در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال راضیه وردی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:21:34
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این خیابان آن قدر بلند نیست

که طی کردنش

حماسه شود

و

این شهر آن قدر بزرگ

که قتح کردنش

...

اما باور کن

تو آن قدر زیبایی

که با بوسیدنت

می شود همه ی فتح ها را طی کرد

و حتی همه ی طی ها را فتح

تنها حماسه ی این مرد

بوسیدن تو بود

که نشد

از: آصف نوروزی
آن وقت ها که دستم به زنگ نمی رسید

در می زدم

حالا که دستم به زنگ می رسد

دیگر دری نمانده است...

از: ناشناس

آن وقت ها که دستم به زنگ نمی رسید
در می زدم
حالا که دستم به زنگ می رسد
دیگر کلید دارم
۰۵ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید بعضی از قسمت ها یک مقدار کش دار به نظر میرسید ولی در کل به نظرم کار خوبی بود و دغدغه های انسان مدرن تا حدودی بیان میکرد.من شخصا صحنه ی سرباز پینوکیو رو خیلی دوست داشتم و قسمت دهکده ی جهانی هم از نقاط قوت کار بود.واین هم یک جمله از متن برای دوستانی که هنوز نمایش رو ندیدند:"انسان شدن وسوسه ای بزرگ برای اندیشه های یک مغز چوبیه..."
راضیه جان ، خوشحالم که تئاتری را که دیدی دوست داشتی.
ولی من دقیقا با ایده ای که می خواد این باور (این جمله) را منتقل کند، مشکل دارم.
۲۲ تیر ۱۳۹۱
کاش بیشتر توضیح میدادی سوده جان .البته برداشت هر کس از هنر متفاوته ولی به نظرم شاید یکی از نظرات نویسنده این بود که خیلی ها بالغ میشن بزرگ میشن عاشق میشن ولی مغزشون هنوز چوبیه هنوز گول میخورن .همون طور که پینوکیو با یه آی پد گول خورد!خیلی از آدم ها این طورین و این نمایش به زندگی این آدم ها میپرداخت ...
۲۴ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید «هنر» تنها روزنه ی امید در دنیای سوءتفاهم ها و نفهمیدن ها باشد. شاید هنر بتواند آدم ها را تغییر دهد و جلوی بمب ها و گلوله ها و میله ها بایستد...
از وبلاگ دکتر سید مهدی موسوی

از: دکتر سید مهدی موسوی
شاید هنر بتواند شایدها راباید کند...
خیلی بجا بود
۱۰ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از نقطه ی صفر مرزی ات گذشته ام.
در انتظار تیر بارانم
در هوای تو....

از: خود
سپاس بانو
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
در هوای تو..
با تو...
منتظر باران میمانم..
نه بی تو..
۱۰ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کتاب «با دست من گلوی کسی را بریده اند»نوشته ی حامد ابراهیم پور –
نمایشگاه کتاب راهروی 20غرفه ی 23 –
نشر شانی

باران به روی پنجره هاشور میزند
باران گرفته است و دلم شور میزند
در حسرت نوشتن یک شعر تازه ام
بگذار تا به حرف بیاید جنازه ام
از خواب های یخ زده بیرون بکش مرا
از این تن ملخ زده بیرون بکش مرا
در خاک تکه های تنم را نشان بده
با ... دیدن ادامه ›› خود مرا ببر...وطنم را نشان بده
نگذار راه آمدنم را عوض کنند
نگذار نقشه ها وطنم را عوض کنند
.
.
.من را ببر از این تن مطرود خسته ام
از این اتاق های مه آلود خسته ام
دست مرا بگیر، جهان را نشان بده
با من برقص پیرهنت را تکان بده
با من برقص ...روی صدا ها و زنگ ها
با من برقص روی زبان تفنگ ها
...
شعری از این کتاب

در حسرت نوشتن یک شعر تازه ام
بگذار تا به حرف بیاید جنازه ام


ممنون راضیه خانم وردی از معرفی این کتاب
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
نشر شانی متعلق به دوست شاعرم مجید صالحی است که همیشه ناشر تخصصی شعر و ترانه است...
با مجید صالحی چه روزهایی که نداشته ام

ممنون بابت معرفی این کتاب
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به احترام بهار ,اردیبهشت و قیصر امین پور که در زیباترین فصل سال ،اردیبهشت زاده شد..

شهیدی که بر خاک میخفت
سر انگشت در خون خود میزدو مینوشت
دو سه حرف بر سنگ:
به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ ,
که بر جنگ...

از: زنده یاد قیصر امین پور
سلام خانواده دیواری

راضیه جان خیلی ممنونم از انتخاب زیبای شما دوست دیوار ی خوب
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
گیرم به فال نیک بگیرم بهــار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو ؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدن
آن برگهای سبز ِ سرآغــاز سال کو ؟


قیصـــر
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صفر های آزاد را بر صفر های به صف شده برای عدد شدن ترجیح میدهم.

از: ناشناس
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهر هایی که خاک سیاشان ،
چراگاه جرثقیل است...

از: زنده یاد سهراب سپهری
« تو زنی هستی که داری سربازی رو با خاطرات قشنگ به آغوش مرگ میفرستی»دیالوگی از فیلم بر باد رفته

از: خود
دیالوگ قشنگی بودسپاس
خوش آمدید دوست عزیزم
۲۵ بهمن ۱۳۹۰
خانم دکتر سلام
مرسی به خاطر دیالوگ
و خوش آمدید شدید
۲۵ بهمن ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید