در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فرزاد امینی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:41:23
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
قصه هاى سه قطره خون در یازده جریحهٔ روح.
پنجشنبه ۱۰ آبان، ساعت ۱۶
خانه هنرمندان ایران، سینما تِک. سالن استاد ناصری
مدت زمان فیلم: ۲۱۰ دقیقه
دریغ و افسوس داریم که نشد محاکات قبر را شبهاى بیشترى روى صحنه داشته باشیم و اجرایمان به دلیل استقبال نداشتن نتوانست ادامه یابد. اما عزیزانى بودند چه بسا اندک که دیدنش را کنجکاو بودند و به نمایش نرسیدند ، برایمان خاطر‌شان خیلی عزیز است، حتی اگر بیاندیشیم که بعدِ دیدن نمایش نخواهندش. آرزو داریم که ما را ببینند. ما ندیده دلتنگشان هستیم. ما محاکات قبر را دوست داریم، برایش یکسال و نیم بى وقفه تمرین کردیم. متن قصه ها، لباسها، میزانسن ها و بقیهٔ جزئیات بر سرش زحمت زیادی کشیده شد، راه بسیار صعب و پر پیچی را آمد. اما خب نشد که روی صحنه بماند. اما دل کنده اش نشده ایم. انشالله بشود وقتى دیگر اجرایش کرد. تا آنموقع کتابی برایش نوشته و تدوین خواهد شد: متن نمایش، دراماتورژی و تمرین نگاری، گفتگوهایی که درباره اش و دربارهٔ صادق هدایت منتشر شد، و نقد هایی که بر آن نوشته شد. عکسها از عماد دولتی، مربوط به اپیزود های سه قطره خون، داش آکل، لاله، آینه شکسته صورتکها و گجسته دژ است.
درود . در برنامه ام بود . حیف که توفیق دیدار شما را نیافتم . منتظر اجرای دوباره شما هستم . پایدار باشید
۱۶ مهر ۱۴۰۲
محمدرضا بخشی
یکی از دلایلی که نمایش شما مهجور موند ، متاسفانه متاسفانه به خاطر کامنت‌های فیک و جعلیه این روزهای تیواله.از بس که بلانسبت شما ، کارگردان‌ها و گروه‌های نمایشی دوست‌ها و آشناهاشون رو می‌فرستن ...
از این امور بی اطلاع هستم. خیلی پیش از اینکه این مسائل در تئاتر ایران به وجود بیاید کار کرده ام. از سال‌های هفتاد میگویم. حتماً هر عزیزی که عقیده، پسند یا ناپسندش را ابراز میکند محترم و اظهاراتش واقعی است حتی اگر نشناسیمش و نظرش را معتبر ندانیم. اگر اینجا کسی از خوبی مینویسد و اگر کسی از بدی مینویسد، بی تردید حقیقی است و حق اوست که اگر دوست داشته یا نه ، اظهار کند. جعل و عدم واقعیتی در کار نیست و حتماً همه حقیقی، ضروری و گفتنی است.
۱۶ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقدی از نویسنده و منتقد گرانقدر محمد حسن خدایی بر نمایش محاکات قبر که دیروز ۱۲ مهر در روزنامهٔ توسعهٔ ایران منتشر شده. با تشکر از ایشان که به قلم فرهیخته اش به محاکات قبر اندیشیده.
امیرمسعود فدائی، ژنرال، سپهر و رضا بهکام این را خواندند
نوشین مینایی فرد این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لاله؛ خداداد:
خداداد رفت به دوزخش، رفت در آتشش، رفت در آتش هستی اش و پیچید در سرنوشت شیطان و شیطان پیچید بر گلویش و در را به روی خودش بست.
سپهر و مائده قنبریان این را خواندند
امیرمسعود فدائی، نیلوفر ثانی و farzad jolfae این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عزیزانی که قدم رنجه میکنند و به دیدن محاکات قبر میایند ما را خوشحال کرده اند. هرچند اندک بوده اند و چه بسا نمایش را دوست نداشته اند، من از همه ممنونم. این نمایش اما شاید برای تماشاگران عزیزی که به فضایی از قصه ها و آدم‌هایی دچار اوهام علاقمندند زیبا و جذاب باشد. قاب ها ، فیگورها، لباسها، دیالوگها و روایت به درونِ روح قصه های صادق هدایت می‌رود و بیانگر وهم و پریشانی و تنهاییِ اشخاصِ قصه هاست. همانقدر میرزااحمد در قصهٔ سه قطره خون در غار تاریکِ درونش پرتاب شده که داش آکل. میرزااحمد نسبت به عشقِ موهومِ رخساره و حسادتش به عشقبازیِ گربهٔ پایِ پنجره اش، در یک تاریکی دردناک دست و پا میزند، و داش آکل در خیالاتش نسبت به عشق مرجان، با طوطی اش شبها حرف میزند. در قصهٔ صورتکها، ذهن منوچهر نسبت به عشقِ خجسته پر از وهم و سیاهی شده که سر آخر خود را و معشوقش را آتش میزند. در قصهٔ آینهٔ شکسته، اودت آن دختر پاریسی فکر میکند که مرگ به او لبخند زده و او را با خودش خواهد برد و همینطور هم میشود و خود را در رود غرق میکند. و یا در قصهٔ لاله، خداداد در این اوهام میسوزد که شیطان به کلبه اش وارد شده و لاله، آن دختر کولی را با خودش برده و او دوباره تنها شده، و بعد از این تنهایی در پایان قصه می‌گوید: کوه ها ، درخت‌ها و آسمان برایم مثل دیو و اژدهایند…زیبایی های بسیاری در این نمایش هست تصاویری وهم آلود، عبارات شاعرانه و خیال گون و مفاهیمش و قصه های آدمهایش. امیدوارم به دیدنتان و مشتاق دیدارتان در محاکات قبر هستیم
Reza1991s، الهام و سپهر این را خواندند
farzad jolfae، امیر مسعود و ND60 این را دوست دارند
با درود جناب امینی
خدا قوت و خسته نباشید به شما و گروه نمایش
من از دیدن نمایش لذت بردم
طراحی لباس و موسیقی را دوست داشتم
بازیگری که به پرده اخر اضافه شدن بازی ایشان نسبت به دیگر بازیگران ضعیف بود
امیدوارم باز هم بتوانم به دیدار نمایش شما بنشینم
۱۰ مهر ۱۴۰۲
سلام جناب امینی. متاسفانه موفق به دیدن نمایش تان نشدم. با تعریف هایی که شنیدم، امیدوارم در آینده نزدیک دوباره اجرا داشته باشید. پیروز باشید
۱۵ مهر ۱۴۰۲
فریبا
سلام جناب امینی. متاسفانه موفق به دیدن نمایش تان نشدم. با تعریف هایی که شنیدم، امیدوارم در آینده نزدیک دوباره اجرا داشته باشید. پیروز باشید
به امید خدا ، ممنون از شما.
۱۵ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک کارگردانیِ پیشرو و دراماتورژی عمیق در شکسپیر. چه تصاویر زیبایی. ماتریال پلاستیک یک عنصر زیبایی شناسانهٔ عالی شده بود، چرا که بازیگران را در پشت خودش کدر میکرد و به اشباح تبدیل میشدند، و این اشباح از پشت آن بیرون میامدند، خون میریختند، درد میکشیدند، مویه میکردند، نقشه های جنون آمیز طرح میکردند، انسانی از رنج و قساوت را بازی میکردند، بازیهایی به غایت دشوار، و بازیگران عالی اجرا میکردند و باز به پشت آن، یعنی جهان اشباح بازمیگشتند. و اینکه از ابتدا تا پایان خودشان این دیوار را در دست گرفته بودند و در دراماتورژی طراحی شده، به نوبتِ صحنه های درام آن را به دیگری میسپردند، و نقشی از نقشهای شکسپیر میشدند، و باز به جهان اشباح باز میگشتند. در هیچ جا این پردهٔ کدر که هیکل ها را به کابوس های ذهن مکبث تبدیل میکرد زمین گذاشته نشد، این هیاکل و هیبت ها، این کابوسها، واضح میشدند، دیالوگ میگفتند، فیگورها و صداهای تراژدی را عیان میکردند، رعب آور و حقاً زیبا، و دوباره در پشت پرده ناواضح می شدند؛ این یک کارگردانی و دراماتورژی بینظیر بود. صحنه به صحنه تکان دهنده. بازیگران از پس این بازیهای دشوار برآمده بودند. باید رعشه در دل میانداختند و کردند این کار را. تک تک شان در وضع فیزیکال و میزانسن شان دقیق و بی هیچ مکث و تردید، در یک ضربهٔ قاطع، قرار میگرفتند و آن لحظهٔ دراماتیک را خلق میکردند. درک عالی شان از ضربِ اکت ها و ورود و خروج ها، بیان از ارتباطی عالی و حرفه ای بین ایشان و کارگردان دارد. خوب دانسته بودند که یک تراژدیِ دردناک و البته پر اضطراب را بازی می‌کنند . اضطرابِ مکبث. اضطرابِ روحِ مکبث که بازیخانهٔ اشباح است. خسته نباشند همهٔ بازیگران این تئاترِ آوانگارد و زیبا.