در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نیروانا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:36:45
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
و باز می_جوییم روزگار وصل خویش..


-چراغا چرا خاموشه جان؟
+ من روشنشون نکرده بودم..
-روشنشون کنیم..
+حتما!
"این لیست، یک یادمان است! برای 2 ساعت از بهترین ساعات عمر ما.."
.
تحت وب:
https://open.spotify.com/user/niaa3ne9hmgdpsxf1tv9qp1mt/playlist/7hgGEcpwErjoLAZJnKB2xf?si=i0h1zVKQQzqT4-C16U1V9Q
.
تحت app (لینک رو داخل نوار search خود برنامه spotify کپی کنین):
spotify:user:niaa3ne9hmgdpsxf1tv9qp1mt:playlist:7hgGEcpwErjoLAZJnKB2xf
.
این ها لینک Playlist موزیک های نمایش "زندگی در تئاتر" در Spotify هستن.
.
خیلی مرسی از سهیل سهیلی سرشت (واسه انتخاب های خوبش)
و باز خیلیییییی مرسی از میر سعید و ایمان و محمد (واسه این همه تداعی لذت بخش، موقع شنیدن این لیست)
.
@نفیسه نوری
.
نفیسه جان
این هم لیست کامل و درست درمون!
به درخواست خود خودت *-
۲۶ آذر ۱۳۹۷
ممنونم.خوب دقت نکردم.بنظرت آهنگ دیگه ای مونده؟
۲۷ آذر ۱۳۹۷
@مهسا اسلامی
خواهش میکنم
ممکنه.. من فکر میکنم تو اجرایی که خودم دیدم، همینا بود.. مگه این که چیز دیگه ای تو اجراهای دیگه بوده باشه
امیدوارم هرکی چیز دیگه ای میدونه، بگه اضافه کنم به لیستا
*-:
۲۷ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک چند به کودکی باستاد شدیم / یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید / از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
.
و تمام شد...
..
،
با اجازه همه تیم نمایش زندگی در تئاتر
حالا که اجرا تموم شد،
لیست موزیکای این نمایش رو میزارم
برای کسایی مثل خودم، که شاید شنیدن این موزیک ها کمی از دلتنگیشون کم کنه..
،
،
1- ... دیدن ادامه ›› Out on a limb - by Lunatic Soul
2- The Storm before the Calm - by Anathema
3- Kanata - by Mono
4- Love is Blindness - by Jack White
5- Bermuda Highway - by My Morning Jacket
6- The Fallen Angel - by Galasphere 347
7- Ice - by Camel

مورد ۶ رو از Marillion ممنونم که هم اسمشو پیدا کرد و هم لینکشو گذاشت.
مورد 7 رو از مهسا اسلامی متشکرم که یادآوری کرد.
در ضمن اگر کسی واسه پیدا کردن آهنگا مشکل داشت، یه لینک ارتباطی بده براش بفرستم..
۲۶ آذر ۱۳۹۷
@غزل عزیز الدین

خواهش میکنم غزل جان عزیز *-:
گوارای گوش و روح و خاطرتون باشه..
(-:
۲۶ آذر ۱۳۹۷
شما عزیز دلی نیروانا جووووونم
۲۶ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جانی: ما باید برگردیم..
رابرت: ها... دیگه تموم شد جانی..
جانی: ما ماهونی رو جا گذاشتیم..
رابرت: هی.. هی.. ما الان اینجاییم..
[جان به صحنه خالی جنگ نگاه میکند]
رابرت: به من نگاه کن جانی... تموم شد..
.
[جان ناباورانه به تصویر خود در آینه نگاه میکند]
.
جانی می خندد..
جانی گریه می کند..
من می میرم واسه این صحنه ای که گفتی
جان گریه میکند
جان میخندد
۲۵ آذر ۱۳۹۷
منم همینطور..
دیشب تا دَم دَمای مُردن هم رفتم... D-
اشکهای جان.. کشنده است...
۲۵ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام به همگی..
به قول اون دوستی که نوشته "اتمسفر عجیبی بر این صفحه تیوال حاکمه"..
و یه دوست دیگه که "ساعت ها لابلای کامنتا غرق شده"..
و مامان "خوش صلیقه" که به اندازه خود "زندگی در تیاتر" محبوب شده..
و اونایی که شاکین از شب پیش و شرایط سختش..
و "ببخشید"های فراوان اما نایاااااب میرسعید و ایمان..

خیلی عجیبه.. اما.. من به تک تک آدمایی که میان تو این صفحه و مینویسن، فکر میکنم.. به خودشون، نوشته هاشون، احساسی که دارن...
یه جوری که ... دیدن ادامه ›› انگار سالهاست دوستای من هستن.. انگار خیلی حرف ها داریم برای گفتن با هم.. حتی اگه همه اون حرفا فقط حول یه موضوع باشه: "زندگــــــــــی در تیاتر"!

به نظرتون این معجزه نیست؟
این معجزه نیست که همه ما - که اکثرمون اصلا همدیگه رو نمیشناسیم - به خاطر یه چیز، میایم اینجا و شاید ساعتها وقت میگذاریم، میخونیم، مینویسیم، جواب میدیم، ذوق میکنیم (ذوق انگیز نیست وقتی محمد برهمنی و ایمان صیاد برهانی و میرسعید مولویان کامنتتو بخونن، شعف انگیز نیست که دوسش بدارن، فرح انگیزترین نیست اگه جواب کامنتتو بدن؟؟؟؟)...
به نظر من معجزست که تو دوره ما آدمای اکثرا کم حرف و "سخت ارتباط برقرارکننده"، یه چیزی ما رو اینجور یه جا (حتی اگه یه جای مجازی) جمع میکنه در حالی که احتمالا هممون احساس مشابهی داریم و پر از شوق مشترکیم برای یه چیز..

یونگ از ناخودآگاه جمعی آدمها حرف زد که بعد از نسل های مختلف، غرایز و باورا و روح یه جامعه رو میسازه..
ما اینجا یه "خــودآگــاه جمعــی" داریم.. که به نظرم داره تو کمترین زمان، تبدیل میشه به ناخودآگاه جمعی برای همه آدمای این صفحه و تماشاگرای نمایش..
خیلی خوشحالم که اومدم این نمایش معرکه و این آدمای محشر رو دیدم.. (و صد افسوس که چرا فقط 1 بار)
و خوشحالم که با این همه آدمی که حتما اونا هم خیلی دلپذیرن، احساس نزدیکی میکنم (با اینکه شاید هیچ وقت نبینمشون و نشناسمشون..)

........
....
حالا یه سوال کوچولو از همه دارم!!
من از روزی که این نمایش رو دیدم حس و حال عجیبی دارم.. مدام بهش فکر میکنم.. مدام صحنه ها و صداها رو به یاد میارم.. دور و برم کسی نیست که دیده باشدش، وگرنه احتمالا مدام در موردش حرف میزدم... به نظرم یه جور شیفتگیه...
میخوام ببینم کیا همچین حالتی دارن؟؟
اصلا دلیل این حس و حال چیه؟
خوب بودن قصه؟ بازیگرا؟ کلا خوبی نمایش؟؟
آخه فکر میکنم هممون فیلم و قصه خوب دیدیم، حتی تئاترای خوب...
ولی برای خود من هیچ وقت همچین حس و حالی ایجاد نشده بود!
میخوام ببینم به نظرتون دلیلش چیه... از همه میخوام .. هرکی که دوست داره.. نظرشو برام کامنت بزاره..
خیلی مرسی از همه دوستای نادیده اما عزیز (-
چشمام تَر شد نیروانا جان
درست ترین و واقعی ترین حرفارو زدی و تک تک جمله هات رو‌ میبوسم
برای سوالات جوابی ندارم چون خودمم نمیدونم فقط میدونم که عاشقم
عاشقِ زندگی در تیاتر
۲۱ آذر ۱۳۹۷
غزل عزیزالدین
غزل جونم
الهی خداوندگار از دهنت بشنوه D-
۲۴ آذر ۱۳۹۷
سحر بهروزیان
سحر جون همین امشب یا فردا ایشون رو بیار تئاتر مستقل تهران
اگه ایشون هم مثل ما مبتلا نشد، بنده اولین داوطلب جهت درمان ام (-:

۲۴ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
انقدر همه گفتن و نوشتن که آدم پیش خودش میگه، دیگه چی مونده که من بگم؟
از قلم به دست ها و تئاتربین های حرفه ای تاااا تا بیننده های عادی مثل خود من..
چطور میتونین بین این همه نمایش و فیلم و قصه،
اینجوری دل از همه بِبَرین؟
وای من تو این 10 سالی که تئاتر میبینم، نشده بود که تا این حد مجذوب و میخکوب بشم.. نشده بود که فردای نمایش دربدرانه دنبال هر ذره ای از عکس و نوشته و حرفی درباره یه نمایش بگردم..
شما 2 نفر ... میدونید که میتونید آدم رو تا ته زندگی ببرین و قلب آدمو از جا بکنین و روح آدمو مسحور خودتون کنین؟
ایمان صیاد برهانی، از همون لحظه اول که وارد شدم (و اولین نفر هم بودم D-:) میخکوبت شدم.. میخکوووووووب... تو حتی با سر انگشتات هم بازی کردی، با تک تک عضلات بدنت، با همه صدات..
میر سعید مولویان، کاری کردی که از یه جایی به بعد واقعا پیش خودم فکر میکردم که یه بازیگر با سن و سال بالا هستی! ... دیدن ادامه ›› چطوری تمام سرازیری اون کوه توی پوستر نمایش رو، بهمون نشون دادی؟؟
به معنای واقعی میخکووووب بودیم...
خوش به حالتون.. از ته دل میگم خوش به حالتون... که اینقدر خووووووووووووبین

دیشب بینمون خانم گلاب آدینه هم بود که خودش نُقل و نبات مجلس بود D-

خیلی دلم میخواست آخر نمایش داد بزنم واااااااااای شما محشرییییییییییییییین
اما نمیشد خب -)
الان میگم ولی... شما محشــــــــــــــــــــــرین.. محشـــــر
اقا من سیزیفهارو می خواستم بغل کنم جلوی خودم گرفتم با این تعریفهای شما اصلاً قول نمی دم که این دفعه جلوی خودم بگیرم :)
۱۹ آذر ۱۳۹۷
تا دقایق پایانی خیلی لازم نیست جلوی خودتو بگیری... چون تقریبا میخکوب میشی.. اما وقتی نمایش تموم میشه، اگه ایمان و سعید خیلی عجله نکنن برای رفتن، میتونی شوق درونت رو رها کنی D -D-:
۱۹ آذر ۱۳۹۷
اجرای قبل در شهرزاد دیدم بار دوم که هیچ تضمینی ندارم!
۱۹ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید