در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال سین جیم | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:01:40
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از روز چهارشنبه دارم از خودم می پرسم : "حقیقت چیست؟" و "دیوانه کیست؟" چه چیز به نظر میاد؟ و آیا اون چیزی که به نظر میاد حقیقت ... دیدن ادامه ›› داره یا نه؟ یا اصلا من در جایگاهی هستم که بتونم حقیقت رو از غیرش تشخیص بدم ؟

اما بریم سراغ نمایش! در یک جمله اگه بخوام توصیف کنم میگم: یک اجرای خوب اما عاری از جزئیات. حالا چرا ؟
قبل از هر چیز گوشزد کنم که این نوشته برای بدگویی از بازیگران، کارگردان یا کل اجرا نیست. بازیگران خوب و آینده داری حضور داشتن که مطمئنم در آینده بازی های فوق العاده ای ازشون خواهیم دید. به عنوان یه بیننده عادی و آماتور از دیدن این اجرا لذت بردم اما خب بالاخره من مثل مادربزرگ های کم حوصله غرمو میزنم چون تاسف می خورم که این لذت خیلی زیاد و قابل قبول تر می بود اگه به یه سری نکات به عنوان جزئیات توجه بیشتری می شد. اولین مورد گفت و گو ها و لحن ادا کردن جملات: می دونم که حفظ کردن و به موقع ادا کردن این همه دیالوگ و جملات ِ پیوسته و جدا خیلی کار سختیه اما وقتی نحوه ادا کردنشون درست نباشه در واقع کلا کاری هم انجام نشده. گاهی اوقات (به نظر من البته) جملات به قدری سریع گفته می شد که بعضی از کلمات جا می موند. مثلا احساسات "است" و تصمیم گرفتیم "تصم تیم" گفته می شد. و وقتی هنوز درگیر حلاجی جمله قبلی بودم جمله بعدی شروع می شد و همین باعث میشد رشته کلام کلا از دستم خارج بشه. در مورد لحن ها هم این موضوع رعایت نمیشد. جمله ها مکانیکی گفته می شد. احساس نداشت یا احساس کمی داشت. نمیشد حدس زد که شخصی که در حال صحبت کردنه چه منظوری از این حرفا داره. چه بسا بهتر بود اگه منظور با اشاره های ابرو گفته می شد. مثلا بازیگر نقش مدیر داخلی گالری (که نامزد لامبرتوست) یکسره با صدای بلند و یکنواخت حرف میزد اما از این نکته که با چشم و ابرو رقبا رو دور میکرد قابل تحسین بود یا آقای مدیر گالری (که اسمش یادم نیست!) یه کم زیادی خشک بود که اگه منظورشون رسوندن این نکته بود که ایشون واقعا آدم خشک و مقرراتیه دیگه زیاده روی بود. میتونم بگم بازیگر موفق شده بود تصویر انسانی رو دربیاره که روح نداشت ! در این بین خود مجسمه که فکر کنم آقای ابراهیمی بودن خیلی خوب و مسلط بود. صدای رسا، نگاه نافذ و قوی و تسلط روی هر حرف و ادای کلمات بدون تپق (فکر کنم فقط یه بار اعداد رو اشتباه گفت)
در مورد صحنه آرایی: جای خلاقیت وجود داشت. نرده ها از پشت پرده مشخص بودند و صندلی ها به صورت الاکلنگی روی یه فرورفتگی گذاشته شده بود و باعث میشد با هر نشستن و بلند شدن بازیگرها تکون بخوره. میشد کمی وسط صحنه رو هم مثل حاشیه های دور ( جایی که میز ابزار قرار داشت و به زحمت یکی دو تا از ابزار از ردیف دوم دیده میشد یا جایی که خانم ها ایستاده بودن و پچ پچ میکردن اما چون در یک راستا قرار داشتن نفرات دوم و سوم دیده نمیشدن و مشکل جایی بیشتر میشد که همون نفر اول هم پشت به بیننده قرار می گرفت بنابراین کل موجودیت اون تکه محو میشد) بچینند. البته از این نکته نگذریم که همین موضوع باعث شده بود مجسمه عجیب و غریب وسط صحنه بیشتر به چشم بیاد.
