«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
یک جمله هست که میگه «هر عنوانی به او بیفزایم، از او کاستهام». حس من به شکوفههای گیلاس چنین بود. سکوتی شکوهمند که هی میگشت و هی تمام نمیشد. و دل ما هم نمیخواست که تمام شود.
نمایشی درخشان و کاملا عالی. از دکور و صحنه و نور تا موسیقی و لباسها و بازیها همه چیز حساب شده و دقیق بود و کار، کاملا فکر شده بود. پناهکاه خط داستانی خوبی ارائه میده و زمان کار و افت و خیزهاش حوصله سر بر نیستن. بعنوان یک نکته که در ذهنم موند، موسیقی شروع و پایان کار بود که من متوجه نمیشدم چی داشتن میخوندن و نمیدونمم هدف همینه که متوجه نشیم یا واقعا طوری بود که نمیشد فهمید چی میخونن.
طراحی صحنه، لباسها، استفاده از موسیقی، حرکات بدن، گریم و نور خوب بودن. در واقع اجرای تمیزی رو شاهد بودیم. اما زمان طولانی تا حدی حوصله سربر شده بود. یکپارچه نبود انگار کار و درهم بود. میشد راحت فهمید کار میخواد چه چیزی بگه، اما اینطور نبود که در پایان اجرا بگی من از همه چیز راضی بودم. اون جذابیته رو تهش نداشت انگار. فقط لذت تماشا بهت میداد.
نمایش که تموم شد اما فضای فوق العاده ای داشت برای اینکه با یک همراه بری و فقط بخندی. نه که چون نمایش کمدی باشه و اینا، چون میشه به اینکه چی داره اجرا میشه خندید.
نمایش آلنده نازنین جز اجراهای کم نظیری بود که واقعا خوشحالم جز تماشاگرانش بودم. نمیتونم هیچ ایرادی ازش بگیرم و لذت بردم از اینکه اونجا حضور داشتم و این بازیهای ناب رو میدیدم. کار واقعا پرمغز و قوی بود و پشت همه لحظاتش فکر وجود داشت.
این نمایش رو امشب تماشا کردم. در شروع، ریتم کار خیلی تند بود و دیالوگها به سرعت رد و بدل میشدن و یکم داشت اذیت میکرد این مسئله. به مرور فضای کار آروم شد و در انتها من از دیدنش راضی بودم و خوشم اومد. کاری تراز و خوب و ارزشمند بود و دکور و لباسها هم خیلی خوب بودن. بازی بازیگرها هم خیلی خوب بود و عصبانیتشون در حد بسیار زیادی (و حتی میشه گفت کاملا) طبیعی و عالی به اجرا در میومد.
امروز این نمایش رو دیدم. از ابتدای تجربه امروز اگر بخوام بگم، سالن فوق العاده افتضاح بود. اجرا طوری بود که هم میفهمیدم چی داره میشه و هم نمیفهمیدم چی داره میشه (نه فقط من، که همراهم هم همین نظر رو داشت). دوست داشتم که نیمساعت زودتر اجرا به پایان می رسید و از تماشای اون فارغ می شدیم. البته بازی بازیگرها (نه همه شون) بد نبود اصلا، اتفاقا بازی درخور و مناسبی داشتن. اما محتوایی در کار وجود نداشت. البته جدای از نکات منفی و انتقاد، از نقاط قوت کلی امروز، این بود که صندلیها شماره نداشت و من تونستم زیر کولر بشینم.
دیشب این نمایش رو تماشا کردم. شروع واقعا عجیبی داشت. تئاتر داشت اجرا میشد و تا یک ربع و حتی بیشتر رفت و آمد هنوز وجود داشت. حتی وقتی کارگردان کار اولش حرف زد هم باز رفت و آمد تماشاچی بود. این سطح از بی نظمی افتضاحه. خود نمایش اصلا جالب نبود. در واقع چیزی نداشت. انتخاب لباسها خوب بود. رفت و آمد خود بازیگرها روی صحنه هم جالب نبود. بازی آقای حسنی نسبتا خوب بود و بقیه چنگی به دل نمیزدن. اجراهای آقای یغمایی تنها نقطه قوت نمایش بود و خاطره انگیز بودن ترانه ها که آدم رو همراه میکرد با خودش، فضا رو کمی تحمل پذیر کرده بود. در کل اگه بازی نمیکردن و فقط آقای یغمایی میخوند هم همین میشد. :))))))
امشب این نمایش رو دیدم. در مجموع خیلی معمولی بود. ایده تعامل با تماشاچی بد نیست ولی خیلی اون وسط شلوغ بود. می تونست آدمهای کمتری اونجا باشه که بهتر کار در بیاد. صدای خوندن آخر کار خیلی زیاد بود. بازی خانم تیرانداز عالی بود و از سطح خود این تئاتر بسیار بالاتر بود. بازی خانم فراهانی هم قابل قبول بود ولی باقی قسمتهای تئاتر چنگی به دل نمیزد.
تنها میشه گفت که ایده جالبی بود با اجرای بسیار ضعیف.
نمایش رو چند روز قبل دیدم. جا داشت که روی طراحی لباس و دکور کار بیشتری میکردن. مخصوصا بطری ها و لیوان ها که اصلا جالب نبود. بازی خانم هاشمی رو خیلی دوست داشتم و همینطور آقای تفتی هم نمایش قابل قبولی داشت. میشه گفت کار عالی و خوب نبود اما متوسط به بالا بود.
اجرای خوبی بود و من حاضر بودم مجدد هم تماشاش کنم. طنز نسبتا مناسبی داشت و خسته کننده نمیشد.
اجرا از متوسط هم پایین تر بود. شوخیهای بکار رفته در دیالوگها مناسب سالهای 93 تا 95 بودن و الان دیگه جالب بنظر نمیرسن. جابجایی اشیا موجود توی صحنه هم خیلی تومخی بود. عمارت نوفل لوشاتو هم با اختلاف عجیب ترین سالنی بود که رفتم. شلوغ و بی نظم و بدون هیچ راهنمایی و علامت و چیزی. به محض ورود با انبوهی از آدمها مواجه شدم که توی حیاط ایستاده بودن. نمیدونستم باید کدوم سمت و کجا برم و در چنین شرایطی آدم استرس و اضطراب و عصبانیت میگیره. در کل تجربه چندان مناسبی نبود برای من.
چندین شب قبل برای تماشای نمایش رفتم. در مجموع خوب بود. لباسها و دکور میتونست بهتر باشه واقعا. ساعت شروع تاخیر داشت نسبتا. علیرغم اینکه ورود کودکان مجاز نیست ولی شاهد بودیم که بود و حتی وسط نمایش هم با پدرش خارج شدن. نظم مهمه واقعا و این چیزها باعث میشه تمرکز بهم بخوره.
دوبار این نمایش دلپذیر رو تماشا کردم و هر دوبار اجرا بسیار خوب بود، اکت کار فوق العاده بالاست، خصوصا وقتی بعد از بریک، شاهد اتفاقات پشت صحنه هستیم و بازی ها واقعا عالیه. تماشاچی کاملا به خنده می افته و این اتفاق حتی در بار دوم هم به همون میزان بار نخست برای من افتاد. دکور صحنه نسبت به تئاترهای دیگه که این مدت دیدم خیلی خوب بود. و نمیتونم ایرادی از کار بگیرم.
نمایش خوبی بود. میتونست یکم روی شروعش بیشتر کار بشه. ولی پایانش خوب بود. لباس سربازها هم نمیدونم چرا بهتر انتخاب نشده بود (بعنوان ایراد مطرح نمیکنم، پیشنهاده). یا مثلا پشت پرده در حین نمایش رفت و آمد زیاد بود و پاها دیده میشد. میشه یک چیزی اون جا گذاشت و پوشوند این حرکتهای اضافی حین نمایش رو. همینطور وقتی تو نمایش دیالوگی به زبون دیگه هست و پروژکتور هم که بود و فعال هم بود، میتونست ترجمه بشه. مخاطب عام که حتما آلمانی بلد نیست! در کل من دوستش داشتم و راضی بودم.