«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
خسته نباشید.
اجرای نفسگیری بود.
بازیها عمیق، طراحی صحنه درخشان و انتخاب موسیقی عالی بود.
به صحنه آوردن نمایشی با تم مذهبی، در روزگار کنونی موضوعی تامل برانگیز است که نه تنها از جذابیت کار کم نمیکند بلکه باعث درگیری بیشتر مخاطب با کار شد. حق با کدام بود؟ راهب جوان یا راهب اعظم؟
بازی فوقالعاده شهبانو و راهب جوان به یاد ماندنی خواهد بود.
نورپردازی مجسمه مریم، با توجه به صحنهها و دفرمه شدن آن خیره کننده بود. در برخی صحنهها به یاد آثار محصص افتادم.
"گاهی آدمهایی رو میبینم که به خط پایان رسیدن اما مطمئنم دلیل رسیدنشون این هست که موقع رفتن هیچ رنگی رو نمیبینن! هیچ بویی رو حس نمیکنن! هیچ صدایی رو هم نمیشنون! من اما نمیتونم... ."
نمایشی که در عین سادگی ما رو به مفهوم عمیق دلبستگی میرسوند...
کاری که اثری بر روانمان میگذاشت و یادآور احساساتی بود که گاهی از بازنمایی آن فرار میکنیم...
با خوندن کامنت هاى دوستان، با گارد به تماشاى نمایش نشستم و انتهاى نمایش با چشمان خیس سالن رو ترک کردم. اشک ریختن همیشه دلیلی بر خوب بودن کار نیست... اما همراه شدنم با نمایش، با توجه به گاردى که داشتم براى خودم جالب بود.
نمایشى شریف در ژانر دفاع مقدس و متفاوت از انچه که نسبت به آن گارد داشتم.
از نقدهایى که خوندم،منطبق نبودن بازى بازیگر در نقش خلبان فرسیابى(که بعد از تماشاى کار علاقمند شدم که راجع به ایشان و این حادثه بخوانم) با ذهنیات همه ما از خلبان هاى دوره دیده در امریکا و قبل از انقلاب بود که توى این نمایش اتفاقا نکته مثبتى به حساب میاد. شخصیت نمایش، یک خلبان ساختگی نیست.او «خلبان فرسیابی»ست. شخصیتى حقیقى که مصاحبه هایش موجود است.
دیدن نقاط و احساسات پنهان این خلبان از جمله ترس که از احساسات اولیه و بدیهى انسانى است(حتى از باتلاق،از جانوران مرداب و...) اتفاقا براى من نه تنها جذاب بود، که دلیل همراه شدنم با نمایش شد،اگر نه همه ما خلبان ها و رزمنده هایى که دست نیافتنى اند و بى گره و ضعف و در صدا و سیما خاطرات بازگو میکنند رو دیدیم. با توجه به دور باطلى که خلبان فرسیابى(که نمونه اى از خلبانان و سایر افراد درگیر با جنگ است که رسانه امروز اجازه تنفس به انها را نمیدهد و تیغ سانسور بر رگ حقیقت میکشد و غم انگیزتر از آن عدم شناخت ما از هویت و موجودیت این عزیزان است) در آن افتاده، تنهایى این فرد بسیار زیاد غم انگیز بود. بازگو کردن خاطرات براى خود و دوربین...
ممنونم و دست مریزاد.