در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد رضا اقبال طلب | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:32:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
قطعا کاری که نوشته برشت باشه و استاد سمندریان ترجمه کنه غنی از محتواست. بهتره از محتوا چیزی نگیم چون جایی برای صحبت باقی نمانده.
اما فرم
نقش اصلی داستان یعنی فرهاد آئیش عزیز ثابت کرد یک بازیگر حرفه‌ای است و تعجبی ندارد در روزگار غریب هنر هنوز توانایی اغنای مخاطب رو داره. در دوئت‌های ایشون با دیگر بازیگر‌ها رد پایی از جفری راش در فیلم کوییلز(قلم‌های پر) دیده می‌شد وقتی سوار بر صحنه بودن. اختلاف تجربه باعث اختلاف سطح بازی‌ها می‌شد و فرهاد آئیش پیروز صحنه‌ها.
طراحی و نورپردازی صحنه هم راضی کننده بود و حس مناسبی رو به مخاطب ارائه می‌داد.
به نظرم کارگردانی اثر بسیار عالی بود. میزان‌سن‌های بسیار قابل تامل و عمیق. برای مثال خوردن سیب توسط گالیله درست زمانی که دارد متهم می‌شود بسیار مبتکرانه و هوشمندانه بود.(اگر بیشتر نمی‌گم برای اینه که خودتون برید، ببینید و لذت ببرید).
در کل دیدن گالیله قطعا تجربه جذابی رو برای شما رقم می‌زنه و احتمالا سال‌ها بعد ازش یاد می‌کنید و کیفور می‌شید.
سپاس
آندره: وای به حال مردمی که قهرمان ندارن.
گالیله: وای به حال مردمی که نیاز به قهرمان دارن.
این یک اعتراف است،
اعتراف به تنهایی، اعتراف به ترس و در نهایت مرگ. انسان گرفتار در خویش، بدون امید رهایی. گاهی انسان گرفتار در راهی، کویری ... دیدن ادامه ›› یا جنگلی است، در نهایت امید به رهایی دارد و این رهایی میسر است. انسان گرفتار در خود به کجا بگریزد؟ به کدام ریسمان چنگ زند؟ و از که مدد بخواهد؟ چه هولناک و چه دردناک است انسان تنها در این هیاهوی دنیای و انسان گرفتار در سلول سلول وجود. دهشتناک است انسانی گرفتار در صفحه صفحه زندگانی خویش که حتی کور سوی امیدی به رهایی ندارد. روح زلال انسان در تنهایی تار عنکبوت بسته و کاشی های سفید روح تیره و حتی خون آلود گشته و این تنهایی حتی انسان را تا مرز جنون می رساند. اما این انسان دیوانه نیست، مجنون نیست، هشیار است و میخواهد که بر ترس ها غلبه کند، رها شود از هرآنچه از دست داده و فایق آید بر ترس از دست دادن، ترس تنهایی. آری او با آغوش باز مرگ را درمیابد و هشیار میمیرد. انسان اعتراف میکند که فنا شود تا شاید آن هشیاری بمیرد و آزاد شود از هستی بی هستی.

امشب بازی درخشانی رو دیدم که واقعا تاثیر‌گذار بود. بازی در نقشی سخت. آفرین به فرزین محدث عزیز که توانایی خودش رو به رخ کشید و مبهوت کرد تمام تماشاگران رو. جا داره به خانم اسد پور هم تبریک بگم بابت نگارش و کارگردانی این کار فوق‌العاده. کار سختی بود واقعا دست خوش.
پ.ن. حتما توصیه میکنم این کار رو ببینید.
امیر مسعود و فصیح این را خواندند
مهدی رزمجو و مینا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تکمیل سه گانه ی روستایی:
دکتر رفیعی با روی صحنه بردن خانه ی برناردا آلبا، هر سه نمایشنامه معروف لورکا یعنی "عروس خون" و " یرما" ... دیدن ادامه ›› و "خانه ی برناردا آلبا " را اجرا کرده. کار تاریخی و کلاس درسی است برای تمامی هنردوستان. حدود دو ساعت و نیم اجرای فوق العاده به همراه بازی های بسیار درخشان به خصوص بانو رویا تیموریان که نقش برناردا آلبا را ایفا میکند. طراحی لباس روایتگر غمی بی پایان و طراحی فوق العاده صحنه نمایانگر زندانی به بزرگی دنیاست. کارگردانی فوق العاده، این نمایش جذاب را جذابتر و انتخاب نوا ها و آهنگ های دلهره آور، این کار را گیراتر میکند.
برناردا زنی بر علیه همجنس خود:
شخصیت برناردا آلبا رکن اصلی این کار است. زنی در حدود شصت سال، انجیل به دست و صلیب بر گردن، سرشار از عقده های درونی، دهن بین و متنفر از مردان که تنها راه حل مشکلات را سرکوب آنها میداند. برناردا فقط طالب ظاهر است و کاری به ریشه و درون ندارد. خانواده در آستانه ی فروپاشی است و اون فقط به ظاهر توجه میکند. عقده های دختران را سرکوب میکند و ترس آنان را احترام به خود تلقی میکند. سنت گرای خشک، همواره سیاه پوش دل مرده است و اجازه ی فریاد نمی دهند و در عین حال از سکوت و خفقان دختران لذت میبرد. پونچا مستخدم ولی هر چه تلاش میکند طوفان ناشی از شهوت و نیاز دختران را که بنیاد برناردا را از بن خواهد کند به او گوشزد کند، گوشش بدهکار نیست و غرور و نخوت را مایه آرامش و خوشبختی زن در زندگی میداند. او نماد تمامی پیش قراولانی است جز حذف صورت مسئله و سرکوب راهی را برای برون رفت از بحران نمی شناسند. از نظر روانشناختی برناردا یک شخصیت سوپر ایگو است. او نه تنها لذت را بر خود حرام کرده بلکه مانع لذت دیگران نیز میشود از لذت آنان رنج میبرد. در دنیایی که مرد بودن مزیت و زن بودن عیب است او نه تنها به زن کمکی نمیکند بلکه ضربات عظیمی به زن ها وارد میکند. این بیوه ی خشک مغز حتی حاضر است تمام دختران خود را بکشد ولی اجازه ندهد پسری آن ها را ببیند و از نظرش دخترانش هم خواستار همین هستند. در هنگام مرگ دختر، مرگ را مهم نمیداند و تنها میگوید" همه بدانند که آده‌لا دختر برناردا باکره مرد".
پپه ال رومانو، ناجی بزرگ:
تمامی دختران برناردا عاشق مردی هستند که نه تنها در داستان اصلا نیست و حتی در وجودش شک است بلکه در صورت وجود مردی پول پرست و خائن است.
انگوستیاس دختر بزرگ برناردا که از قضا پولدار ترین دختر همسر وی است و بخش اعظم دارایی دون آلبا به وی رسیده است معشوقه مردی است که پانزده سال از او کوچکتر است.همه دختران میدانند که دختر بزرگ که نه زیباست و نه جذاب فقط به دلیل دارایی و جهیز پر زرق و برق است که معشوقه زیباترین پسر آبادی شده است.
آده‌‌لا تضادی در قربانی بزرگ:
معمولا در کارهای کلاسیک با قربانی شدن فردی معصوم و ستم دیده، بساط ظلم و ستم برچیده میشود و خیزشی علیه ظلم موجود صورت میگیرد اما در این کار حتی با مرگ آده‌لا، ظلم و ستم برناردا هنوز پا برجاست و این یعنی تا همه دست به دست هم ندهند و تلاشی برای تابو شکنی نکنند زنجیر پاره نمیشود و در زندان برناردا باقی میمانند. به علاوه تنها دختری رنگ مشخصی دارد آده‌لا است. رنگ قرمز اون نمادی از قربانی شدن و نیز شهوت است و از قضا این شهوت مقدس است. شهوتی که شروعی است برای رهایی. او تلاش دارد قوانین دیکتاتورمآب برناردا را زیر پا بگذارد و همین نیز سبب میشود به دست خواهرش که آتش شهوت و حسادت در او نیز شعله ور است کشته شود. وجود پارادوکس عشق و نفرت در بین خواهران نیز بسیار قابل توجه است.
در آخر دیدن این شاهکار که دست پرتوان دکتر رفیعی کبیر با چیره دستی آن را به صحنه برده و هر پرده از آن به سان نقاشی است را به همه عزیزان پیشنهاد میکنم
تحلیل نمایشنامه بود یا نقد اجرای نمایش؟
۲۳ آذر ۱۳۹۷
تقریبا جفتش. سعی کردم هم تحلیل اندکی از نمایشنامه باشه و اندک سخنی هم از اجرا
۲۴ آذر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا از دیدن این نمایش لذت بردم. دیالوگ ها خوب، روند نمایش قابل تامل و کارگردانی قابل ستایش. شروع کار رو خیلی دوست داشتم، در طول نمایش جذابیت کار خیلی کاهش پیدا نمیکرد و مخاطب رو حفظ میکرد سوپرایز پایان هم خیلی جالب بود. وجود بازیگر های خوب و تقریبا حرفه ای و با آمادگی جسمانی بالا به جذابیت کار افزوده بود. بازی گرفتن از ۲ تا کوچولوی بامزه خیلی جالب بود. شخصیت ها یه جورایی گلچین شده از جامعه بودن البته با نگاه سیاه. سیاهی موجود در کار یکم زیاد بود. درکل نمایش خوبی بود پیشنهاد میشه به همه
یک نمایش عالی. بازی بی نظیر رضا بهبودی که به حق بهترین بازی رو انجام داده بود. طراحی صحنه بد نبود عوضش دیالوگ ها بسیار عمیق و جذاب بودن.
+ به مغزم تیر بزنم یا قلبم؟
به مغزت. آخه ریشه همه بد بختیا مغزه قلب که گناهی نداره.
آقای بهبودی بی نظیر بودن،مثل نقششون در اجرای در انتظار گودو
۲۷ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشی جذاب و قابل تامل که از نظر روانشناسی خیلی میشه درموردش حرف زد. بازی فوق العاده سعید چنگیزیان این کار فوق العاده رو خارق العاده کرده. به دوستان پیشنهاد میشه.
نمایش بسیار جذاب و دیدنی با بازی های رئال و نزدیک به وضع کنونی جامعه. کارگردانی بسیار زیبا که تعویض صحنه با یک زیرکی خاصی انجام میشد. به دوستان پیشنهاد میکنم حتما نمایش رو ببینن.