در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال المیرا طایفه | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:44:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
..و آفتاب نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند که
آفتاب بیاید
نیامد

به نظرم اگر کسی طعم عشق را نچشیده باشه...نمیتونه تعریف درستی از زندگی داشته باشه...حتی اگه طلوعی دیگه درکار نباشه
یه تاتر بی نهایت عالی و قوی...یه کار درست و صادقانه...اونقدر واقعی که اگه تجربه کرده باشی میتونی با تمام وجودت علی عشقی رو درک کنی و تمام حق های دنیای رو برای دیوونه بازی ... دیدن ادامه ›› هاش بهش بدی.
سجاد جان افشاریان...با اون قلم بی نهایت زیباش و بازی فوق العاده ش....هومن شاهی....رفیقی که بهترین اتفاق زندگیه اگه توو زندگی داشته باشینش...دوست توو وجود این آدما تعریف میشه.
ببینین حتما این کارو....
با جرات و علاقه می تونم بکم،یکی از بهترین نمایشهایی بود که امسال دیدم،دیالوگهای فوق العاده ظریف و دقیق،محتوای عالی،بازی فوق العاده روان و هنرمندانه.متشکرم و خسته نباشید
شیوا و امیر همتی این را خواندند
آوا فیاض این را دوست دارد
آوا فیاض (avafayyaz)
سپاسگزاریم از حضور و لطف شما
۲۴ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

مازوخیزم

پیچیده به خود
مانند پلنگ نیش کشیده ای
که طعم داغ خون دهانش
بیشتر وحشی اش می کند
تا نبض آهوی شکار شده اش
من
نیش بی ریشه نیش داریم
که مار نار طبقه هفتم
زخم ساز
زخم کشیده
زخمی ای نیز
نخواهد بود

"الیطا"

کلاغ بی پَر

خوابهایی پُر از پرواز پرهای جامانده ی کلاغی سفید بخت
که رخت تخت خیالش را
به کبودی بالهای بی بالش کوک کرد
تا اوج را در بالاترین نقطه خیالش ببافد
و باور ناباورش را در زمین بدوزد.

که پرواز با بالهای بدون پَر
درست مثل قدف های بی قدم است
در رگه های گُر گرفته حیات.

که هیچِ انسانیت ... دیدن ادامه ›› را
در پوچیِ سیاهِ کلاغِ سفید٘ بخت٘
خلاصه می کند
و هَمیت آیت آدمیت را در ابدیت الوهیت اثبات
که رقص مرگ فقط
قوس تلوث سترگ تولد است
و پرواز
پَر رهایی کلاغ بی پَر

قدف:به مشت گرفتن آب
تلوث:پلید و آلوده شدن

"الیطا"
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

ناروَن


ناباورانه مُرد
میان دستان بی آغوشی که
انتظار را با سرپنجه هایش شمرد
و رفتن را با قدم هایش سر کشید.
ناباورانه ایستاد
و گرد حزن انگیز سکوتِ کاسه چشمانش را
در گلوی بغض، درد کرد
که مبادا غرور ایستاده اش ... دیدن ادامه ›› خم شود
و لبانش مرا بخواند و
آغوشش در من خلاصه شود.
ناباورانه سکوت کرد
قد تمام سالهایی که خندیدیم و گریستیم و ترسیدیم کنار هم
که مبادا دست دوست داشتنمان رو شود برای هم.

ترس بود؛
که سالها میانمان ایستاد و
ما باز هم دور از هم
در کنار هم
خواهیم مُرد
.
"الیطا"
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نقشهای منقوش ذهن بیمار

در خط و خال چهره ای زیبا

نمایی از مردی ست

که حیوانیت را در حیات یافته است

و زندگی را در مرگ زاده

که هدایت هدف بی هدفش

اغنای خویش و استثمار تن است

در زمانی که ظن زن بودن

به پیکر بی پرده و جامعه بی جامه است

که بیماری در ذهن است و

ذهن در بیماری



الیطا
۱ نفر این را امتیاز داده‌است
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در اضطرار اضطراب استحاله شده

خطر خاطرات خواب شده

تظاهر به ظهور ظهیری می کنند

که دردهای ماندگار شده اش ، یادگاری اند

در هجومی مختوم شده

به تن طناز غمزه بازی

که تب تند زمستان را

در خش خش خزان زرد شده

با عبور ابرهای باران خورده

از گذشته ... دیدن ادامه ›› های گذار شده

در زمان زوال شده،گذرانده است

و در نهایتِ بینهایتی نهانش

منِ من باقی ماند و اویِ بی من

که اکنون فقط رغس خاطره ام

می رقصد در جنون تنهایی اش



پ.ن :

اضطرار: درماندگی. استهاله: دگرگون شدن. ظهیر: یاور،مددکار.

هجمه: حمله. مختوم: پایان یافته. طناز: افسونگر.

گذار: گذشتن. زوال:نابودی و نقصان رقس: نیکویی



"الیطا"
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اغوای موجهایی که طعم مرگ می دادند
و کودکی مسخ شد
که رها کرد مادرش را
تا دستان مرگ را بگیرد
و گرگم بی هواییش را بازی کند

همان گرگی که طعمه لذیذش
را بی جان در کف ماسه ها بالا آورد

تا داغِ داغتر از آفتاب را بنشاند
در دل پدری
که گسی چای قند پهلوی زنش را در گلوی درد مزه مزه کرد
و ... دیدن ادامه ›› مادری
که قاتلان جانِ جانش را
موجهای مظلوم دریا یافت

افسوس که فقط ابرها
خون بهای اشکهای ترسان کودک شدند
و طوفان تنها حد زنِ موجهای نگون بخت



و جنگ

و این جنگ لعنتی، تنها تبرئه شده دادگاهی ست که

هیئت داورانش

ناظران مرده اند



"الیطا"
و جنگ

و این جنگ لعنتی، تنها تبرئه شده دادگاهی ست که

هیئت داورانش

ناظران مرده اند
...
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
دلنشین زیبا و پرمعنا درود بر شما
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
قاتلان جانِ جانش را
موجهای مظلوم دریا یافت

زیبا پر از دقت در انتخاب کلمات
عالی بود
۱۶ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سکوت که یخ بزند
فریادها
هوار می شوند در خفقان بی ذهنی
و گلویی منجمد که
طعم خوب زخم را
از بر می کند
در هر روز
و شکوفه های که طعم گیلاس را می چینند
تا طلوعی دوباره رخ دهد از تن غروب دیروز
و انفجار بیابد هنجره های مسدود شده ای که
طعم جنون و غرور ... دیدن ادامه ›› را با خود می کشند
تا آسوده بخوابد به خیال
روان بی روان
.
و هـــــــٍــی داد سکوت برآرد و
تیمار فریاد نشنود
که هوا دیگر
یخ نمی زند و
من گوشهایم را بریده ام و
فریاد می زنم


"الیطا"
بعضی فرازها قابل تامل است اما در کل باید روی این کار بیشتر وقت صرف شود

و هی سکوت برآرد و
تیمار فریاد نشنود

را متوجه نشدم اگر توضیحی بدهید ممنون میشوم
۰۹ شهریور ۱۳۹۴
سیدعلیرضا رئیسی گرگانی
متشکرم از توجه تون
به زمانی اشاره کردم که فقط سکوت در مقابل فریاد ،تنها راه علاج می شود
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
متشکرم از پاسختان ، همواره پایدار باشید
۱۵ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی دلتنگی

طناب دار بغض ات می شود

هرچه بیشتر قورتش دهی

زودتر خفه ات می کند



"الیطا"

http://mylollapalooza.persianblog.ir/post/117/