اول از همه بگم که این یه نمایش پرفورماتیو محور بود یعنی بیشتر شاهد اکت های بازیگر هست نه دیالوگ!(به استثنای 10-15دقیقه آخر کار)
نمایشی که برپایه
... دیدن ادامه ››
بحث های بصری و بازی با نورپردازی ها و محیط گرافیکی کار بود که در بخش هایی نه تنها تکمیل کننده ی کار بلکه حتی خود به نوعی بازیگر نقش اصلی می شدند.
بازی با نوری که شاید بعضی جاها به دلیل نور مستقیمی که به باکس تماشاگرها میخورد موجب اذیت میشد اما میتونست یه تلنگری باشه برای ما که خودمون هم جزوی از این شهربازی هستیم!
آن که با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی میکنند
این نمایش با تکیه بر نظریه های هابز و فروید که Homo homini lupus انسان رو گرگِ انسان میدانند جلو می رود،ن ظریه ای که می گوید انسان موجودی اجتماعی نیست و صرفا برای تامین امنیت و فرار مشکلات به زندگی اجتماعی روی آورده است و اصل پرخاشگری در ذات و ریشه آدمی نهفته است.با گذشت زمان و نزاع بیشتر کسی که قدرت بیشتری دارد چیره می شود و هیچ گاه این برتری دایمی نیست.
شهربازی چرخه ی تکراری این جهان است که با بدنیا آمدن،گشتن بدنبال ارضای خواسته،مواجهه با ذات گرگ نمایی و تبدیل شدن به این چرخه است و در نهایت جزوی از این جامعه گرگ شدن و بعد از مدتی دریده شدن توسط همین جامعه می باشد.
در ابتدا همگی بره ای گمشده(همچون ماری کودک در ابتدا) و سردرگمیم ولی توسط گرگ انسان(با ورود نوید محمدزاده) به ذات نهایی خود می رسیم(مثل صحنه ای که از 5نفر 4نفر به گرگ درونی خود رسیدن) یا توسط شان دریده میشیم(مثل تنها فردی که فریب گرگ ها رو نخورد توسط همین گروه مورد آزار و اذیت به مراتب بیشتری رسید).
در کل نمایشی بود که میشد ازش عمیقا لذت برد و برداشت های زیادی از هر قسمتش داشت،تنها بخشی که نتونستم ارتباط خوبی بگیرم قسمت انتهایی کار و شعرخوانیش بود که بنظرم هم متن گنگی داشت هم ادای کلمات بین اون صداهای دیگه گم میشد و برای من قابل مفهوم نبود.
ماری: حالا من در اتاقی از شهرِبازی(بره ی معصوم به گرگ).