«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
چه اجرای تاثیر گذار و گیرایی بود... و پر از خلاقیت در بازیها و بیان فضا با حرکات بدن و چهره و طرز بیان. این یک کار خلاقانه است. هارولد پینتر نگاه تند موشکافی به از خودبیگانگی و تضادهای جامعه مدرن عصر ما دارد و کارگردان خواسته با حرکت بدنها و چهره و بیان آشنایی زدایی کرده ما را به حس و اندیشه نهفته در اثر نزدیک کند و بسیار موفق هم بود. البته من ضعفی احساس کردم در بازی شخصیت زن اجاره نشین رز هاد. بویژه کودکانه کردن صدایش برای این زن پنجاه ساله در این نقش از نظر من خوب نبود و حالت عروسکی و کاریکاتوری آن بیش از حد بود و بازی او را مصنوعی میکرد. جز این مورد بازیها گیرا و طراحی حرکات و صحنه پردازیها بسیار عالی بود. گروهی توانا با قابلیتهای بسیار، جوانانی که امید تئاتر ما هستند. درود به همگی!
نمایش انسان اسب پنجاه پنجاه یک اجرای بسیار قوی و تاثیرگذار است. کارگردانی و طراحی صحنه بسیار بدیع و در سطح عالی است. من که داستاننویس شاعر و نمایشنامه نویس هستم و از نوجوانی عاشقانه به تئاتر میروم این اجرا را یکی از بهترین اجراهای سالهای اخیر میدانم. نوآوری های کارگردان و گروهشان عالی بود و تبریک میگویم. همچنین بازیهای بسیار خوب که نشانگر تلاش و کار کارگردان و بازیگران بایکدیگر است. به همه گروه درود میفرستم!
نمایش سندروم هملت یک نمایش آوانگارد و بسیار اثرگذار و دارای ویژگیهای استتیک قوی است. متن و کارگردانی و بازیگری همه قوی و چند لایه است... اما اجازه میخواهم نقد خودم را هم مطرح کنم که تنها نظر من است و شاید نادرست باشد... هملت این اجرا ربط چندانی به هملت شکسپیر ندارد چرا که از شخصیت هملت در این نمایش جز نامی باقی نیست. گویی شیطان یا چهره دیگرش لوسیفر با احضار پدر و شکنجه او و هملت سعی در تخریب کاراکتر ایشان دارد. هملت شکسپیر قربانی خیانت عمو و مادرش و توطئه قتل پدرش هستند که به مرگ عشق زندگی هملت؛ افیلیا نیز مینجامد و هملت سعی در رسوا کردن عموی قاتل پدر دارد که با شمشیر زهرآلود عمو مسموم میشود و در آخرین لحظه زندگی انتقام پدر را میگیرد. هملت نه شخصیت خشن و تجاوزگر دارد، نه چهره شهوتران، نه آزار دهنده دیگران... او به مردم، پدرش و خودش عشق میورزد. پس این سه چهره یا شخصیت نمایش هیچکدام هملت نیستند. آنها بیشتر شبیه کلادیوس گرترود و پلونیوس هستند... کسانی که آدمخوارند (دستهای بریده) و خون مردم را مینوشند. شاید کارگردان میخواهد ازخودبیگانگی هملت های نسل جوان را در دنیای صنعتی و سلطه سرمایه نشان دهد، اما آیا اثری از ستیز و نبرد نسل جوان با لوسیفر دوران ما نشان داده میشود؟... اگرهم باشد کمتر از آنچه هست که در جامعه جریان دارد... البته نمایش سندروم حاصل تخیل توانا و بازیهای ستودنی گروه شماست که باید به کار هنرمندانه شما ستایشگرانه درود گفت...
نمایش آقای اشمیت کیست، اثر سباستین تیری با کارگردانی سهراب سلیمی اجرایی اثرگذار بود و به ایشان و بازیگران تبریک میگویم. این نمایش مرا گرفتار کرد چرا که در عین سادگی اجرایی پیچیده داشت. گویی تماشاچی را با طنز و شوخ طبعی قدم به قدم با از خود بیگانگی قهرمان نزدیک و همزادپندار کرده و ناگهان او را با تنها ماندگی در جهان روبرو کرده و ناچار بسوی مرگ میبرد. این یک تراژدی بود که در درون تماشاچی اتفاق میفتاد و او را با از خودبیگانگی تدریجی و سرانجام مرگ ناگزیر روح وی آشنا میکرد... درود!
اجرای نمایش پلیکان استرینبرگ تاثیرگذار بود. کارگردانی و بازی ها قوی بود و فضای اکسپرسیونیستی اثر را منتقل می کرد. دکور فضاسازی نمیکرد و صدای صحنه (صدای پدر) خوب نبود. صحنه پایانی میتوانست با صداگذاری مناسب تاثیرگذارتر شود. با چنین کارگردانها و بازیگران جوانی تئاتر ایران آینده روشنی خواهد داشت.