در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال هنرپرورتمیز (هِنری تایمز) | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:12:11
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل نمایش《 جشنواره الفبا》

متن نمایشنامه فوق العاده بود. کار دارای پِی رنگ، مسیر و هدف قابل تعمقی بود. و بسیار زیبا و شیرین روایت شده.
با وجود اینکه داستان ۱۱ روایت مختلف داشت، اما پیوستگی کار و ریزه کاری ها دقیق و یکپارچه بودند.
در طول مسیری که این داستان منو با خودش به اعماق ادبیات و فرهنگ بومی میبرد، گاهی باهاش خندیدم، گاهی گریستم و گاهی ام به فکر فروع رفتم. نشخوار ذهنی خوبی این اثر برای بنده داشت.
در کل متنی که جناب هاشمی بنویسند، بد از آب درنمیاد.
تمامی بازیگرا حرفه ای بودند، هرکس کار خودش را بلد بود. چون هم کارگردان و هم بازیگردان اثر بخوبی توانسته بودند از بازیگرا بازی بگیرند، و بنده شاهد ادا بازی بروی صحنه نبودم، تمامی هنروران بروی صحنه، نقش هایشان را زندگی کردند.
طراحی لباس ها زیبا بود و با منطق داستان یکی بود. کار بسیار ... دیدن ادامه ›› سنگین بود چون تکثر بازیگر داشت و یازده اپیزود مختلف( یازده پرده) و هر اپیزود دکور مخصوص به خودش را داشت. و مدام هم دکور و هم بازیگران تغییر می کردند. انقدر کار خوب مدیریت شده بود و متن یکدست بود، با وجو تغییر اپیزودها مخاطب تغییری در روند روایت داستان احساس نمیکرد.
موسیقی متن ها خوب انتخاب شده بود.

در اینجا نظراتمو در مورد اپیزودها بیان میکنم:

۱.اپیزود اول:
برای اولین بار شاهد این بودم که یک نمایشی، دعوت کنندگی داشت. در سالن پیش از ورود، این اثر برای مخاطب خود معرکه گرفت و همه رو به دور خود جمع کرد، و مخاطب را از همان ابتدا با خود درگیر داستان کرد. در این بخش حرف (ژ) روایتگر داستان بود، حرفی که در زبان پارسی و فرانسوی به زیبایی استفاده می شود و زبان عربی فاقد این حرف. و اشاره به کمبود آب در مناطق جنوبی داشت.
تنها ایراد این بخش نوع پوشش فرد عرب زبان بود، که معرف این قوم بود، اما نوع و فرم چفیه ای که بسر داشت مخصوص اقوام کُرد بود نه عرب.
[روایت این بخش توسط بازیگر مرد]

۲.اپیزود دوم:
در این بخش حرف (ب) روایتگر این قسمت بود. و بازیگر نقش بهار بانو بسیار مسلط به متن بود و اکتهای بجا و خوبی داشت. این بخش اشاره به برخی از مناطق ایران داشت که مرد سالاری است و زن دستاویز امیال مردهاست.

تنها ایراد این بخش، حضور دختر جوانی بود که بروی صندلی نشسته بود نه اکتی داشت و نه دیالوگی، الکی گوشه ای از صحنه نشسته بود، بود و نبود این فرد هیچ خِللی در کار ایجاد نمی کرد.
[این بخش فاقد بازیگر مرد بود، فقط صدای مرد در پس زمینه داستان بود.] متن این بخش خوب بود.

۳.اپیزود سوم:
در این بخش حرف (د) روایتگر داستان بود. این بخش اشاره به ابراز علاقه کردن به معشوق را داشت.
" کسی رو که دوستش داری بهش بگو"
[این بخش فاقد حضور مرد بود]
متن و دکور این بخش خوب بود.

۴.اپیزود چهارم:
روایتگر این بخش حرف(م) بود.
اشاره به تهاجم فرهنگی و سینما داشت.
[حضور مرد اما بی کلام]

۵.اپیزود پنجم:
حرف (چ) روایتگر این بخش بود.
اشاره به محاصره ی اقتصاد ایران و دنیا توسط کشور چین را داشت.
[ حضور مرد در این پرده، بالاخره حرف زد اما کوتاه و سازی نواخت] متن و طراحی لباس این بخش تقریبا خوب بود.

۶.اپیزود ششم:
حرف (خ) روایتگر این بخش بود.
متن این بخش عالی بود.
بخش خوابگاه که نمادی از اسارت و نبود آزادی بود.
[فاقد حضور مرد]

۷.اپیزود هفتم:
این بخش حرف(پ) روایتگر داستان بود. و اشاره به نگهبانی و حراست از محیط زیست و شکار بی رویه داشت.
[مرگ مرد]

۸.اپیزود هشتم:
در این بخش حرف (ر) روایتگر داستان بود.
اشاره به رسانه های پیام رسان مثل روزنامه های زرد داشت.
طراحی دکور و طراحی لباس های این بخش عالی بود.
[ حضور تکثر مردان در این صحنه، و محوریت داستان این بخش مرد بود، بیکاری و اخراج مرد از کار]


۹.اپیزود نهم:
مجدداً حرف (خ) روایتگر داستان شد.
اشاره به فقر و فحشا داشت.
[حضور مرد، نماد حکومت]

۱۰.اپیزود دهم:
در این بخش حرف (ش) روایتگر داستان بود.
اشاره به مشکل کم آبی یا بی آبی در سیستان را داشت.
[مرگ مرد و مردی در قالب حکومت]

۱۱.اپیزود یازدهم:
روایتگر داستان انتهایی حرف (ک) بود.
اشاره بی ایثار و از خود گذشتگی داشت.
[فاقد حضور مرد، شهادت]
طراحی لباس این بخش عالی بود.
روایتی عاشقانه از معشوقی شهید.

در نهایت در اپیزود یازده به رستگاری و صعود به آسمان میرسیدی. (رستگاری در ایستگاه یازدهم).
هر کدام از اپیزودها یک تابلوی نقاشی منحصر به فرد بود. و نشانه شناسی با حروف در متن‌.
این اثر بیشتر شبیه قطار بود، هر اپیزود واگنی بود که با خود داستانی را حمل میکرد.

واقعا کار فوق العاده سختی بود، خسته نباشید عرض میکنم خدمت بانو گلاب آدینه بابت خلق این اثر.
تمامی انتظارات را برآورده کردید، دقیقا همان انتظاری که از شما و جناب هاشمی داشتم برآورده کردید.

به نقدهای پوچ و بی اساس برخی نا آگاه و بیگانه با هنر توجه نکنید، شخصی که شناختی از هنر، تئاتر و ادبیات ندارد، ارزش کار شما را متوجه نمیشود.
کسی که آثار تخته حوضی دیده است، این اثر برایش لقمه ای بزرگ محسبوب میشود و درکی از فهم این اثر را نخواهد داشت.


امروز این اثر یه هدیه ای دیگر برایم به ارمغان آورد و آن دیدن این اثر در کنار استاد حبیب رضایی عزیز بود که حضور بنده کنار ایشون بعد ۲۰ سال بیشتر شبیه تابلویی سورئال بود.

به امید روزهای شاد برای شما هنرمندان
مانا باشید.🙏

مشک آن است که خود ببوید؛ نه آنکه عطار بگوید.
سارا
مشک آن است که خود ببوید؛ نه آنکه عطار بگوید.
برای کسایی که کَر بو هستند و مشامشان خالی از هنر و فلسفه است و برای بی سوادان و نا آگاهان به هنر گفتم که بفهمند و ببیند کار هنری چیس... بله خانوم مُشک
این جور که شما میگین اپیزود حرف سین حذف شده ؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل نمایش 《حاشیه ای بر خسرو و شیرین》
این اثر و بنده کامل پنج شنبه غروب دیدم.
کار خیلی قوی نبود. ضعیفم نبود، کار در حد متوسط بود.
به جز سه نفر از بازیگران که خیلی خوب نقش و در آورده بودند و زندگی کردند بروی صحنه( عزیزی که نقش پادشاه رم، هنرمندی که نقش وزیر خسرو و پدر خسرو را بازی کردند) عالی بودند ، الباقی هنروران ضعیف بودند، نقش و فقط بازی میکردند نه زندگی.
کارگردان کاش به جای اینکه نقش اصلی رو برداره و خودش بازی کنه، سعی میکرد با دقت بازیگرانش رو انتخاب میکرد و مدیریت میکرد کارو تا اثر منطقی و فلسفی اجرا بشه، نه کاری که فقط درحد یک رزومه جمع کردن، یا در حد یک اجرای خیلی ساده ی دانشجویی باشد.


بازیگری ادا بازی نیست، جای اینکه بازیگری یا ادا بازی در بیاوریم بروی صحنه، بهتر است آکتور باشیم و خلق شخصیت کنیم و زندگیش کنیم اون کاراکتر ... دیدن ادامه ›› رو بروی صحنه تا باور پذیر باشه......
کار با وجود تاریخی بودنش، نه طراحی صحنه داشت نه طراحی لباس.
لباسا مشخص بود عاریه ای بودند، انگار از سر یک پروژه ی دیگه جمع کردند آوردند سر این پروژه و برای یه کار دیگه ای بودند نه این اثر، چون لباسا بیشتر شبیه لباسای اجراهای تخته حوضی بود، نه لباسای دوره ی ساسانی.

کار شما یک اجرای تخته حوضی نبود که گاهی به بیراهه میرفتید. این اثر تاریخی بود با روایت کلاسیک.
من نمیدانم چرا جدیدا مد شد همکاران فکر میکنند با دوتا آواز و رقص و شوخی جنسی دارند انقلابی در صنعت هنر و تئاتر میکنند.

ای کاش از یک مشاور حرفه ای در کنار کارتان استفاده میکردید تا کارتان حرفی برای گفتن داشته باشد. کارتان پِی رنگ نداشت، فلسفه ای پشت کار نبود.
وقتی روایتی تاریخی میکنید، کار تکراری است جدید نیست. یکبار قبلا اتفاق افتاده، اما وقتی میخواهید به شکلی جدید و کلاسیک روایت کنید از تاریخ کارتان سخت میشود. و نیاز به مطالعه، مشاوره و طراح خلاق دارید که این کار فاقد این عناوین بود‌.
یک توصیه ی برادرانه به شما دوستان دارم، جای اینکه به فامیل و دوستانتان بگید بدون اینکه کارو ببینند برایتان نظر جمع کنند در تیوال، حتما دوتا کار خوب ببینید از اساتید مجرب دعوت کنید بیان نقد کنند کارتان را و به نکات و راهکار ها گوش بدید و انجام بدید تا پیشرفت کنید.



یک دلخوری ام از گروه اجرایی داشتم، کار با ۴۰ دقیقه تاخیر اجرا رفت، نه کارگردان نه عوامل اثر، نه قبل شروع و نه حتی در پایان اجرا بابت این تاخیر عذر خواهی نکردند از مخاطب.
ببینید عزیزان جای اینکه الکی بلیط فیک درست کنید که کل صندلی ها به فروش رفته، چون وقتی وارد سایت تیوال میشدید برای خرید بلیط میزد کل بلیط ها فروش رفته، اما وقتی وارد سالن میشدی نهایت ۱۳ نفر بیشتر بلیط تهیه نکرده بودند. جای این کار زشت برای اثر خودتون و وقتی که مخاطب میذاره میاد اثرتون رو میبینه، حداقل ارزش قائل باشید.
و اینکه روی بروشور ها بزنید مخاطب زیر ۱۴ سال وارد نشه، با توجه به شوخی های جنسی که در کارتان داشتید و روایت پدر کشی.... بنده شاهد این بودم در داخل سالن کودکان ۱۰ ، ۱۲ سال هم داشتید که برای دیدن این کار آمده بودند.

در انتها باید عرض کنم
بزرگترین دارایی بنده وقتمه، که شما با تاخیر در اجرا ۴۵ دقیقه از با ارزشترین دارایی بنده رو پوچ کردید.
حداقل کوچکترین کاری که متوانستید انجام بدهید عذرخواهی بود، که بلد نبودید.

هرچند بنده منتظر بودم، با وجود این تاخیر حداقل یک کار در خور و در شان مخاطب ببینم، ولی بسیار ضعیف اجرا شد.

فقط میخواستید انجام بدهید تا تمام شود.
امیدوارم در آینده آثار بهتری از شما عزیزان ببینم، با آرزوی موفقیت برای شما جوانان.


اردتمند شما
هنرپرورتمیز🍀🌹
سپهر، متین مختومی و امیر مسعود این را خواندند
ممنونم از شما که به دیدن نمایش ما اومدین

خصلت هنر همینه
خلق اثری که x لذت می‌برد و شما نه
۱۹ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم و دست مریزاد میگم به تمامی عوامل سریالی که در نگاه مخاطبینش برنده شد نه بازنده. تبریک میگم به همه ی عوامل این اثر هنری.

سریال بازنده که در سال ۱۴۰۳ ساخته شد، یکی از آثار برجسته در ژانر نوآر ایرانی محسوب می‌شود. این سریال داستانی معمایی- جنایی را در فضای تاریک و پر از تنش روایت کرده و کاراکترهای شکست‌خورده و آسیب‌دیده‌ای مانند کارآگاه داستان را به تصویر کشید که در تلاش برای جبران گذشته و مواجهه با چالش‌های جدید بودند.
نقاط قوت سریال شامل کارگردانی حرفه‌ای، بازی‌های قوی از بازیگران و فضاپردازی جذاب آن بود که توانست مخاطب را درگیر داستان و با خود همراه کند.
نقطه ی قوت مهم و تاثیر گذار بعدی این اثر طراحی صحنه ی این سریال بود که به یکی از بخش‌های قابل توجه این اثر تبدیل شد و به شدت در ایجاد فضای نوآر و معمایی اثرگذار بوده. با توجه به نقدهایی که همکاران عزیز انصاف را رعایت نکرده اند نسبت به طراحی صحنه، باید بگویم:
تیم طراحی صحنه ی این اثر تمام تلاششان را کرده‌ اند تا با استفاده از سبک نوآر این سریال با نورپردازی پرکنتراست، تلفیق رنگ های گرم و خنثی در کنار هم و فضاسازی تاریک توانسته حس ناامیدی و تضادهای احساسی را در محیط‌های سرد و تاریک همراه با جزئیات دقیق، حس تعلیق و اضطراب را تقویت کنند و آن ... دیدن ادامه ›› را به خوبی به ما منتقل کنند.
فضاسازی هایی که در این اثر انجام شده بود همه عالی بودند:
از جمله مکان‌هایی که کاراکترها در آن فعالیت می‌کردند: مانند دفتر کارآگاه و تیم پلیسی، خیابان‌های بارانی و خانه‌های قدیمی، و فضای تعلیقی که در اون آسانسور به تصویر کشیده شد، همگی به خوبی با ژانر داستان تطابق داشتند. این محیط‌ها نه‌تنها داستان را تقویت کردند، بلکه نشان‌دهنده ی شکست‌ها و ضعف‌های درونی شخصیت‌ها نیز بودند. این سبک طراحی صحنه، که بر تاثیرگذاری احساسی مخاطب تمرکز داشت، در عوض توانست سریال را به اثری دیدنی‌تر تبدیل کند.
پایان‌بندی سریال بسیار قوی و با مضمون شکست شخصیت‌ها و چالش‌های اخلاقی مخاطبان را به تفکر درباره پیام‌های عمیق‌تر وادار کرد و آن را متمایز از بقیه ی آثار ساخت.
در مجموع، این سریال توانسته اثری متفاوت در شبکه نمایش خانگی ارائه دهد، اما برخی انتقادات به جنبه‌های درام و شخصیت‌پردازی آن می تواند وارد باشد.


مانا باشید🙏🍀
ارادتمند شما
هنرپرور تمیز

درود
خداقوت میگم به تمامی عوامل فیلم مفت بر



تنها متنی که بعد دیدن این اثر بر زبانم جاریست.... اشتباه کردم دیدم....
کار خیلی ضعیف بود، نه متن داشت نه هدف

نمیدونم چرا جناب بهداد این همه سقوط داشتند در بازیگری بعد این همه سال تجربه....
گاهی احساس میکنم ایشون به جز نقش یک مرد پرخاشگر عصبی ... دیدن ادامه ›› یا معتاد هیچ نقشی رو بلد نیست خلق کنه.
نقشی که ایشون سالها خوب بازیش میکرد، مثل نوید محمد زاده
که مدام بهش این انگ زده میشد، تا اینکه نوید فیلم سرخپوست و بازی کرد و به همه ثابت کرد قدرت و توان زیادی در بازیگری داره.


ولی جناب بهداد عزیز نمیدانم چی در ممل آمریکایی یا همسفر بهروز وثوق هنرمند دیده، مدام در حال تقلید از ایشونِ
کل فیلم مفت بر ایشون با لحن و ادای ممل آمریکایی بازی میکنه.
خود جناب وثوقی بزرگوار یبار این نقشو بازی کردند، و مدام در هر فیلم نقش آفرینی کردند و شخصیتی جدید خلق کردند....

اما جناب بهداد بجای اینکه از هنر جناب وثوقی یاد بگیرند بجای الگو، مدام در حال تقلید کردن هستند.....
بنده اگر بخوام این ادا بازی آقای بهداد را در مفت بر ببینم میروم اصل فیلمی که جناب وثوقی بازی کردند را می دیدم چه دلیلی داشت این اثر و ببینم.

در کل فیلم های کمدی روبه تباهی داره میره......
مانا باشید....🍀🙏
سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت عوامل فیلم قیف......


باید اعتراف کنم بعد چهل و اندی سال، برای اولین بار در سینما بعد ۱۰ دقیقه ابتدایی خوابم برد.....

به جز ده دقیقه ابتدایی، مابقی این فیم به درد کودک و نوجوان میخورد...


باید تاسف خورد به بازیگرانی که فقط به پول فکر میکنند، ولی به وقت و پول مخاطب توجهی ندارند.


