در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شبنم ولی پور | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:17:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خیلی خلاقانه و جالب بود ، ممنون .
با احترام بسیار بسیار زیاد برای آقای سجاد افشاریان گرامی و بازیگران این کار رو دوست نداشتم . اولا شاید چون کارهای آقای افشاریان را بسیار می پسندیدم و با انتظار بسیار بالایی رفتم توی سالن . اول از همه اینکه ما از حدود یک ساعت قبل داخل سالن بودیم لحظه ورود نزاشتن ما با پرینت برگ آ 4 داخل شیم و کلی وقت گرفته شد تا دوباره پرینت کاغذی بگیریم و این در شرایطی است که این همه روی صرفه جویی در مصرف کاغذ تاکید می شود . کار شروع شده بود در حالیکه اون آقای دم در اصرار داشتن نه این جز اجرا نیست . و برای اولین بار میدیدم تا حدود ده دقیقه بعد از شروع همه در حال رفت و امد و صحبت هستند و ما که ردیف دوم بودیم جزا اغتشاش و جابجایی و گفتگو چیزی نمی فهمیدیم . یه ربع زمان کشید تا مستقر شدن و چون ما ردیف دوم بودیم خیلی اذیت شدیم . در تمام طول کار هم عکاس محترم بغل دست بنده بودن و تقریبا هر دو دقیقه صدای شاتر دوربین و نور مونیتور توی صورتم بود به مدت دو ساعت پیاپی . اینا شرایط محیطی بیرون بود که واقعا اذیت کننده بود .
بعد از اون هم حجم موضوعات مطرح شده در کار و پرش های زیاد کار اولش فکر کردم موضوع مهاجرته ، بعد فکر کردم جنگه بعد فکر کردم احترام به بزرگترهاست و .... موضوعاتی دیگر . به نظرم اگه یه کم موضوعات مطروحه کمتر و با دقت بیشتر بود و عمیق تر بود بهتر بود . تا می اومدی سیر یه چیزی رو توی ذهنت پیگیری کنی و باهاش ارتباط برقرار کنی یه موضوع جدید می اومد وسط . خلاصه که با کلی شوق و ذوق و انتظار رفتم برای دیدنش اما کلافه شدم . منتظر کارهای بعدی آقای افشاریان می مونم تا طعم شیرین روزهای بی باران برام تکرار شه .
سه شب پیش کار رو دیدم ، واقعا به معنای واقعی تاتر بود به نظرم ، مثه یک آیینه مثه یه دشت بی انتها خودت رو با خودت روبرو می کرد ، سه روزه ذهنم درگیرشه که چی می خواست بگه ! امروز اومدم سرچ کردم و نظرات رو خوندم الان متوجه شدم که نظراتی که خوندم مربوط به سال 93 بود ! خیلی چیزا برام روشن شد . از دستش ندید . کار عجیبیه . تو گوشت و خون آأم رسوخ می کنه . سرما ، رکود ، انفعال ، بی تفاوتی ..... سردم بود تو سالن . نه سرمای فیزیکی . به خودم فکر می کردم ... با خودم روبرو شدم !
دقیقا منم همچین حسی داشتم. وقتی به خودم اومدم دیدم تو سال ۹۳ و بین کامنت ادم هایی ام که خیلی وقته دیگه نیستن ...
عجیب بود حسش
۱۲ آبان ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
نمایش فوق العاده بود
واقعا دوست دارم بهتون تبریک بگم که اینقد بی هیاهو و بی ادعا یکی از مسایل روز جامعه رو اینقد قشنگ و ساده روایت کردید . بازی فرزانه و همسرش ( فک کنم خانم معیریان و آقای بازیگر مقابل شون ) عالی بود .
لذت بردم
خدا قوت