فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر/ کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/ چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
فیلم
... دیدن ادامه ››
جدید فرهادی پس از عدم موفقیت فیلم «همه میدانند»، به نوعی بازگشت فیلمساز به سبک اصلی خودش است. هرچند داستان از نظر ظرافت، جذابیت و کیفیت در مقام پایین تری نسبت به فیلم های همچون چهارشنبه سوری، درباره الی، جدایی و فروشنده قرار می گیرد، اما چالشهای مطرح شده این بار نیز مهم و قابل تامل است.
فیلمساز در این فیلم به مانند دیگر آثارش کدهای اصلی داستان را در همان ابتدا به مخاطب میدهد، سکانسی که شخصیت اصلی داستان (رحیم) برای دیدار با شوهر خواهرش (حسین) به نقش رستم میرود، پله ها را بالا می رود و دوربین از زاویه پایین او را دنبال میکند و در بالاترین نقطه نام «قهرمان» روی صفحه نمایش داده میشود. حسین از او میخواد که به پایین بروند و رحیم با تعجب میپرسد، بریم پایین؟ و این دقیقا همان پلههایی است که رحیم در طول داستان یکی یکی بالا میرود و از آن پایین میآید.
شخصیتی که در ابتدای داستان تمام سکهها را به صاحبش برمیگرداند، طی یک گذار به آدمی تبدیل میشود که نامزدش (فرخنده)، خواهرش (ملیحه)، پسرش (سیاوش) و راننده تاکسی را مجاب به صحنه سازی میکند.
اولین پلهی ریا و تزویر، محبوبیت در زندان است. مزه قهرمانی با تغییر اندکی در داستان درباره نحو پیدا شدن کیف و بیان رفتار خوب مسئولین زندان آغاز می شود و البته اولین تذکر نیز توسط زندانی دیگر به او داده میشود. دومین پله جایست که بحث نزول به وام تبدیل میشود و خانه خواهر محلی برای مهمانی، پخش نذری و فخر فروشی می شود. پله سوم در ملاقات با خانواده فرخنده است و با گذاشتن روزنامه بغل ظرف آش نذری اتفاق میافتد. پله چهارم در جلسه خیریه ای است که برای خریدن ترحم حضار، سیاوش با لکنت سخنرانی کرد. موضوعی که بعدها دستمایه طعنه طلبکارش (بهرام) و درگیری فیزیکی رحیم با او میشود و البته در آخر فیلم دیگر وجدانش اجازه تکرارش را نمیدهد. سر انجام پله پنجم فرمانداری است، محلی که وعده استخدام به او داده است و این بار حاضر است خانواده را مجاب به بازی در یک نمایش عجیب کند. پله هایی که به نوعی با تزویر و ریا برای قهرمانی بالا میرود.
اولین شبهه از همان فرمانداری آغاز می شود آشکار شدن نقش بازی کردن در فرمانداری شغل را از او میگیرد؛ کنسل شدن مصاحبه در تلوزیون نزد فامیل خجالت زده ش میکند؛ ارسال شدن فیلم برای اعضای خیریه، اعتماد اعضا را از او سلب میکند؛ رسیدن فیلم دست خانواده فرخنده مخالفت مجدد برادر را بهمراه دارد و در نهایت درگیری با مسئول زندان بر سر پاک کردن فیلم سیاوش باعث میشود که رحیم حتی دیگر آن نقاش خوب زندان هم نباشد و همه چیز برایش بدتر از قبل شود و سقوطی به زیر نقطه صفر داشته باشد.
فرهادی در این فیلم اتفاقات را به درستی کنار هم می چیند به طوری که در هر لحظه آنگونه بنظر میرسد که نقش اصلی درست ترین تصمیم را اتخاذ می کند. چهره رحیم، خنده هایش و لهجه شیرین شیرازی حس همدردی در مخاطب ایجاد می کند و گناهی که پشت این چهره پنهان می شود. فیلمنامه نقد به ریا و تظاهر را تنها محدود به شخصیت رحیم نمی کند در فیلم با خواهر و شوهر خواهری برخورد میکنیم که در ظاهر در تلاش برای رضایت گرفتن هستند ولی وقتی بحث چک کشیدن مطرح می شود رفتارشان کاملا تغییر می کند، خیریه ای نشان داده می شود که برای جلوگیری از کاهش دریافتی هایش واقعیت را پنهان می کند، مسئولین زندانی که برای حفظ آبروی تشکیلات خود از هیچ دروغ و تظاهری دریغ نمی کنند، راننده تاکسی که حاضر به نقش بازی کردن می شود و طلافروشی که با لوح تقدیر قوانین را دور میزند، برادری که با خواندن چند خط در روزنامه نظرش درباره خواستگار خواهرش عوض می شود، جامعه ای که با پخش یک کلیپ در شبکه های اجتماعی یا تلوزیون قضاوت هایش کاملا عوض می شود، جملگی در چرخه تزویر مورد نقد شدید قرار می گیرند.
در انتها رحیم دیگر قصد ندارد از این پایین تر برود و از انتشار فیلم جلوگیری می کند. در پایان فیلم با فرخنده ای که دیگر چادر سر نکرده است و رحیمی که ریش هایش را تراشیده مواجه می شوم. دو مولفه ای که در جامعه کنونی ایران نماد تظاهر تلقی می شوند، با ذکر این نکته که در سکانس ابتدایی در ماشین به این موضوع اشاره می شود که نه رحیم سابقا ریش می گذاشته و نه فرخنده چادر سر می کرده است. فیلم با مرخصی از زندان شروع می شود و با اتمام مرخصی پایان می یابد ولی در این چند روز شاهد سقوط بخشی از نظام اخلاق اجتماعی هستیم، نظام اخلاقی که شاید به مانند نقش رستم نیاز به ترمیم دارد.