هیچ وقت توقع نداشتم از همه نمایش ها و نمایش نامه ها لذت ببرم همانطور که هیچ وقت همه غذا ها را دوست نداشتم یا همه لباس ها برای من مناسب نبودند. نمی خوام بگم این بحث مربوط به شعور، سواد یا توانایی درک
میشه، نه اصلاً اینطور نیست حتی ربطی به سلیقه هم نداره، فقط مربوط به خود آدم و احساسش میشه همانطور که دوست داشتن رنگ زرد ارزشی ایجاد نمیکنه، دوست نداشتن رنگ صورتی دلیل کم فهمی نیست.
نمایش چمدان هم از همین دست داستان هاست، شاید (یا حتماً) نیاز به احساس و تمایل خاصی داره تا بتونید ازش لذت ببرید مثل همه نمایش ها ولی خوب بعضی ها طرفدار بیشتری دارند و بعضی ها کمتر
نمایش چمدان در بخش اول کاملاً سردرگمی و عدم توانایی درک چمدان یک شخص دیگر را به مخاطب منتقل می کنه، شما چه همسر اون فرد باشید یا یک غریبه(دوست همسر) نمی فهمید چه چیزی داخل چمدان هر کسی هست.
مخاطب هم مانند دو بازیگری که دلایل کاملاً منطقی برای فهم چمدان داشتند دچار عطش فهمیدن چمدان می
... دیدن ادامه ››
شود ولی هرچه بیشتر تلاش می کند کمتر موفق می گردد
در بخش دوم که شامل یک انیمیشن ساخته شده توسط سروش رضایی بود، مخاطب متوجه میشه که منظور از چمدان چیست، چمدان مجموعه ای از داشته های خصوصی هر آدمی است که میتونه خاطراتش، اجدادش، دغدغه هایش و یا هر چیزی باشد در انیمیشن دیدیم که وسایل ضروری نیست (همانطور که زن و شوهر برای ترک غار ابتدا آنها را نبردند اما بدون آنها هم نتونستند بروند)، برای چمدان نمی توان توضیح کاملی داد حتی وقتی از خود چمدان پرسیدند تو چی هستی گفت چمه دونم (chame doonam) علتش شاید این است که هر آدمی چمدان خودش را دارد و در بخش اول دیدیم که از چمدان کسی نمی توان سر در آورد
در بخش سوم نمایش چمدان، با توجه به درک بیشتر چمدان میتونید از نمایش و باقی داستان ها لذت ببرید، خیلی در مورد بخش سوم بحث نمی کنم ولی به ارجاعاتی مانند چمدان نداشتن کودک، طناب پیچ بودن چمدان ها و ... بیشتر توجه بفرمایید.