در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال Dellingr | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:03:04
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فیلم بسیار پر گو ، پر تکرار و شعاری ؛ ترکیب عناصر نامتناجس ( فروشنده ی میلر ، فیلم گاو و ... مقایسه کنید با شجریان در جدایی نادر از سیمین ) ؛ تاکید روی گره اصلی و با افشای آن بی ارزش شدن فیلم ( در نگاه اول شوک برانگیز و دهشتناک اما سرسری و بدون ظهور انگیزه واقعی اولیه در هنرمند برای ساخت فیلم ) ، پافشاری روی محتوای فیلم ؛ پازل های از پیش تعیین شده غیر ارگانیک برای بازی با مخاطب ؛ تعدادی پرسوناژ های بی خاصیت و ظهور اصغر فرهادی در بیشتر سکانس های فیلم !
کارگردان به شکل عجیبی خودش را تکرار می کند و بعد از اسکار این موضوع عیان تر شده است .
جدای اینکه در خیلی جاها با شما هم عقیده نیستم اما اینکه به جای تکرار طوطیوار نقدهای بعضا مجیز گونه و ' لباس پادشاه ' طور به تفکر پرداختید بسیار حض بردم.

پ.ن منظور از لباس پادشاه طور همین کتاب جناب هانس کریستین اندرسون فقید است که در آن پادشاهی را لخت روانه خیابان میکند و میگوید فقط احمقها این لباس ویژه را نمیبینند. در خصوص نقدهای این اثر اخیر جناب فرهادی هم بنده بشدت این قصه را بخاطر می آورم.
۱۹ شهریور ۱۳۹۵
متن بسیار موجز و روشن است و از آنجا که به نیت خیر شما از این سوالاتی که کردید شک دارم آن را می گذارم به حساب محبتی که به فرهادی دارید و آن را با کوبریک مقایسه می کنید .
۰۵ مهر ۱۳۹۵
نیتم خیر نیست، واقعا ترکیب کلماتتون رو نفهمیدم، اگه تخصصی هست که هیچی ما سوادمون نمیکشه، محبتم به کوبریک بیشتره که قبلش نوشتم "منظورم مقایسه نبود" ظاهرا نیت شما برای جواب دادن خیر نیست!!؟؟
۱۱ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مشکل فیلم های پست مدرنیستی ایرانی اول به دلیل اجرای المان های اینطور فیلم هاست که در عین حال خودش ضد پست مدرنیستی است . تمایلات فیلمساز های ایرانی در ساخت این نوع فیلم از یکنوع کج فهمی در قبال دوره ای که زیست میکنند هست . " من دیگو مارادونا هستم " ، " اژدها وارد می شود " و ... فیلم هایی هستند جالب ، هیجان انگیز ، رعب آور ، انقلابی ، شوک آور که کارکرد هنر را به 2 ساعت ارضای ذهنی بصری و تحریک عواطف مخاطب تقلیل می دهند . فیلم به لحاظ تکنیکی برای همه قابل قبول است ، خود را در دنیای هراس انگیز فیلم تصور می کنید ( دنیای حال حاضر ) که هیچ چیز معنایی ندارد و تمام ابر ایده ها از بین رفته به هزاران تکه تبدیل شده و حالا میان این تکه ها استیصال خود را می بینید . برای فیلمساز این شوخی است ، اما برای بیننده گسسته شدن از معرفت سنتی است که تاکنون تجربه نکرده و واکنش نشان می دهد و این واکنش نسبت به بیننده تمدن دور از خود بسیار متفاوت است و نسبت به این واکنش ترحم فیلمساز را به دنبال دارد . اینکه من گفتم فیلمساز باید خشوع داشته باشد به همین معنی است که هنرمند آفرینش می کند و به قولی می زاید و کودک را رها می کند هر چند که دلش با اوست اما به او دیگر معنا نمی دهد و برگرفته از روح حقیقی کند و کاو ذهنی و زیستی اوست . یکی از فساد های هنری حال حاضر همین تاکید به روی معنا است . جستجو و خرد کردن ابر ایده ها و کاوش برای انتهای مسائل و اینجاست که کثرت شر و وحدت خیر است و این سخنی است از حکمت سال های دور .

فیلم اژدها وارد می شود فیلمی است متناقض ، ملاآور ، خوفناک از زندگی امروز ما یا به عبارت درست آینده گرفتار شده ی ما ، اگر چه سر خوشی فرح بخش مهتابی شبی را نشان می دهد اما ظلمت همیشه حاکم نخواهد ماند .
سپهر امیدوار، Benighted، روشنک، بهنام [شاهین] باقری و محمد لهاک این را خواندند
تورانداز این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قتلگاه بی زمان
ابدیت ساکن است و تصویر آن متحرک - آگوستینوس
عنوان ماهی و گربه تمثیل ماهی گرفتار در تُنگ است که هر چه تلاش و تقلا کند و در آن چرخ بزند منتهی به خوراک گربه می شود . برای درک درست از حلقه ی زمانی مکری می توانیم به فیلم های کوتاه او و تأثیر او از گاس ون سنت مراجعه کنیم ؛ حلقه زمانی به این صورت است که از یک نقطه شروع شده و از همان نقطه ای که شروع شده به پایان می رسد و در واقع دوری است .
نمونه این دور و حلقه های و اصطلاحات استفاده شده برای آن را در فلسفه تاریخ هم می بینیم بنابراین قسمت پایانی فیلم که حمید مارال را به قتل می رساند اول فیلم است و اول فیلم که بابک از جوان هایی که از حصار رد شده اند ( وارد تنگ ماهی شدند ) دعوت تهدید آمیز بابک به این قتلگاه است .
مکری در مصاحبه هایی که منتشر شده بود اعلام کرده بود که فیلم صرفا کلاژ نیست و جایی دیگر هم اعلام کرده بود که ایده ی داستان های جسته و گریخته همانندی به داستان های هزار و یک شب دارد . هزار یک شب نماد داستان گویی رازآلود شرقی است که در داستان هایی که شخصیت ها بازگو می کنند به وضوح دیده می شود ؛ چنانچه با شنیدن هر داستان منتظر شنیدن داستان بعدی می شویم تا مکری قصه دیگر شخصیت ها را بازگو کند و در چنین دوری ما به شنیدن این داستانک ها محکوم هستیم ؛ به عبارتی دیگر می توان گفت اثر در یک خط و مکان مشترک یا سرنوشت مشترک واحد و در شخص ها هر کدام داستان هایی دارند و این خرده داستان ها با اینکه ... دیدن ادامه ›› به هم شباهتی ندارند اما در بستر واحدی گفته می شوند و در جنس داستانک ها پیوستگی وجود دارد .
داستان روح روزنامه نگاری که علاقه ای به بازگویی چگونگی مرگش ندارد ، یا خواهر مادربزرگ مریم و دیدن نوری مرموز در سرداب ، ماجرای عشق های سرگردان یا رها شده و چشم عسل که به نظر کلیدی ترین سکانس و در واقع جایی است که ما اولین لوپ فیلم و اشاره پرویز به دژا وو را متوجه می شویم . عسل تنها کاراکتری است که حرف نمی زند و چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند ، آیا عسل از این دور باطل آگاهی دارد ؟
می دانیم که هدف کمپ بادبادک هوا کردن است ؛ بادبادک به عنوان یک عنصر رهایی بخش که گویی آرزو ها و آرمان های یک جمع است با آن به آسمان می فرستند و آرمان های خود را در گرو آینده می بینند ، که در پایان فیلم هرچند به طور خیالی ما هم به آن امید آن ها را نظاره می کنیم .
فرم زمان دایره وار یک انتزاع صرف نیست و همانطور که اشاره کردم در مباحث تاریخ و فلسفه تاریخ نیز مطرح است ، دایره وار بودن زمان یک دیدگاه تاریخی است ، دایره بودن ساعت های دیواری و مچی ، منطقه البروج ، به سبب فرمی از بی نهایت و تکرار است . تکرار تاریخ ، چرخه زندگی ، جهان های موازی و مفهوم های دیگری که به طور عینی در بافت فیلم تزریق شده است .
جنگل به عنوان راز های سربسته و نماد وحشت و توحش سکونت شکارچیان و دریاچه تمثیل طهارت ، جریان و چشم است . جذب زلالیت دریاچه و گریز از جنگل به عنوان گذشته هولناک ( که پدر کامبیز هم شامل میشود و شاید کامبیز را از دور می بیند ) به سوی دریاچه ، چشم زمین و سپردن آرزوها در ورای آن نهایتا به سلاخی شدن می انجامد و شاید ما هم مانند عسل می توانیم سکوت کنیم و در این چرخ و فلک بچرخیم .
Shazma گرامی این جمله آگوستینوس حیرت انگیز بود.....مرسی . و ممنون از نوشته ی خوبت.
راستش فکر می کنم سایه تکنیک ساخت حتی در تحلیل محتوی هم سایه انداخته البته این چیزیه که خود مکری مصرانه روش تاکیید داشته......من درباره محتوی و داستانکها از دوستانی که درباره اش نوشتن دریافتهایی خوبی داشتم..... شاید لازم باشه رو این بخش تمرکز بیشتری داد...ممنون که نوشتید. امید که بیشتر ازتون بخونیم.
۰۶ آذر ۱۳۹۳
جالب نوشته شده
۲۴ فروردین ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید