تئاتر هر چقدر هم که بد باشه بیرون رفتن تماشاگر از سالن نشانه ی خوبی نیست و نباید این کار را کرد به احترام زحمتی که کشیده شده هرچند بد ، ولی تا امشب !
اتفاقاً برای چیزی که به شعورت توهین می کنه نه تنها باید بیرون رفت (که به لطف چیدمان پر کردن سالن تا خرخره امکانش نبود!) بلکه در آخر باید به عوامل نمایش اعتراض کنی تا بفهمن !
کاری که 2.3 ردیف از تماشاگران "مدریک" امشب در انتها به جای دست زدن برای عوامل این برنامه ی سمت خدا (!) صلوات فرستادیم...
جالب اینکه اساتید تئاتر که در انتها اعتراض خودمون را به آنها نیز انتقال دادیم با تعجب جواب می دادند که اصلاً چه جوری ممکنه هیئت بازبینی و انتخاب تئاتر جشنواره همچین کار ضعیف و بی محتوایی را تایید کرده باشد !!!
موضوع بکر و بسیار عالی (کودک آزاری منجر به قتل به علت اعتیاد والدین)
طراحی نور وصحنه خیلی بد (یک دوش حمام و 2 تا صندلی! که از زیر دوش حمام یک دستگاه بخار با صدای بلند فیسسس بخار {افکت} می داد !)
موسیقی متوسط و البته غیر مرتبط و با بلند و کم شدن های ناگهانی
بازی ها به جز رانا قیصیری‌نژاد بقیه بسیار ضعیف و ناهماهنگ..
واقعاً عجیبه واقعاً این سطحِ کارای امسال !
تا اینجا از بقیه ی اجراها بهتر و قوی تر بود.
طراحی صحنه هوشمندانه و جالبی داشت (از دید یک معتاد متوهم طراحی شده بود ، به طوری که وسایل خانه اعم از یخچال و تخت و عکس روی دیوار کش آمده بودند) و بازی ها هم به نسبت خوب بود هرچند یک سوم پایانی با ورود الهام(سما موسوی) نمایش افت کرد و در نهایت سقوط کرد !
نمایش "مدریک" افتضاح ترین و بدترین چیزی بود که می تونست به شعور تماشاگر توهین کنه !
من تا امشب به این اعتقاد داشتم که یک تئاتر هر چقدر هم که بد باشه بیرون رفتن تماشاگر از سالن نشانه ی خوبی نیست و نباید این کار را کرد به احترام زحمتی که کشیده شده هرچند بد ، ولی تا امشب !
اتفاقاً برای چیزی که به شعورت توهین می کنه نه تنها باید بیرون رفت (که به لطف چیدمان پر کردن سالن تا خرخره امکانش نبود!) بلکه در آخر باید به عوامل نمایش اعتراض کنی تا بفهمن !
کاری که 2.3 ردیف از تماشاگران "مدریک" امشب در انتها به جای دست زدن برای عوامل این برنامه ی سمت خدا (!) صلوات فرستادیم...
جالب اینکه اساتید تئاتر که در انتها اعتراض خودمون را به آنها نیز انتقال دادیم با تعجب جواب می دادند که اصلاً چه جوری ممکنه هیئت بازبینی و انتخاب تئاتر جشنواره همچین کار ضعیف و بی محتوایی را تایید کرده باشد !!!
امید رستگار این را خواند
داستانش چی بود جناب قصدی؟
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
ممنون بهرنگ جان ، منتقلش می کنم به اون صفحه.
بعد از اجرا رفتم پیش آقای جهانبخش سلطانی که با آقای نعیمی امده بود ، گفتم می شه شما طف کنید به من بگید موضوع این نمایش چی بود و چی می خواست بگه ؟
بنده خدا گفت : من وسط تئاتر یه لحظه به خودم شک کردم که نکنه ایراد از منه که فکر می کنم این کار خیلی مسخره و افتضاحه ! مثله اینکه برای بقیه ام همینطور بوده :)
گفتم ممنون آقای سلطانی
موضوع خاصی نداشت ! مجموع یک سری جملاتی بود که نه عرفانی بود ، مه فلسفی بود و بیشتر مذهبیِ سطحی بود بدون هیچ داستان خاصی ! همین.
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
عجب! پس با این تفاسیر دقایق ملالت باری و اعصاب خردکنی رو گذروندید. ممنون از توضیحاتتون. امیدوارم روزهای آتی کارهای بهتری در انتظارتون باشه.
۰۲ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"به هفت اش که برسم من هم نیست می شوم
هفت شد و نیست نشدم"

{بودن، یا نبودن، سوال اینجاست

آیا شایسته تر آنست که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفا پیشه تن در دهیم،

و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟

بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ؛

و در این خواب دریابیم که رنج‌ها ... دیدن ادامه ›› و هزاران زجری که این تن خاکی می‌کشد، به پایان آمده.

این سر انجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.

مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...

ها! مشکل همینجاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ

پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می‌آید

ما را به درنگ وا می‌دارد. و همین مصلحت اندیشی است

که این گونه بر عمر مصیبت می‌افزاید؛

وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،

اهانت فخرفروشان، رنج‌های عشق تحقیر شده، بی شرمی منصب داران

و دست ردّی که نا اهلان بر سینه شایستگان شکیبا می‌زنند، همه را تحمل کند،

در حالی که می‌تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟}

خیلی مهم نیست بدانی داستان چیست ، همین قدر بدانی که 180.000 نفری که در "انفال" کردستان کشته شدند و بیشتر آنها زن بودند شب ات را می سازد ، ذهن ات را می برد.
انگار کن هر یک افلیایی بودند ، عاشق، صد هزار افلیا.
مهم نیست هملت را از بر باشی ، جنگ به اندازه ی کافی تراژیک است.
آوردن اسطوره ، حماسه ، تراژدی به دنیای رئال ، عینیت می بخشد و خود هنری ست نایاب ، حال اگر بدانی یک گروه تئاتری در انفال هنگام تمرین "هملت" شکسپیر کشته شدند ، قتل عام شدند چه بهتر ، اگر هم ندانی مهم نیست. افلیایی نمایشی که در پی کشتن خود در آب بود و بمبی بر سرش آمد.
کارگاه نمایش بالاخره "کارگاه" شد نه سالن. کارگاه نمایش را دریابید که غنیمتی ست که بعد ها ممکن است حسرتی شود از پس ضربه ی چکمه ها.
آقا مرتضی ِ عزیز خوش اومدی..
۳۰ دی ۱۳۹۰
زیبا نوشتی دوست عزیز... ممنون بابت این نوشته زیبا و ترویج هنر زیبای تئاتر
۳۰ دی ۱۳۹۰
ممنونم به خاطر نوشته ی دلنشینتون.
حتما میرم نمایش و میبینم.
۰۳ بهمن ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید