در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فرداد آذر کیوان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:39:05
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این تصویر توسط یک بیمار اسکیزوفرنی خلق شده
انبوهی از کلمه "نه" ولی انگار هرکدام از نه ها یک نه مجزا هستند
خیلی جالبه مثل وحدت در عین کثرت میمونه
انگار بیمار برای هر چیزی که پاسخش نه بوده یک نه قرار داده
نه هایی که هرکدام با نه اِ دیگر فرق دارد
آن نه بزرگ انگار مامان تمام نه هاست
الان اون منه یا من اونم؟!!!!!!!
برای اولین بار ، یک نمایش را برای دومین بار دیدم
اما انگاری سالهای سال است خودم بازیگر این نمایشم ، از ۵ ستاره ، ۴ ستاره دادم فقط بخاطر آنکه این نمایش در سالن شهرزاد بروی صحنه رفته است و انتخاب سالن هم قسمتی از خود کار است ، نه اینکه لج بازی کرده باشم فقط بخاطر آنکه بدانید ؛ لیاقتتان بیشتر از اینهاست
در نمایش شیزوفرنی ما از لایه های ذهنی هم عبور میکنیم ،به ازل میرسیم، اینبار نقش دو خانم را فهمیدم ، گریمها را دیدم ، لباسها ، موسیقی ، صحنه ی مینیمالی ک ملغمه ی مفاهیم دغدغه ی انسان شده
این نمایش را به هیچ وجه نمیتوان با آثار دیگر مقایسه کرد ، انگار یک جریان خاص خودش را دارد ، از خنده ی تماشاچیان ، گریه ام گرفت ، مثل این بود که یک آینه مقابلت قرار دهی و به خودت بخندی
بحث رضایت از دیدن نمایش نیست ، بحث اینه که من اونم یا اون منه
فقط میشه گفت :دمتون گرم ،دمتون گرم ، دمتون گرم
باسلام؛
سپاسگزاریم از اینکه نمایش مارا برای تماشا انتخاب کردید
ممنون شما خواهیم شد تا از طریق 5 ستاره بالا نیز امتیاز خود را درج نمایید./
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
غمتان کم ک مخاطبی از جنس آنجانب ، گوهر ناب است ، همیشه از مجموعه ی نقدها و نطراتتان کیفور میشویم
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
حامد رحیمی نصر
غمتان کم ک مخاطبی از جنس آنجانب ، گوهر ناب است ، همیشه از مجموعه ی نقدها و نطراتتان کیفور میشویم
درود
دیشب ، نشد که ببینمتان اما از صمیم قلب خوشحالم که امثال حامد رحیمی نصر هنوز هستند آنقدر چیدمان و میزانسنها و متن و موزیک درست بود که فعلا حرفی واسه گفتن ندارم خیلی خسته نباشید
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک کلاس برای بازیگران جوان که ببینند با وجود یک متن ساده و فاقد کارگردانی یک بازیگر چگونه میتواند آن را از یک اثر کاملا معمولی به یک اثر تاثیر گذار و عجیب تبدیل کند ، آقای رحیمی نصر فرسنگها با متن فاصله داشت راستش من سه مرتبه بغض کردم در عین حال که چند جایی هم خندیدم ولی جادوی بازی ایشان زمان را بی مفهوم کرده بود ، و بازیگر زن هم بشدت درست بود ،بنظرم این نمایش به دوقسمت تقسیم میشود بازیگری و کارگردانی ، در ورطه ی بازیگری با یک شاهکار و در ورطه ی کارگردانی با سردرگمی روبروییم ولی در کل با یک اثر شریف و قابل بحث مواجهیم
آقای صادقی ، خودتان کلاهتان را قاضی کنید فکر کنید این کار را کس دیگری ساخته ، بیرون در با کسانی که دورتان جمع میشوند ، چقدر پشت سرش حرف خواهید زد ؟
سوال اینجاست چرا برای مخاطبتان شعور قایل نیستید ؟
پوسترتان که با موبایل طراحی شده ، لباستان که مثل گروه تئاترهای مدرسه هرکسی از منزل خودش آورده ،اکسوسوارتان که با کج سلیقگی تمام جمع آوری شده ،گریمتان که ازش حرفی نزنیم بهتره ، صدا و موسیقی که تعطیل(حیف از سیستم صوتی ایرانشهر) ،آنقدر به بازیگر فشار آمده که حرف زدن معمولی اش از یادش رفته ، بازیها هم که اصلا یکدست نیست ، بعد هم که دم در به آدم بند میکنند کامنت بگذاریم و از آنطرف بازیگرانتان بابت این کار معذرت خواهی میکنند
آقای صادقی بعد از آن کار تئاتر شهرتان و حالا این کار در ایرانشهر مدتی استراحت کنید ، کار نسازید من بعنوان کسی که برای شما احترام خاصی قائلم به شما عرض میکنم : چند کار اخیرتان حتی از ابتدایی ترین فاکتورهای هنر امروزی برخوردار نبوده و فقط دلسردمان کرده است لااقل خاطراتمان را خراب نکنید ،عروسی خون یک فاجعه ی تمام عیار است ....
این کار نه متن داشت ، نه کارگردانی و نه اندیشه
فقط بازیگران آن کاری را میکنند و آن چیزی را میگویند که مخاطب هر و کر کند ، و اگر هدف این به اصطلاح نمایش این بوده ، تا حدودی موفق شده اند ، بزن و برقص و شوخیهای دم دستی جنسی و آخرش شعار عامه پسند ،اینم ی جورشه
ممنون که وقت گذاشتید و نظرتون رو صادقانه نوشتید. ما بر این اصل معتقدیم که نظر همه بسیار محترمه
۱۷ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لااقل مینوشتید برداشتی آزاد از نمایشنامه شام با دوستان اثر دونالد مارگولیز ،این زشت ترین کار ممکن بود که نمایشنامه را بنام خودتان ثبت کردید ، فکر میکنید هر جای دیگری بغیر از ایران بود با شما چه رفتاری میشد ؟
کار بروی صحنه بردن بهر قیمتی که نمیشود ، نویسنده و مترجم ، حرمت دارند
متن حتا در برگیرنده یک نمایش رادیویی نیست دیگر چه برسد به نمایش صحنه ای .میتوان در آخر کار گفت : قصه ما بسر رسید کلاغِ به خونه اش نرسید !
هرجایی که سکوت افتاد با صلوات و فاتحه پرشود ، نمایشنامه نمیشود
خانه روشنی را نمیتوان باور کرد چرا که هیچ کس قابل باور نیست
دایی خانواده که نمیتواند دایی باشد، هَوویی که هبچ اغواگری چه در بازی و چه در کاراکتر ندارد و در حالیکه بساط دعوا را راه انداخته ، برادر کوچک خانواده که هنوز روی صحنه ایستادن راهم بلد نیست ، دختر چادری خانواده که ذره ای حس یک خانم مذهبی را منتقل نمیکند ودر بزنگاهی که لو رفته و پنهان کاری اش برای همه معلوم شده حتا توان تعویض حسش را ندارد ،داماد بزرگ خانواده که سعی دارد شیرین باشد اما فقط دیالوگ حفظ کرده و از همه مهمتر جایی که باید مادر خانواده را یک زن مسن پا به سن گذاشته ببینیم ولی یک زن چابک و سریع دیده میشود....
پسر بزرگ خانواده اگر درست هدایت شده بود ،بیرون زدگی اش اینقدر به چشم نمی آمد
منطق میگوید وقتی بحثی بالا گرفت و غائله خوابید ، شروع و پایان جر و بحث در جای دیگر نمیتواند شبیه دفعه پیش باشد چون مخاطب شعور دارد و از دنیای پیرامونش تصویرهای ذهنی اما شما عزیزان چند بار داد زدید دست به یقه شدید و هر بار عین دفعه پیش که صد البته علاوه بر کارگردان به هوش بازیگر هم باز ... دیدن ادامه ›› میگردد
با تمام اینها بنظرم بازیگران تلاش خود را کرده اند این کارگردان است که هیچ نقشه ای برای اجرایش ندارد
میتوان تاخیر را به حساب سالن گذاشت اما خود نمایش به عهده کارگردان است
انگار یه سری از رفقا دورهم جمع شده اند و از سر تفریح تصمیم به روی صحنه بردن این کار کرده اند
خسته نباشید ولی شب خوبی نداشتم و از حجم این تعداد آدمی که بعنوان هنرمند معرفی شدند به خوردمان دادند سخت و تلخ گذشت
بعدهم که فقط عکس یادگاری بود بجای صحبت با مخاطب