در مورد لباس ها: به نظر می اومد هر کی هرچی بهش میومده رو انتخاب کرده! (به استثنای معاون وزیر که خداییش لباسش اصلا بهش نمی اومد !) مثلا زمان تئاتر 1990 میلادیه. نمیشه یکی لباس قرن 16 رو بپوشه (خواهر زن مرموز) ، یکی قرن 18 (همسر صاحب گالری) و یکی کت و شلوار دهه 60 ایرانی !
در مورد موسیقی: تنظیم نشده و غیرعادی بود. همخوانی با صحنه ها وجود نداشت و بالا و پایین رفتن صدای پخش باعث میشد حواس بیننده پرت بشه و گاها انقدر زیاد میشد که باعث میشد صدای بازیگرها گم بشه. ضمن اینکه به نظر می اومد با هم هارمونی ندارن و موج نت های آهنگ ها با قبلی و بعدی متفاوته (شاید هم منظوری پشت این حرکت بوده (چیزی غیر از آزار بیننده ))

اما در نهایت با همه این ضعف ها از این اجرا راضی بودم و همونطور که گفتم لذت بردم. امیدوارم بازیگرها و دوستان پشت صحنه از این نقدِ غیرکارشناسانه و کاملا سلیقه ای نرنجیده باشند و خستگی به تنشون نمونده باشه. منتظر کارهای بعدی این گروه هستم.
خیلی متشکرم از نظرتون .
این میزان دقت و اهمیت لذت بخشه .
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آفرین آفرین لذت بردیم. البته از این نظر که با اجرای قبلی ولپن فرقی نداشت مایوس کننده بود ( غیر از لباس ها شاید ) حتی نحوه دکور و حضور و غیاب بازیگرها و ظاهر شدنشون ، یا حتی حرکت هاشون. اما خب برای حال و هوای این روزامون بد نبود. با کلی غصه و ناراحتی نشستم اما وقتی بلند میشدم سبک بودم. بازی ها خوب بود. گفت و گوها روون ، کلمات صحیح و حرکات دقیق
یکی از نمایش هایی که ساعتها بعد هم درگیر مکالماتش میشی . دروغ خوبه یا بد ؟ به چی میگن دروغ و به چی میگن پنهانکاری ؟ رازداری چیه و مراعات کدومه ... دیدن ادامه ›› ؟ مفاهیمی که اولش قشنگ و ایده آل و رویایی به نظر میان اما با بروز اولین عکس العمل ها سریع تخریب میشن . گفتن حقیقت همیشه درسته ؟ چقدر علامت سوال توی دو خط !
در مورد طراحی صحنه: با اینکه کلی شوآف شده بود که طراحی کردیم که بیا و ببین تا حیرت کنی چیزی نبود جز یک تابلوی سه بعدی زاویه دار که خیلی مناسب نبود و حس زاویه های اتاق ها ، آشپزخانه ، اتاق خواب و... غیره رو منتقل نمی کرد. حتی دری که وجود داشت و از پشت صحنه راهرو ایجاد میکرد تخت به نظر می رسید. حتی برای اتاق خواب یه در قرار داده نشده بود. حداقل یه در که به صورت ظاهری وجود داشته باشه یا توی تابلوی پشت سر به صورتی بارز تر قابل مشاهده باشه. البته اینو اضافه کنم که من روی صندلی هایی که وسط هستن نشسته بودم و شاید این روی زاویه دیدم تاثیر گذاشته باشه.
در مورد بازی ها: بعد از دیدن نمایش دروغ ( و البته قبل از اون نمایش بینوایان ) به این نتیجه رسیدم که کاش کاش کاش بازیگران سینما و تلوزیون سمت تئاتر نیان چون هم وجهه خودشونو خراب میکنن هم حال بیننده رو میگیرن. خانم مستوفی بعد از هر جمله انگار ناخودآگاه به نقطه می رسید، مکث می کرد و منتظر یه کات بود. جملاتشون بریده بریده، خشک و بدون انعطاف ادا می شد جدای از تپق هایی که دیگه این روزها عادی شده متاسفانه ( حتی در مورد آقای هاشمی ). میشل و همسرش ( حتی اسمشم یادم نیست !) خیلی ضعیف تر بودن. حرکات خام، حرف ها به صورت ِ یک آه خفیف شروع میشد و یکدفعه به یه جیغ ختم میشد! در این جمع بی رقیب آقای هاشمی همه کاره میدان بودن اما پیروزی بزرگی به نظر نمیرسه !
اما در پایان چیزی که بیشتر از همه آزاردهنده بود واکنش تماشاچی ها بود. یه مرد از درون داره متلاشی میشه، میفهمه که هیچ عمقی در زندگیش وجود نداره و از ته دل داره ناله میکنه، ضجه میزنه و با صدای بلند گریه میکنه و واکنش تماشاچی ها: خنده! اونم نه یه خندۀ متظاهرانه و همینطوری، یه خنده بلند و از ته دل! ما چمون شده ؟ نمیفهمیم ؟ یا توی دیالوگ هایی که سراسر جنجاله با کنایه های نیش داری که زن و شوهر به سمت هم پرتاب میکنن باز تماشاچی ها می خندیدن. دلم میخواست بلند شم و بگم لعنتیاااااا به چی میخندید ؟ کجاش خنده داره ؟ نابود شدن یه زندگی خنده داره ؟ یه خسته نباشید هم بگم به اون دو خانم گرامی که در ردیف 11 روی صندلی 10 و 11 نشسته بودن و از ابتدای تئاتر تا انتهاش ( شاید باورتون نشه ) گیلاس میخوردن اون هم در کیسه های پلاستیکی با صدای خش و خش تمام نشدنی! حدس میزنم دو کیلویی نوش جان کردن و در نهایت کیسه ها رو مچاله کردن و انداختن زمین ( صدای مچاله شدن کیسه ها رو تصویر سازی کنید! ) خانمهای گرامی اگه نوشته منو می بینید سلامتی خودتونو اعلام کنید واقعا نگرانتون شدم !

یکی از شرم آورترین لحظات برای من زمانی بود که به ناچار بلیط ردیف آخر یک نمایش نصیبم شد ..به طرزی باورنکردنی ، زوجی که بغل دست من نشسته بودند سالن نمایش رو با فضای خصوصی خودشون اشتباه گرفته بودند.

با توجه به تکرار این نوع از مسایل ، به شدت نیاز به فرهنگ سازی و آموزشِ درستِ دیدن نمایش و فیلم چه در تماشاخانه ها و چه در سینماها احساس میشه.
ا
۲۰ تیر ۱۳۹۸
بامداد گرامی ممنون، حق با توئه. یه مقدار حس ِ خشک بینانه ای که داشتم تعدیل شد. البته باید بگم توی کتاب خوندن چون خودم کارگردان و بازیگر و صحنه پردازم دستم بازتره ولی تئاتر جایی برای تصویر سازی اضافه نداره و هر چی که هست رو باید باور کرد.
۲۰ تیر ۱۳۹۸
بامداد عزیز
به هر حال تو همین شرایط هم میشه این حجم از بی فرهنگی رو با خودشون تا تو تماشاخونه حداقل نکشونن..
(البته من متوجه منظور شما هستم که درست هم میفرمایید)

۲۰ تیر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
طراحی صحنه خوب ، طاحی لباسها نه خیلی مناسب اما قابل قبول بود. زمان بندی دیالوگ ها و سوال و جواب ها به موقع و کاملا حرفه ای بود هر چند یکی دو بار تپق زده شد (البته برای یک بازیگر آماتور خیلی مسئله مهمی نیست اما برای عزیزانی که سالهاست بازیگر تئاتر هستند کمی آزار دهنده به نظر می رسید.) اما در کل اجرای خیلی خوب و لذت بخشی بود. فقط کمی انتظار داشتم لحن صحبت کردن مردم بعد از پیشنهاد کلر مبنی بر قتل آلفرد تغییر کند ( شاد تر ، امیدوارتر و...)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من این نمایشو دیروز (چهارشنبه 8 آبان) تماشا کردم. و متاسفانه باید بگم یکی از بدترین و ضعیف ترین کارهایی بود که دیدم. ایده حرف زدن به یه زبان دیگه و ترجمه همزمانش توسط چندتا گوینده شاید خلاقانه و جالب به نظر بیاد اما به شرطیکه صدای بازیگر و گوینده کنترل شده و متناسب با تحرک بازیگر باشه یا حداقل یه زحمتی میکشیدن متنو به یه زبان قابل فهم ترجمه میکردن و یا اصلا اگه میخواستن از یه زبان من درآوردی استفاده بکنن از قبل بنویسن و روش کار کنن نه اینکه محدود بشه به چند تا کلمه که از اول تا آخر نمایش تکرار بشه. بازیگر نقش ماری مدام تکرار میکرد: آندره ریوتخا، آندره ریوتخا! و گوینده نقش پلیس (که احتمالا به کشور بولیوی خیلی علاقه دارن!) تکرار میکردن ایوو مورتالس، ایوو مورتالس! من به شخصه از این حجم شلوغی و سروصدای آشفته و درهم سرسام گرفته بودم. مخصوصا مواقعی که دو یا چند نفر همزمان با هم صحبت میکردن به طور مثال وقتی که جان ها ! در اتاق با هم بودن و ماری و جیم میخواستن برن لب دریا هر چهار نفر داشتن صحبت میکردن و همزمان سه صدا از گوینده ها پخش میشد (شد 7تا!) و انقدر با هم برخورد داشتن که نمیشد فهمید کی، چی میگه! ضمن اینکه ماری گوینده نداشت و حرفاش از طریق زیرنویس برای مخاطب پخش میشد و وقتی شما هنوز نفهمیدید که جان ها یا جیم چی دارن میگن باید زیرنویس رو دنبال می کردید تا بفهمید که : آها! این "آندره ریوتخا" یعنی بس کن بیا بریم!
این نکات باعث متبادر شدن این فرضیه به ذهن میشه که نکنه خود بازیگرها برای پوشوندن ضعف در اجرای خودشون خواهش کردن که حواس مخاطب از طریق صداهای آشفته پرت بشه و یا مجبور بشه به زیرنویس ها نگاه کنه تا (خدای ناکرده، زبانم لال، کسی ناراحت نشود یک وقت!) نتونه ضعف در اجرا رو بفهمه. ضعفی که در خروج کاراکترها از یک اتاق و ورود به اتاقی دیگه با شخصیت موازیشون کاملا نمود پیدا میکرد، که البته در یک اجرای حرفه ای وحشتناکه اما در اجراهای نیم بند خودمونی کاملا قابل چشم پوشیه. (دیگه عادت ... دیدن ادامه ›› کردیم !)
مبحث دیگه این بود که انگار نویسنده متن یا شاید هم خود بازیگرها یه قسمتایی داستان رو فراموش کردن به طور مثال فقط یکی از جان ها میتونست ماری رو ببینه که ما بهش میگیم جان1 و دومی نمیتونست که بهش میگیم جان2، اما آخر نمایش که پلیس از جان 2 میخواد جای ماری رو بهش بگه یه دفعه چشم بصیرتش! باز میشه و حتی صدای ماری رو میشنوه و تازه به دستوراتش عمل هم میکنه! آخه چرا ؟ چطوری ؟
یه پرسش هم دارم در مورد عدم استفاده از بازیگرانی که به لحاظ شنیداری حضور داشتن یعنی صداشونو از بلندگوهای سالن به شکل بسیار سرگیجه آوری میشنیدیم اما حضور فیزیکی نداشتن. مثلا چرا برای نقش پلیس از کسی استفاده نشده بود؟ مگه ما در دنیای قابل فهم برای جان و جیم حضور نداشتیم؟ قاعدتا هرچیزی که برای اونها قابل دیدنه باید برای بیننده هم دیدنی باشه. از نقش مادر میتونیم باز بگذریم که تازه گفته های اون هم توسط پلیس گفته میشد و از طریق زیرنویس پخش میشد!
متاسفانه ضعف های وحشتناک و نقص های اعصاب خردکن به حدی وجود داشت که نقطه قوت های نمایش مثل صحنه آرایی تاثیر خودشونو از دست داده بودن. در کنار همه اینها کیفیت افتضاح خود سالن رو هم قرار بدید تا عمق شکنجه بیننده رو حس کنید! کیفیت صدای وحشتناک، صندلی های خشک و بدون انعطاف، تماشاگرانی که روی پله ها و روی زمین نشستن، صداهایی مثل قرقر (یا شاید خرخر!) که احتمالا مربوط به فن تهویه سالن بود، نور ضعیف زیرنویس ها که باعث سرگیجه میشد و ... همه اینها باعث میشد که اگه یه وقت بیننده خواست به این شکنجه پایان بده و از سالن خارج بکشه تا نفس بکشه، بفهمه که این راهیه که باید تا آخرش بره!
در آخر یه توصیه: اگه خواستید به تماشای این نمایش برید 7-8 تا فیلم سینمایی اسکاری و کن رفته و تئاترهای درجه یک برادوی ای دم دست داشته باشید تا بشوره ببره !