از چشمانم و افکارم عذرخواهی میکنم بابت دیدن این فیلم و نشخوار ذهنی بد برای افکارم......
مانا باشید🍀🙏
سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر هنردوستان عزیز و گرامی
در ابتدای سخنم، خداقوت عرض مینکم به تمامی عوامل سریال غربت


بالاخره با تمامی حواشی ای که این سریال در ابتدای کار داشت به مدتی تعلیق شده بود، به پایان خود رسید.
نکاتی رو در این مجموعه دیدم که علی رغم ضعفهایی که داشت نکات مثبت و جالبی هم به همراه داشت. البته نگاه بنده کمی متفاوت تر از شما هنر دوستان می باشد:
متن فیلم نامه قدرت کافی را نداشت، دیالوگ ماندگار نداشت. تمامی بازیگران با این که همگی اسم و رسمی در حیطه ی هنر داشتند، اما متاسفانه باید بگویم به جز خانم سوسن پرور مابقی در بدترین حالت خود بودند، چیزی که بنده دیدم بیشتر ادا بازی بود تا نقش آفرینی و خلق کاراکتر. که این امر نشان از ضعف کارگردانی داشت، کارگردان میتواند از داشته هایش بهترین استفاده را بکند و از بازیگر آماتور یک سوپر حرفه ای بسازد.
[مثل سریال پوست شیر، تمامی شخصیت ها بهترین ... دیدن ادامه ›› بازی های عمر کاری خودشان را انجام دادند، این هنر کارگردان بود که از بازیگرا بازی کشید بیرون.]
تنها بازیگری که خودش تنها تلاش کرد و کاملا مشخص بود و برای کار خودش و شعور مخاطب ارزش قائل بود خانم سوسن پرور بود.
الباقی فقط بازی کردند کار تموم بشه، گریم ها اصلا حرفه ای نبودند، خیلی خیلی ضعیف بود، کاملا مشخص بود همه چی عاریه ایه.

ولی شاید بتوانم بگویم تنها نکات مثبت این اثر نشانه هایی بود که در کار بود و همه از نیش و کنایه زدن به حکومت ا...ی...ر...ا... بود. باز نمیشود گفت در آن از هنر استفاده شده یا خیر با این که گاهی ناشیانه به کار رفته بود، ولی در کل بد نبود.
مثلا:
# در این داستان ۶ بانو، حضور پر رنگ در کل داستان از ابتدا تا انتها را داشتند. عدد ۶ خودش نماد تقارن و هماهنگی، جزء اعداد منحصر به فرد، کوچکترین عددیه که نه اول و نه مربع، و اینکه از این عدد در فرقه های شیطان پرستی و فراماسونری هم استفاده می شود، و یک عدد مقدس برای آنهاست.
# غربت، نماد یک کشور جهان سومی است، که در آنجا زنها فقط وسیله ی تولید مثل هستند و ابزاری جهت رفاه و به هدف رسیدن مردان، غربت یه جامعه ی کوچکیِ که یک رییس قبیله داره(فریدون) که رهبری اونا رو بر عهده گرفته، و اینکه غربت یک طعنه به ا....ی...ر...ا... میزنه، این رییس قبیله یک ضعف جسمی داره که طعنه میزنه به یک شخص خاص که، البته در اینجا فریدون ضعفش در چشم چپش، و بجوری میخواستند به دجال ربطش بدند که تک چشم است و اینکه هرجایی میره جز خرابی و ویرانی چیزی نمیگذاره، چیزی که خصوصیت اخلاقی فریدون در این داستان بود، ولی فریدون در این داستان در ظاهر دجالِ ولی در باطن نماد شخص دیگری است، اون شخص یک عضو بدنش در سمت راست مشکل دارد، ولی فریدون ضعف جسمیش در چشم چپش.
# نوع گریم مردها، ریش ها و موهاشون نماد گرایی از فرقه صوفی ها، صوفی گری (ریش و موهای بلند) و اشخاصی دیگرند که در اینجا نمی توان گفت، در این سریال نقش های منفی ریش دارند، در قدیم ریش نماد چه انسان هایی با چه خصوصیاتی بود و حرکتی مثبت انجام دادند، اما حالا با مرور زمان اینجا ریش چه نمادیه؟
# اِدی مورفی، نماد جانشین فریدون و یا در بیان کلی تر به عنوان نخست وزیر غربت، این جامعه ی کوچک است که در ادامه به دست رهبر قبیله کشته میشود. و اشاره به این دارد که در این جوامع سومی آنهایی که در راس هستند به خودشان هم رحم نمی کنند و برای حفظ منافع، قدرت و بقاء حاضر به انجام هر کاری هستند. و اشاره به اتفاقاتی در یکی از کشور های خاورمیانه دارد که شخصی مُرد.
# زنانی که در غربت ساکن هستند تصمیم میگیرند بر علیه نظام موجود و حاکمیت مطلق و ظالمانه ی و زن ستیزانه ی غربت بر علیه رییس قبیله ی شان قیام کنند، که در ادامه اکثریت زن ها در این مسزر به شکل های متفاوت کشته میشوند، و اشاره به اتفاقات و حرکتی دارد که در کشوری در خاورمیانه رخ داد.
# در آخر داستان کودکی متولد میشود که دختر است، در هنگام انتخاب نام، اسم او را آزاد می گذارند، در اینجا یه دیالوگ قشنگی رقم میخورد: یکی از شخصیت می گوید: آزاد که اسم دختر نیست...
دیگری در جواب میگه: مگه دختر آزاد نمیشه!!!!!؟
به جای اینکه بگه مگه اسم دختر آزاد نمیشه، با کنایه و کُد میگه : مگه دختر آزاد نمیشه......!
اشاره به آزادی زن ها دارد، و اینکه کودکی متولد میشود که دختر است، و نامش آزاد..... شاید در آینده او منجی زنان غربت شود.....
# نقشی که حسین مهری در این سریال بازی کرد، یک مسیحی بود، با نوع گریمش رنگ ریش و مو، نمادی از مسیح دروغین بود که به منجی زنان غربت بدل شد، که زنان غربت برای رسیدن به اموال کمیته ی امدد امام خمینی به یک منجی نیاز داشتند که مسیح برای آنان ظهور کرد و قبول کرد در رکاب آنها باشد. و زنی که او را فریب داد تا قبول کند، گویی همان مریم مجدلیه است که مسیح را فریب داد و در نهایت کشته شد، به همان شکلی که مریم مجدلیه کشته شد.....
# مامورین پلیس، که هیچ نقشی در داستان نداشتند جز یکی دوتا سکانس در قسمتهای سوم و چهارم. و انتهای داستان قسمت آخر..... چیشد یهو رسیدن بالا سر فریدون؟ علم غیب داشتند؟
در طول قسمتهای سریال هیچ حرکتی از پلیس ندیدیم که نشان بدهد نزدیک شدند به سوژه ی اصلیشون ولی یکدفعه بالاسر فریدون ظاهر شدند.
و جالب اینجاست پلیس ها در قسمت پایانی همه لباس شخصی بودند، هیچ کس لباس نیروی انتظامی بر تن نداشت، که اشاره به لباس شخصی هایی داشت که در طول این چند سال همیشه تنها وارد صحنه میشدند، و همیشه نیروی انتظامی خودشو میکشید کنار....
# فریدون داستان، در امانتی که اِدی مورفی به او سپرده خیانت میکند و به ناموسش دست درازی میکند. و بعد جای جبران، اصل صورت مسله رو پاک میکنه.
دقیقا رفتار فریدون شبیه مذهبیون افراطی است
[بقول برتراند راسل: علم وقتی اشتباهی میکند اشتباهش را میپذیرد و از جامعه ی بشریت عذرخواهی میکند. اما مذهبیون شما را میکشند تا ثابت کنند که دین هرگز اشتباه نمی کند. ]

و خیلی موارد دیگر که در این مجال نمیگنجد.
در کل خسته نباشید میگم خدمت عوامل این سریال، در کل تلاش خوب و هدفمندی انجام شد.
مانا باشید🍀🙏




سپهر و محمد فروزنده این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت تمامی عوامل نمایشی《سمت تاریک خرس》

امشب به دیدن این اثر نشستم، کاری که در طول اجرا بنده رو به فکر فروع برد.
در کل هیچ کاری بی عیب و نقص نیست، این اثر هم مستثنی از این قضیه نیست، ولی بنده نکات مثبت زیادی را در این اثر دیدم ، که سعی کردم در اینجا بیان کنم:

متن خوب نوشته شده بود و باوجود اینکه سورئال بود، اشارات خوبی به کهن الگو و نشانه های اساطیری در ادبیات کُردی داشت. و اینکه از نماد گرایی در کار استفاده شده بود، معلوم بود کلی فکر و تحقیق پشت متنِ، و نماد گرایی برای بنده همیشه جذابِ، و اینکه تمامی پرده ها مثل واگن های قطار بهم زنجیر شده و یکپارچه بودند.
ریتم کار خوب بود، خسته کننده نبود.
نقطه ی عطف این اثر هنری بی شک انتخاب موسیقی ها بود، که عالی انتخاب شدند و در میانه کار زمانی که سکوت ... دیدن ادامه ›› بر صحنه حکم فرما میشد روح آدمی را به وازایش می کشید. و در صحنه ی نمایش سکوت و به زیبای به تصویر کشیدن آن هم با موسیقی، کار بسیار سخت و هنرمندانه ایست.
بازیها خوب بود، ولی باید اعتراف کنم جناب همتی با اختلاف از سایر دوستان در خلاقیت و نقش آفرینی یک سرو گردن جلوتر بودند. و باور پذیرتر بروی صحنه نقش رو زندگی کردند.
در این نمایش با اسامی زیبای کردی آشنا شدم:
دُرسین: مروارید آسمان ها
دیلا: از تَه دل دوست داشتن.
باسِم: تبسم و خنده های بیصدا
تِریفه: نور ماه
اَنفال: به کُردهای همکار با ارتش بعث، در لغت  «قاطر» می گویند.
جاش: خائن( احزاب  کُرد ضد جمهوری اسلامی از این کلمه برای افراد کُردی که با جمهوری اسلامی همکاری می‌کنند به کار می‌برند.)

نمادگرایی ای که در کار بود به خوبی انتخاب شده و در رکاب متن بود مثل:
پری دریایی: نماد قدرت دریا، قدرت زندگی و خلاقیت و گاهی نماد فتنه انگیزی است. اما در این اثر دیلا بیشتر درقالب فرشته ها ظاهر میشد و رفتار میکرد.
کلاغ: نماد پیام آوری، خوش بینی، دانایی و سیاهی است، که در این اثر دُرسیم در قالب کلاغی ظاهر شد و مدام از آینده خبر می آورد.
خرس: نماد انسان نادان و ابله است که دوستی با او سبب رنج و دردسر میشود، که در این اثر باسم در قالب انسان نادان و ابله تداعی کننده ی خرس بود، چون باسم بروی صحنه مدام با خرس های انسان نما وارد صحنه میشد. و نشان دهنده ی این بود که این فرد ابله.
حُباب: نماد توهم در باطن و تفکر به ظاهر
سیگار: نماد روشن فکری و فخر فروشی.
نور پردازی ها به خوبی انجام شد و جلوه ی خوبی به کار داده بود.

[یه دیالوگ ماندکار داشت این کار که ذهن منو از ابتدای کار باخود درگیر کرد: وقتی در جای عمومی سیگار میکشی، داری تجاوز میکنی.!!!!!]

یه کلمه ای هم بود که چندین بار تکرار شد بروی صحنه، کردها یک انجمن یا گروهی بنام (۵ صبح) داشتند، با توجه به نکاتی که دُرسیم از این انجمن بیان کرد، بنده رو یاد اثر رابین شارما با عنوان باشگاه پنج صبحی ها انداخت که شبیه به این انجمن بود.
در مجموع کار بدی نبود، همه ی عوامل تلاششون رو کردند تا کار خوب بروی صحنه بره که تقریبا همگی موفق بودند.

به جناب پویا امینی تبریک میگم، امیدوارم آثار بیشتری از ایشون بروی صحنه ببینیم.

سپاس از تمامی عوامل، مانا باشید🌹🙏
درود خدمت تمامی عوامل خوش ذوق، حرفه ای و هنرمند 《کاتیوشا》

امشب یک شب زیبا، بیاد ماندنی و خاطر انگیزی را برای بنده خلق کردید. لذت بردم از دیدن این اثر هنری و جذاب.
یک کار پخته، پرتکنیک، پر مفهوم، پرانرژی، باصلابت و توام با هیجان و خوش ریتم. همه چی به اندازه و کافی بود.
دیالوگ ها کوتاه و مفید، بدون پرگویی و یاوه گویی. تایم کار کوتاه و دقیق بود، طولانی و آبکی نبود، دقیق و آنتایم شروع شد. همه ی گروه ها باهم هماهنگ بودند، گروه نوازندگان، گروه خوانندگان، گروه هنروران آکروباتیک و رقص و در انتها بازیگران همه حرفه ای و درجه یک، همه در بهترین حالت خود بودند، گروه بازیگران همگی سال های سال است برای ما در تئاتر و تلویزین کلی خاطره سازی کردند و هرکدام در جایگاه خود متخصص هستند، مثل سرکار خانم صدرایی و خانم مجیدی، آقایان کریم خانی، ضیغمی و حاجی زاده.
اوج زیبایی و خلاقیت این اثر زمانی بود که سرکار خانم کارولین در نقش الهه ی جنگ، بروی صحنه به همراه هنرمند ویولونسن یکه تازی کردند و قاب زیبا و ماندگاری را خلق کردند.
این اثر به نوبه ی خود یک کلاس درسی بود برای کارگردانان تازه کار و علاقه مندان به ساخت تئاتر.
کارگردان این اثر همانند یک ... دیدن ادامه ›› سرآشپز حرفه ای از تمامی متریال های موجود، به اندازه، کافی و بجا استفاده کرده و اثری با طعم دلنشین را خلق کرد. و از تکنیک های جدید و بروز در اثر استفاده کرده و با زیرکی و ترفند از کُد و نشانه در دیالوگ، موسیقی و اَکت ها استفاده کردند.
طراحی صحنه خیلی ساده بود، حرف و طراحی خاصی نداشت، ولی طراح لباس با هوش و درایت با طراحی خاص و استفاده از رنگ های شاد، جلوه ی خاصی را به صحنه بخشیده بود.
....
تنها نکته ی منفی این کار دیالوگ خانومی که نقش گروهبان را بازی میکرد بود آنجایی که میگه: هرکی نمیتونه بزاره از اینجا بره،(دیالوگ زرد اینیستاگرامی) میشد جای این دیالوگ زردی که به کَرات شنیده ایم، با تکنیک و ترفند از جمله ای پربارتر استفاده میشد، مثلا هرکی نمی تونه تحمل کنه در زندان بروش بازه یا که بره خونه نشین بشه، راه باز جاده دراز.......

یک گِلگی ام از گروه اجرایی داشتم، وقتی بلیطی فروخته میشود باید آمار تعداد صندلی خالیتان را داشته باشید و طبق اون مهمان دعوت کنید. نکه منی که بلیط تهیه کرده ام و به زور میخواید از جام بلند کنید تا مهمونتون جای بنده بشینه.... مهمون باید تو جای خالی بشینه نه صندلی فروخته شده....


در کل باید عرض کنم این اثر تنها بدی ای که داشت این بود که خیلی خوب و حرفه ای اجرا شد. این کار ارزش چندبار دیدن را دارد.
امشب منو ساختید دمتان گرم، خستگی یک هفته ی پر کار از روحم بِدر شد، با دیدن این کار خوب کیف کردم، کاش بقیه همکاران از شما یاد بگیرن.
ممنون که برای وقت و شعور مخاطب ارزش قائل بودید.
سپاس از مهرتان مانا باشید🙏🌹🍀
سلام
ممنون از اینکه وقت گذاشتید
و تشکر بابت نگاه زیبای شما
بنده عذرخواهی میکنم اگر از صندلی خودتون جابه جا شدید
برای جبران یک شب به انتخاب خودتون مهمان ویژه بنده هستید
به امید دیدار دوباره شما🤍
فریبا
چقدر این حرکت زشت است. خوشبختانه تا به حال برایم پیش نیامده و امیدوارم هیچکس جرات نکند چنین درخواستی از من داشته باشد همانطور که به درستی فرمودید، جای مهمان صندلی خالی است 👌👌
درود بر نگاه زیبای شما
سپاس از مهرتان🍀🌹🙏
فرشاد ارج
سپاس فراوان از شما.... ممنونم که ب دیدن این نمایش آمدی و عذر خواهی میکنم از اتفاق پیش آمده و تشکر ویژه دارم از حسن انتقاد دوست عزیز🙏🏻💐
درود بر شما سپاس از لطفتون
ممنون بابت این اثر زیبایی که خلق کردید
خداقوت میگم

در ادامه ی این مسیر مانا باشید🍀🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود و خسته نباشید عرض میکنم خدمت
تمامی عوامل نمایش《 راز عروسک》
دستمریزاد میگم به قلم و فکر استاد فتحعلی بیگی عزیز بابت نگارش متن این نمایش.
نمایش خوبی بود، اما با وجود ضعفهای زیادی که داشت توانست لحظات شادی را برای مخاطبین خلق کند. بازیگران همگی خوب بودند، اما لازم به ذکر است چند نکته را بیان کنم:
گروه موسیقی اصلا با گروه نمایش هماهنگ نبود، خیلی صدای موزیک بلند بود، گاهی به زور دیالوگی که بین بازیگران ردّو بدل میشد را متوجه میشدیم و باید لب خوانی میکردیم.
وقتی قرار است از موزیک زنده روی صحنه استفاده بشود
باید صدای موزیک زیر متن دیالوگ ها بیاید، ولی در این جا، گروه موسیقی برای خودنمایی و قدرت خود مینواخت، نه برای زیباتر شدن نمایش، اصلا موسیقی ... دیدن ادامه ›› در رکاب نمایش نبود.
گروه هنرورانی که روی صحنه فعالیت میکردن، به نوعی هم دکور صحنه بودند و هم آکساسوار متحرک کار، باهم هماهنگ بودن، اما..... خیلی حرکاتشان زیاد بود به نحوی که نمایش را تحت الشعاع خود قرار میداد و مخاطب از نمایش جا میماند و هواس مخاطب را پرت میکردن از اصل نمایش.
در کل گروه هنرور روی صحنه که نقش دکور متحرک را داشتند و گروه موسیقی که قرار بود زیبایی ببخشند به نمایش، اصلا با بازیگران نمایش هماهنگ نبودند، هر گروه کار خودش را میکرد و ساز خودش را میزد، جوری که یک شلوغی، هرج و مرج یا فنی تر بیان کنم آلودگی صوتی توام با آلودگی تصویری را به روی صحنه به تصویر کشیدن.
ولی بازیگران همگی در سطح عالی خود بودند و فشار زیادی به دوششان بود تا اثر خوب از آب در بیاد، اما با وجود متن بسیار عالی و قوی، در پایان این تلاششان بی نتیجه ماند، خوب بازی کردنی که بدون نتیجه باشد فایده ای ندارد، این ضعف کارگردانی را میرساند. کارگردان خیلی ضعیف عمل کرد....
هرچند کارگردان سعی کرده این اثر شبیه نمایش های تخته حوضی بشود ولی این اثر خیلی فاصله دارد با این مدل نمایش ها، خیلی جای کار دارد.....

امیدوارم در آینده ضعف ها از بین برود و هماهنگی بیشتری بین تمامی گروه ها بببینیم. چون این کار حیف است باوجود همچین متن خوب و بازیگران قدری به این شکل بروی صحنه برود...

در کل دستتان درد نکند که در این روزهای سخت تلاش میکنید تا لحظاتی را برای ما شاد بسازید تا خنده ای هرچند کوتاه بر لبان خسته ی ما جوانه بزند.🍀🙏
در ابتدای سخنم باید بگویم نگاه من به این فیلم، با نگاه شما هنر دوستان بسیار متفاوت است، می توانم با جسارت بیان کنم در این چهل و اَندی سال که به نوشتن و دیدن فیلم ها وقت صرف کرده ام، بعد از استاد کیا رستمی اولین فیلمی که من را به تعمق فرو برد و لذت بردم از لحظه لحظه هایش، این اثر جذاب و دیدنی بود.
صحت با ساخت این اثر به یکباره خود را به عنوان پیشرو و یا شاید صاحب سبک در سینمای ایران و جهان، مطرح کرد. نگاه او به طبیعت، زندگی و سینما بسیار متفاوت است، ابتدا باید صحت را بشناسید، و با دنیای او آشنا شوی و سپس دست در دست افکار او، همراه و پا به پای او به درون دنیای فیلم سازی اش سرازیر شوی، که اگر مُرید افکار و قلم او نباشید، نخواهی فهمید که او از چه دنیایی سخن می گوید. وگرنه در اعماق افکار او بی مسیر و بی مقصد در نیستی رها خواهی شد.

از دید بنده این اثر یک پوستر ژورنالی، توام با سورئال و به بیان کلی تر غیر واقع گرایانه است.
صحت یا حرفه ای تر بیان کنم: سینماگر فوتوریستی حال حاضر ما، در ساخت اثر خود حساسیت‌های موجود در جامعه، طبیعت، زندگی و .... را حاد می‌کند و توسعه می‌دهد و تخیل آفریننده را تسریع می‌کند و به شعور، معنای چشم‌گیر تقارن و فراگیری می‌بخشد. سینماگر فوتوریستی ما (صحت) بدین‌سان در نوسازی همگانی مشارکت می‌کند و این نوع نگرش در فیلمسازی جایگزین مجلّه (که همیشه فضل‌ فروشانه است)، درام (که همیشه پیش‌بینی‌شده) و کتاب میشود که همیشه حرف ها را ملال‌آور و سنگین بیان می کند.
حتی مارینِتی بنیان گذار سبک یا مکتب فتوریسم در اوایل قرن بیستم در ایتالیا در روزنامه ی فیگارو بیان کرده: ما تاکید می کنیم که ... دیدن ادامه ›› زیبایی جهان توسط زیبایی جدیدی به نام سرعت، غنای فزون تری یافته است ».
چیزی که در این فیلم به وُفور دیده میشد سرعت رویش تفکر و احساس در تمامی صحنه ها بود، همچنین تقابل صنعت و مدرنیته با نگاهی فیلسوفانه.
مثل سکانس های موتور خانه، و تصاویری که از داخل یک کارخانه متروکه گرفته شده بود و تجهیزات و دستگاه هایی که بی حرکت بودن، به نوعی به زیبایی مرگ تکنولوژی را به تصویر کشیدن، و شکوفایی احساس را در سکانس های فیلم می دیدیم که بر تکنولوژی غلبه کرده. و تصاویری زیبا را به قاب عکس هایی ماندگار و معنا دار مبدل کرده.
مثل برخی تصاویر سامِت که در میانه ی فیلم به عنوان مکث و جای تعمق پخش میشد: تصاویری در کارخانه، موتور خانه و ساختمان بتنی که درختی سبز او را احاطه کرده بود.

به عنوان یک آرشیتکت اگر بخواهم این اثر را تحلیل کنم: کارگردان و طراح صحنه به زیبایی روح شهریت، حس مکان، حس تعلق به فضا و زمان را با شکوه و فاخر آن هم به زیبایی هرچه تمام تر در این اثر به نمایش گذاشتند، مانند: سکانس های موتور خانه و کارخانه که نماد تکنولوژی یا انقلاب صنعتی است و معمولا این فضاها بی روح و کسل کننده طراحی میشوند و به نوعی طبع سردی دارند که در این اثر بسیار زیبا، پر احساس و گرم به تصویر کشیده شدند، یا سکانس های ساختمان بتنی نیمه آماده که با طبیعت هیچ سِنخیَتی ندارد و به گونه ای دشمن طبیعت محسوب می شود، چون یک نوع سنگ مصنوعی است. ولی در یک سکانس یک تصویر زیبایی خلق شد، و آن هم نشینی یک ساختمان بتنی نیمه آماده با یک درخت سبز بود، که درخت سر بر شانه های خسته ی این ساختمان متروکه گذاشته بود. این سکانس بدجور مرا با خود همراه کرد و به فکر فروع برد. که تقابل یا چیرگی طبیعت بر تکنولوژی بود.
یا سکانس های داخل ویلا فوق العاده بود، طراحی داخلی روانکاوانه ای داشت، تقابل رنگ سبز آبی دیوار با رنگ سفید که نماد آرامش بخش است و تقابل این رنگها با دکورهای چوبی و طراحی لندسکیپ محوطه ی باغ به زیبایی به هم نشینی بنا در پهنه ی طبیعت اشاره کرده بود. همه چی به اندازه و کافی بود.
از نگاه نماد گرایی اگر به این اثر بنگریم: آب، نماد روشنایی، پاکی و زایش است. در دو صحنه ای که پژمان جمشیدی به درون آب پرت شد یکی در ابتدای فیلم و دیگری در انتهای فیلم، نمادی از غرق شدن اَبر انسان در خویشتن خویش را به تصویر کشید، نماد واماندگی اَبر انسان نیچه یا همان انسان متعفن که به ظاهر مدرنیته است اشاره دارد.
که نمایی از پاک شدگی روح و آلایش آدمی از آلودگی های پسا مدرن بود.
کاراکتری که بهرام رادان بازی میکرد، نماد اِنزوا و روح پاک آدمی در دوره مدرن بود. که به گونه ای از واماندگی سوژه در عصر اِنزوا و تنهایی است، انفرادی زیست می کند حتی به غلط، آنهم در عصر ارتباطات و تکنولوژی های مافوق بشری.
کاراکتر هوتن شکیبا، نماد عشق و کینه.
کاراکتر دکتر (حجازی فر)، نماد مدرک گرا، انسانی که فکر میکند خیلی میفهمد ولی تُهی و پوچ است.
کاراکتر مهندس (بنفشه خواه)، نماد جسارت، اعتماد به نفس کاذب و اما بی ریا.
کاراکتر پژمان، نماد زندگی، جنگجویی و اَبَر انسان بودن.
کاراکتر اَن آقا، نماد نفهمی بشر متعفن.
گاو، گاوِ نر نماد خوبی، آرامش و نیروهای آرامش‌برانگیز است. و گاهی نماد نادانی محسوب میشود‌.
و اَفیون، نماد توَهّم و پوچی.
و در انتها مرگ، نماد پایان چرخه ی زیستی، توقف برگشت ناپذیر علائم حیاتی. گاهی مرگ پایان همه چیز محسوب میشود و گاهی دریچه ای برای ورود به دنیایی جدید.
از نماد گرایی بیاییم بیرون، و به ادامه ی تحلیل فتوریسمی بپردازیم:
در سکانس انتهایی فیلم دیدیم پژمان جمشیدی از پله های متعددی عبور میکند، در واقع سکانس های گذشته را به آینده وصله میزند، از پله های موتورخانه، پله های کارخانه ی متروکه، نردبان( پله های چوبی)، پله های بتنی ساختمان نیمه کاره و پله های فلزی که به دری چوبی ختم شد که صعود به منتهی الیه را تداعی می کرد، و از پله ی فلزی به درب چوبی رسیدیم، از تکنولوژی عبور کرده و به اصل خویشتن که همان سُنّت است یعنی مادر طبیعت رسیدیم. به گونه فرار ابر انسان از عصر تکنولوژی به دامن طبیعت را بازگو میکرد.
عبور از پله ها به جای آسانسور به نحوی بیان گر شعار فوتوریسم ها بود:《آسانسورها دیگر نباید همچون سوراخ های کِرم در گوشه های راه پله پنهان شوند. خود قفسه راه پله به دلیل بِلا استفاده بودن، باید حذف شود. و پله ها می بایست به مَثابِه اژدهایی ساخته شده از آهن و شَبَح بر پیکر ساختمان بالا روند.》
و در ادامه باید بگویم این اثر در دوره ای خلق شده که سوژه و روایت دیگر معنای گذشته ی خود را ندارد.
و کارگردان همانند نقاشی زبر دست، چیره شد بر تنهایی انسان متعفن (به ظاهر مدرن) در این عصر اِنزوا یا تک یاخته ای. و به زیبایی تراژدی را به تصویر کشید، هرچند مخاطب عام درکی از این تفاسیر نداشت و گاه در برخی صحنه ها جوری به تراژدی خندید، که انگار کُمدی است..... به تراژدی باید گریست، اما مخاطب در میانه ی راه گول خورد، و به تراژدی خندید.....
این فیلم یک اثر اجتماعی با روایت طنز تلخ و نگاهی فیلسوفانه بود و اصلاً کمدی نبود. و این برگرفته از هوش سَیّال صحت بخاطر مطالعه ی زیاد اوست. میتوانم صحت را کتابخانه ای سیار بنامم.
در کل هر فیلمی دچار نقصان هم هست، این فیلم هم مُستثنا از این قضیه نیست، ولی بنده سعی کردم به نکات مثبت آن اشاره کنم، چیزهایی که مخاطب عام به سادگی از کنار آن میگذرد، هیچ درکی از آن ندارد. و قضاوت نکات منفی و ضعف ها را به اساتید امر در این حیطه واگذار می کنم که همیشه دست به قلم برای نقادی حاضرند.
و ختم کلام، اگر در یک جمله بخواهم اعتراف نامه ای در وصف این اثر بیان کنم این است: صبحانه با زرافه ها، روایتی است فتوریسمی از تخیلی واقع گرایانه، برای همه کَس و هیچکس...!

البته این تحلیل، نگاه فوتوریسمی مَنِ آرشیتکت به این اثر بود.😉

جا دارد از تمامی عوامل این فیلم سپاسگذاری کنم بابت خلق و اهدا این اثر و احترام به شعور مخاطب.🙏🌹🍀

به قلم هنرپرورتمیز🖋 (پژوهشگر در حیطه معماری، نشانه شناسی، رمان و ادبیات )
محمد فروزنده، سپهر و معصومه طالبی این را خواندند
یاسمن، Shima Shokrollahzade و محمد مجللی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر دوستان و عوامل سریال گردن زنی، خداقوت بهتون میگم.
راستش بنده هنوز با این سریال ارتباط نگرفتم:
چون برای بنده باور پذیر نیست.
چرا؟
۱. گفته شده داستان بر اساس واقعیت، خیر این سریال تنها تشابهش به روایتی که در واقعیت اتفاق افتاده ، فقط صحنه کشته شدن عروس و داماد در شب عروسیشونِ. مابقی داستان براساس ذهن و خلاقیت نویسنده و کارگردان شکل گرفته ربطی به داستان واقعی ندارد.
۲. نمیدونم چرا کارگردان در سه قسمت گذشته مدام به خُرده روایت گویی پرداخته. مدام داستان کوتاه در داستان اصلی. و هنوز بنده نسبت خیلی از شخصیتها باهم و نفهمیدم. اینکه پدر باران، پدر واقعیش بوده یا شوهر ننه است، چون بهمن و برادر کوچکتر باران ایشون و به اسم کوچیک صدا میزنن، و بهمن از شوهر ننش یا پدرش پیرتره. هنوز نسبتها بعد ۴ قسمت ... دیدن ادامه ›› در ابهام.
۳. این همه خُرده روایت در این سه قسمت پخش شد، چرا از روایت شیخ و برادر زاده نیما درست و صریح روایت کاملی گفته نشده؟
۴.چرا نویسنده و کارگردان صدتا مجهول در متن فیلمنامه دارند؟ تنها مجهول داستان که مخاطب باید بشینه پاش تا کشف کنه یه مورد اینکه اون کسیکه پشت داستان کیه. نه اینکه صدتا نکته پنهانی و ناگفته رو در هر قسمت به داستان اضافه کنه.
۵. چرا مسئول پرونده یه پسر بچه کم سنِ، مگه مسئول پرونده ی جنایی زیر ۳۰ سال هم داریم؟ مسئول پرونده باید یه شخص پخته بین ۴۰ تا ۵۰ سال باشه. این فردی که انتخاب کردید به درد دستیاری میخوره.
۶. پلیس بچه پولدار هم مگه داریم؟ این شخصی که شده مسئول پرونده، از قشر سرمایه داره. در واقعیت ندیدم من.
۷. اینکه مسئول پرونده قبلا با مقتول رابطه داشته(دوست دخترش بوده) چون در قسمت دوم بهمن بهش میگه خواهرم نمیخواستت. یه رابطه دوستی داشتن. و اینکه کجای دنیا یه مامور جنایی تو محیط کارش به همه جار میزنه من دوست دختر دارم؟ اینجا در این سریال در قسمت اول وقتی ایشون وارد صحنه جرم میشن همه ی همکاراش بهش تسلیت میگن. این رفتار پلیس مورد اخلاقی داره باعث میشه تعدیل نیرو بشه. هیچ ماموری جار نمیزنه من با کسی تو رابطم. بعدشم چرا باید به ایشون تسلیت بگن، ایشون چیکاره مقتولِ؟ چه نسبتی داره؟
سریال ترکیه ایه مگه؟
۸. کجای دنیا پرونده قتل و میدن به ماموری که قبلا با مقتول رابطه داشته؟ یه روانشناس نمیتونه اعضای درجه یک خودشو معالجه کنه. چون صد در صد تو تصمیماتش اشتباه میکنه، حتی جراح های خبره افراد درجه یک خانوادشون و نزدیکانشونم نمیتونن جراحی کنن. در هیچ کجای دنیا همچین چیزی نیست. اون وقت اینجا پرونده رو میدن به کسیکه قبلا با مقتول رابطه داشته! خود این مامور یکی از مضنونین به قتلِ که از عروس و داماد کینه داشته. درست قسمت اول کارت عروسی و میندازه تو آتیش میسوزونه. اگه واقعا عاشق بوده کارت عروسی معشوقشو نگه میداره، حداقل تو عروسی عشقش شرکت میکنه. نکه کارت عروسیشو آتیش بزنه. این نمیتونه پرونده رو دستش بگیره خودش مشکوک! و مضنون به قتل، اصلا صلاحیت اینکه پرونده رو رهبری کنه نداره. این خلاف قانون! آیا کارگردان از مشاوره حقوقی و نظامی استفاده نکردن؟ اینا باگ های یه سریال! ما در عصر ارتباطات زندگی میکنیم و اثر میبینیم ، در دهه ۵۰ نیستیم که تخیلی اثری و خلق کنیم.
در کل صرف اینکه از بازیگرای مطرح استفاده کنی، اثرت قوی نمیشه باید کارگردان بلد باشه بازی بگیره از هنرمند.
۹. چرا همش صحنه ها داخل خونه است، چرا لوکیشن های فضای باز خیلی کمه، همش بسته است.
چیز خاصی ندیدم.
اگر قراره داخل یه لوکیشن ثابت اثر جمع بشه. باید یه کادر بندی خاص، یه قاب تصویر زیبا و متفاوتی ببینم. مثل قاب تصاویر فیلم سرخ پوست که همش داخل یه زندان متروکه بود. یا سریال بازنده که قاب تصویر جدیدی از خونه در ایران و به تصویر کشیده، جالبه و جدیده. باید نو آوری داشته باشه اثر.
۱۰. و اینکه چرا مادر باران انفدر ساده از کنار مرگ دخترش گذشت؟ در ابتدای قسمت دوم وقتی وارد بیمارستان شدن و بهش گفتن دخترتون فوت شده، مادر یه ری اکشن سرد و خنثی داشت، یه مادر اینجوری با مرگ فرزندش روبه رو نمیشه اونم دختری که شب عروسیش ذبح شده باشه. مادر باید خودشو تیکه پاره کنه. یه مثال میزنم سریال زخم کاری در اواخر فصل سوم وقتی دختر شفاعت خود کشی کرد، نامادری جوانش تو بیمارستان چیکار کرد؟ برادرش چجوری رفتار کرد؟ خیلی باور پذیر بودن مخاطبو باخودشون همراستا میکردن و پا به پاشون مخاطب گریه میکرد.
ولی اینجا ما چی دیدیم، یه مادر پدر یوبسی که دخترشون مرده انگار نه انگار شب عروسیش ذبحش کردن، یا برادراش.
انگار این خانواده تا حالا ده تا دختر داشتن همشون کشته شدن دارن عادی برخورد میکنن، حالا مرد که مرد.
کجای دنیا یه مادر و پدر این شکلی برخورد میکنن با جنازه دخترشون که هنوز لباس عروس تنش بوده و به بدترین شکل ممکن کشته شده، تو واقعیت به عروس جلوی چشم داماد تجاوز میکنن بعد میکشن عروس رو.

ولی امیدوارم در ادامه بهتر بشه. هرچند خیلی هم متن مشکل داره هم کارگردانی. هردو ضعیفِ، فقط بازیگر داره.

مثل تیم رئال مادرید سال ۲۰۰۰ که کلی ستاره داشت ولی یه جام نیاورد، شبیه منتخب جهان بود. الان این سریال کلی بازیگر مطرح داره ولی کار ضعیفِ.

امیرمسعود فدائی، محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
م Azimi این را دوست دارد
نمیدونم چرا این همه سوال را دست داری کارگردان تا قسمت چهارم به شما بده اینها همه جزیی از نمایش میتونه باشه که بیننده در گردابی گیر کنه و راحت نتونه شخص خاطی بین خانواده را بشناسه .اینکه مادر در یک چنین خانواده ای از اول نشان داد یک فرمانده هست و سیاست چنین زنانی با پیشینه اینچنینی در جامعه ما تقریبا همین شکله محکم و خیلی سریع میخان از نگاه جامعه سلامت خارج بشن و ان حالتی که شما میگید که شامل زجه و موره میشه مربوط به این نوع زنان نیست شخصیتهای مثل خانم نونهالی حتی دوست داشتنش را تا اخر عمر ممکنه به زبان نیارن و نگاه درستی بود . اما کاراگاه نمیدونم چجوری فهمیدی سرمایه داره در یک سکانس بر اساس داشتن یک ماشین شاسی بلند به این نتیجه رسیدی باید بگم ان ماشین و فقط همون سکانس دیدیم . و سن کاراگاه را هم نمیدونم چجوری تشخیص دادی به نظرم 40 سال را داره مگه فکر کنید اینجا ایران 40 ساله ها اماده میشن برای مردن.به نظر من مشکل اساسی تعداد شخصیتهای داستان که خیلی زیادن و هنوز نمیدونم چرا همه تو این دوتا خونه زندگی میکنن . داستان خوب شروع شد ولی تردد زیاد شخصیت مثلا قسمت 5 را کسل کننده کرد چون باید به بعضی شخصیتها پرداخته بشه .در همون قسمت اول هم میشد فهمید اقای معجونی پدر باران نیست چون گفت نظرت راجب بابا یزدان چیه و هردو با یک افسوس گفتند پس هردو دیدنش قبل مرگ اینرا گفتم شاید حداقل یکی از ابهمات شما کم بشه .و در اخر یک کاراگاه انقدر زرنگ هست که از ... دیدن ادامه ›› نگاه کسی بفهمه که یک مشکلی اینجا هست و خانم حسن پور این مشکل را از ابتدا برای کاراگاه بووجود اورده که هی به ان خانه برگرده تا ببینه گره اضطراب این خانواده چیه
بزرگوار معلومه اصلا سریال و ندیدی.... کارگاه داستان ما زیر سی سال سنشه در داستان... عروس ۲۵ سالشه تو داستان و نوع پوشش و نوع وسایل کارگاه و ماشینش و ترددش با اعضای متمول اون خانواده نشان از متمول بودن کارآگاه رو میده.
و اینکه سن کاراگاه نهایت ۳۰ سال بمیشه در داستان. و اینکه جناب معجونی پدر باران و اون دوتا پسر، ولی ضعف نگارش فیلم نامه باعث شاد تا قسمت ۹ متوجه بشی کی به کیه..... در ایران ما کاراگاه زیر ۴۵ سال نداریم ..... بچه کاراگاه نمیشه.
معمولا شخصی با درجه سرگردی کاراگاه میشه نه یه ستوان یک

در کل فیلمنامه بسیار ضعیف و آبکی بود فقط الکی کش میده تایم سریال به ۱۵ قسمت برسه
وگرنه یه مینی سریال ۹ قسمتی است.
جز قسمت اول هیچ حرفی برای گفتن نداشت
با ف
قدرت شروع شد و صعود کرد و بعد قسمت دوم باسرعت هبوط کرد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود
خداقوت و دستمریزاد میگم به کارگردان اثر جناب یداللهی، نویسنده، نقش آفرینان و تمامی عوامل نمایش مجلس زنانه رختشورشاه
به جرات می تونم بگم بعد مدتها یه اثر فوق العاده زیبا و جذابی رو شاهد بودم، یک کار کاملا ایرانی و خاطر انگیز. و دقایقی رو فارغ از این جهان تهی، و زیستن اجباری که همگی درد مندیم از ته دل بلند خندیدم و لذت بردم.
یجورایی اعتراضم رو نسبت به وضع موجود در جامعه، فقر هنر و فرهنگ، با خنده هام بیان کردم.
کار دارای متن بسیار خوب، یک دست و پخته ای بود، طنز در لحظه، شوخی ها بدون هجو، مخصوصا شوخی و طعنه های سیاسی دقیق و بجا بود.
طراحی صحنه با وجود سادگی آرامش خاصی داشت، داری جذابیت بصری بود. طراحی دقیق رنگ لباسا صحنه رو زیباتر کرده بود. در واقع خود کاراکترها آکسِسوارهای متحرک صحنه بودند.
اَکتها، بیان بازیگران عالی بود، تمامی نقش آفرینان این اثر، کاراکترها را زندگی کردند بروی صحنه، هیچ کس بازی نمیکرد( اَدا درنمی آورد) همه ... دیدن ادامه ›› زندگی کردند بروی صحنه و باعث شدند اثر باور پذیر تر بشه. امشب شبی بود که بعد سالها شاهد این بودم که تماشاگران بخشی از اثر شدند و با ستاره های روی صحنه پاسکاری می کردند. موزیک زنده و سنتی انتخاب شایسته ای بود. اینکه تیم نوازندگان بخوبی با نقش آفرینان هماهنگ بودند.
داستان شروع، میانه و پایان عالی ای داشت. مسیر مشخص بود، فراز و فرود و اوج خوبی داشت. کسل کننده و طولانی نبود. همه چی دقیق بود.
تمامی اینها نشان از هنر نمایی یک کارگردان باتجربه و هنرمند و میده.
سالن خوب و تهویه عالی بود، و برای اولین بار شاهد این بودم کاری دقیق و آنتایم، بدون تاخیر شروع شد.

تنها بدی این اثر این بود که خیلی عالی بود و باعث میشه چندبار به دیدنش بشینی.
بنده شما رو با هیچ گروهی مقایسه نکردم و نمیکنم، من شما رو باخودتون نسبت کارهای قبلیتون مقایسه کردم. خوب بودید، همگی رها بودید بروی صحنه.
به غُرغُرهای بعضی همکارا گوش نکنید، بعضی حرفای پوچ دست اندازه، آرام از رویشان عبور کنید. شما دارید درست حرکت می کنید همین مسیر رو ادامه بدید. نقد زمانی درسته که همراه با ایده و راهکار باشه در غیر این صورت مفتِ و دوزار ارزش نداره( باد معده است).
هر آنکس که نتواند انتقاد میکند( برنارد شاو).

به همه ی هنرمندان و هنر دوستان توصیه میکنم حتما این اثر و در کنار خانواده ببینن و لذت ببرند، فقط کودک زیر ۱۵ سال باخود نبرید.
امیدوارم دیگر همکارانی که هجویات زرد و بی محتوا و پوچی رو که بروی صحنه میبرند، با دیدن این اثر درس بگیرند.
خوشحالم که دعوت شدم به دیدن این اثر زیبا و پرانرژی. که نشخوار ذهنی خوبی رو برام به یادگار گذاشت. تا مدتها حالم خوبه.
در انتها دست تک تک عوامل رو به گرمی می فشارم، نفستان گرم و راهتان سبز.
مانا باشید.
ارادتمند شما هِنری تایمز🙏

ممنون از حضور پرمهرتون، 🌺🌺
مریم جانمحمدی
ممنون از حضور پرمهرتون، 🌺🌺
سپاس از مهمان نوازی شما، ارادتمندم.
شیرین حمزه (shirinhamze)
خوش آمدید 😊
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود به دوستان عزیز و هنرمند
تبریک و خسته نباشید عرض میکنم خدمت کارگردان و طراح کار جناب آقای جاویدیان و گروه خلاق و جوانشان
دست مریزاد به تمامی بچه ها، لذت بردم از دیدن این اثر، میتوانم بگویم که بعد مدتها یک فرم و حرکت جدیدی را در نمایش سرنخ شاهد بودم.
خلاقیت های هنری در تمامی طول کار به وفور دیده میشد. همه چیز در حد قابل قبول بود مثل: هماهنگی موزیک و نور.
طنز هایی که به خلق موقعیت در لحظه، همراه با اکت و بیان هنروران همسو بود، برام جالب بود.
کاری که نه خسته کننده بود و نه هَجو.... نه زیاد بود و نه کم.
همه چیز به اندازه به ذهن مخاطب تزریق میشد.
گاهی باعث میشد به فکر فروع برویم. و گاهی از خود بیخود بشویم و همراه با مخاطبین بخندیم.
در کل به تمامی مخاطبین و علاقه مندان به هنرهای ... دیدن ادامه ›› نمایشی توصیه میکنم دیدن این اثر را از دست ندهند.💥
و در آخر
این نوید را میدهم که با دیدن این اثر واقعا لذت خواهید برد و به آینده تئاتر و این عزیزان نا امید نخواهید شد. 🚩
مانا باشید🌹
ارادتمند شما هنرپرورتمیز 🙌
درود و خسته نباشید مخصوص عرض میکنم خدمت عوامل و بازیگران تیاتر فلسفه باز، نفستان گرم و راهتان همیشه سبز و پر نور.

بعد مدتها یک کار تمام عیار و عالی دیدم، دست مریزاد، متن بسیار قوی و کلی حرف برای گفتن و فکر کردن داشت، تمامی دیالوگ ها به زیبایی در جای خودشان بودند، شاهکار نویسنده در این دیالوگ به وضوح به خودنمایی مشهود بود مثل:( دیالوگ بهروز که می گفت: گاهی احساس میکنم هیچی نمیفهمم، وقتی که متوجه میشوم خداهم دروغ میگوید).
تمامی بازیگران در بهترین حالت خودشان بودند، و به زیبایی و با هنر نمایی خوب کارگردان یک اثر هنری فوق اعاده ای را خلق کردند.
آن هم در دوره ای که خیلی از هنرمندان و همکاران به حجو گویی میپردازند و آثاری زرد را به روی سن میبرند و به بدترین شکل ممکن خوراک ذهنی فاسدی را به ذهن بکر مخاطب تغذیه میکنند.
این گروه اثری فاخر را به بهترین شکل ممکن اجرا کردند. و نشخوار ذهنی منحصر به فردی را به دیدگان مخاطب خویش عرضه کردند و واقعا با اجرای این کار ارزنده به شعور مخاطبانشان احترام گذاشتند.
در باره ی این اثر هنری هرچه بگویم کم گفتم.
این اثر همانند دیگر آثار جناب سامنی عالی بود و میشد رد تمامی ... دیدن ادامه ›› آثار قبلی ایشان را در این کار به وضوح دید..... تمامی مهره های تسبیح به درستی در جای خود به دریچه آگاهی مخاطب متصل بودند.
به تمامی علاقه مندان به هنر، تیاتر، ادبیات و فلسفه توصیه میکنم یکبار دیدن این اثر هنری رو تجربه کنند.
ارادتمند شما هنرپرورتمیز(هنری تایمز)🙏🍀
درود بر تک تک عوامل تئاتر پرمفهوم شقامک.....
خداقوت و دست مریزاد میگم به تمام عوامل این اثر.

مثل همیشه متن داستان مانند دیگر آثار جناب ثامنی شیوا، روان روایت شده و مخاطب و آروم آروم به درون زِه دان داستان میکشه و باخودش هم مسیر میکنه. و پر از دیالوگ های ماندگار... و بودن یا نبودن..... و استقلال، وقتی مستقل نباشی انگار نیستی، وجود نداری و دیده نمیشوی.... و عقل که گاهی به یک حرف پر معنی در دیالوگهای ما آدما استفاده میشه.....

بازی بازیگران، صداشون و اکتهاشون همه عالی، خیلی خوب باهم هماهنگ هستند و زیبا پاسکاری میکنند در پرتاب دیالوگها به یکدیگر. خیلی ماهرانه همدیگر را کاور میکنند(ضعفهای همو میپوشونن) و به بهتر شدن کار همدیگر کمک میکنند. و این از هنر و هوش بازیگران ... دیدن ادامه ›› گرفته شده.

و شقامک پر کشید از این زمانه نیز تا زمانی دیگر، تا .... مردمانی دیگر و تا خیال و خیال پردازانی دیگر.....

کار فوق العاده بود، تنها نقدی که میشود کرد به اثر نیست، به لحظاتی که پرده عوض میشد، تا پرده ی بعدی ،چون نیاز به چیدمان صحنه بود تایم زیادی میبرد و مخاطب دور میشد از اجرا....
موسیقی متن عالی، نوستالژی کودکی ما بود، گنجشکک اشی مشی

حتما این اثر و ببینید، کلی حرف برای گفتن دارد‌ و اثری که لایق دیدن است ... البت اگر گوشی شنوا و دیده ای بینا دارید.

دستمریزاد دمتون گرم عالی
ارادتمند شما هنرمندان، هنرپرورتمیز
مانا باشید🍀🌹🙏
سپاس از نطرتان 🙏
۱۲ مهر ۱۴۰۲
ناصر ارباب
سپاس از نطرتان 🙏
درود بر شما، ارادتمندیم
مانا باشید بزرگوار🙏
۲۳ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درود بر عوامل نمایش نئورئالیسم. خداقوت و خسته نباشید میگم به کارگردان و بازیگران.
با تمام بی مهری هایی که از جانب ارشاد در حق متن این نمایش و سختی های بی مورد و بی جا شد، ولی دم شما عزیزان گرم که با پشتکار و تلاش های بی وقفه در رسیدن به هدفتان جنگیدید، و این ستودنی است.
جز ابتدای نمایش همه چی خوب بود، اون حرکات جلف خانم ها در شروع نمایش نشان از ضعف هوشی خانم ها در حرکت و اجرای بیان بدن بود،
و ذهنیت مخاطب و از فضای نئورئالیسم دور میکرد. اگر ذهن کارگردان براین بوده که قدرت بازیگران را در حرکات نمایشی بدن به رخ بکشد، در این کار موفق نبوده و خیلی خانم ها در این امر ضعف داشتن ( منظور سه خانم جوان). ابتدای نمایش سامت و بدن در حرکت، ولی جای حرکات بدن ما شاهد جلف بازی و مسخره بازی بودیم ، انگار همه ی خانم ها بداهه اون حرکات و انجام میدادن و گاهی باهم قاطی می کردند. و این ضعف بزرگی است آن هم در شروع کار، آنهم نمایشی با این عظمت و شکوه.
این اثر باید از همان ابتدا به مخاطب سیلی بزند و اورا میخکوب کار کند. ولی این چنین نبود و به مرور موتور بازی بازیگران روشن شد.
خانم ها به جز خانمی که نقش رییس و به زیبایی انجام داد و گام بالایی در صحبت کردن داشت و مسلط به کار بود و در نقشش حل شده بود، مابقی خانم ها ضعیف بازی کردند و در حد نمایش این چنینی نبودند، و از فضای نمایش خیلی دور بودن و گام بسیار پایینی داشتند و فاقد صدای صحنه بودند.
آقایون همگی خوب بودند ... دیدن ادامه ›› حتی اون دستیار کارآگاه با داشتن سکانس کوتاه و کم دیالوگ، بسیار عالی بازی کرد و از پس کار برآمد. و بازی چشمگیری داشت.
اوج نمایش نئورئالیسم و بازی بازیگران از زمان ورود کارآگاه و بعد ورود همسر مقتول و در نهایت دستیار کارآگاه به اوج خود رسید. و خانم ها تحت تاثیر بازی خوب آقایون کمی به خودشان آمدن و خودشان را در سطح آقایان تا حدی همراستا کردند ولی بازهم خیلی از اجرا فاصله داشتند، واقعا حیفِ که این سه خانم جوان با استعداد کمی کم کاری کنند. حتما شاید اون روز خسته بودند.
در کل بعد مدت ها نمایشی رو دیدم که متن قوی و حرفی برای گفتن داشت. و پیامی زیبا برای مخاطب به ارمغان آورد، و خیلی زیبا به مسایل سیاسی جامعه پرداخته و با هنرمندی و زیرکی خاص حرف خودشو با هنرش زده. بدون اینکه به کسی بربخورد یا ناراحت شود.
در کل کارگردان خوب تونست این اثر و به تصویر بکشه و یک تابلوی نقاشی زیبایی را شاهد بودم.

فقط جای این کار در این سالن نبود، واقعا مسولین سالن با کم لطفی و بی احترامی به مخاطب ۵۵ دقیقه مخاطب و بیرون منتظر نگه داشت و هیچ ارزشی برای وقت مخاطب قائل نبود.

از کارگردان اثر واقعا سپاسگذارم که لطف کردن و شرمندمون کردن هم در ابتدای ورود و هم در انتها در کنار درب سالن منتظر قدوم مخاطبین بودن و بابت تاخیر پیش آمده عذرخواهی کردن. واقعا شرافت و بزرگی و رسالت انسانی را به بهترین شکل ممکن هم با اخلاقشون هم با اثرشون نشونمون دادن.

ولی تهییه کنننده خیلی بی مهری کردن و نیومدن عذرخواهی کنن. و جور ایشان را کارگردان کشیدن.

در کل دمتون گرم، خداقوت، دلتون شاد که در این شرایط سخت و بحرانی به فکر خوش کردن حال بد ما مخاطبین هستید.
ارادتمند شما هنرپرورتمیز(هنری تایمز)
متن نمایش کارگاه بسیار عالی بود، نمایشی فرا زمان و فرا مکان،
متن خیلی جلوتر از زمان خودش بود، برای آینده نوشته شده و رو به جلو در حال حرکت کردنه.
داستان کلی حرف برای گفتن داشت.
خلق موقعیت خنده در لحظه.
بازی بازیگران و کارگردانی خوب بود.
به همه پیشنهاد میکنم از دست ندن این نمایش رو
ولی ای کاش سالن امکانات بهتری داشت و فضا دلنشین تر می بود.
《دیالوگ ماندگار این اثر: شخصیت محمود: نمایشنامه در انتظار گودو یه آرمان بوده ، که ساموئل بِکِت برای ساده لوحی آدم های اون دوران نوشته، که چطور به قهرمان های پوچشون پایبند باشند.》
بازی بازیگران خوب بود
کارگردانی کار خوب بود
متن نمایش بسیار عالی و کلی حرف برای گفتن داشت گویا که برشی از زندگی در آینده بود کاش بشود که در تماشاخانه تئاترشهر برگزار شود.
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
گروه همیاری (support)
درود بر شما
دسته‌بندی «دیالوگ‌های ماندگار» همانگونه که از نام آن پیداست، مربوط به اشتراک‌گذاری یک دیالوگ از اثر است که در ذهن کاربر مانده. این گونه نوشته شما با دسته‌بندی «گفتگو« یا «نظر کاربران» هماهنگ است و از سوی ما به این دسته‌بندی جابه‌جا شد.
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید