در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال خورشید | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:45:38
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دوست مانند ستاره ایست که در دل می درخشد

گاهی اوقات ما برای ابیاری دلمان و تنوعی اشتباه ابر هارا به دلمان دعوت میکنیم

این ابرها روی ستاره هارا می پوشانند

وقتی این ابر هارا میرانیم و به خود می اییم

دگر.....

دگر خیلی دیر است

و به امید سوسویی..............

خورشید*
جغد نزد خدا شکایت کرد:

انسان ها اواز مرا دوست ندارند....

خدا گفت:اوازهای تو بوی دل کندن می دهد و ادم های عاشق دلبستند به هرچیز بزرگ و کوچک.

دلبستن سخت ترین و زیباترین کار دنیاست!

پس تو بخوان که اواز تو حقیقت...و حقیقت تلخ است.
›› تا ۲ پاسخ


برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تولدت مبارک دیوار ما

و از این که خواندم که هفته ی اینده ویژه نامه جشنواره فیلم رو شاهد هستیم خیلییییییییییییییییییییی خوشحال شدم.

دیوار من تو بهم کمک کردی که متن هایم رو در برابر نظر همگان بذارم.به چیزی که می خواستم رسیدم

ازت ممنونم
تولدت مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک tiwall

امید وارم همیشه پا بر جا باشی...کوچولووووو:-)
چشهایم را شستم جور دیگر دیدم

با خود گفتم در نا امیدی هم امیدواری بسیار هست

قضاوت کردن را کنار گذاشتم گقتم حداقل بیایم و اخر هر چیز ان را مورد قضاوت قرار بدهم

خاک صحنه را نیز خوردم

سرد و گرم روزگار را همچون غذا چشیدم

از ناکامی هایم تجربه به دست اوردم

حتی وقتی دستم با اتو سوخت گفتم باشد این تجربه ای برای فردای ... دیدن ادامه ›› من

دوستم را در بغل فشردم

از درد ها و درمان های این دل برایش گفتم

به حرف روان شناسان گوش دادم و ثانیه ای به چیزی فکر نکردم

همچون موج خروشان بالاو پایین زندگی رو چرخیدم و به ساحل ارامش رسیدم

شانه هایم از اشک های دوستم خیس شد

پشتم خون الود از زخم خنجر بد طینت شد

بر روی هر زخمم نمکدان ها پرشد

ثانیه هایم بی خود تلف شد

هنوز اش و سوپ نخورده دهان سوخته شدم

بازیچه ی دست دیگران قرار گرفتم و خورد شدم

مانند سنگ صبوری بودم برای همگان

اما هیچ کس از کاسه های لبریز شده ی من نشد خبر دار

شدم ان دلقکی که پیش دکتر رفت و گفت داروی شادی اور بهم بده

دکتر نمی دانست من همان دلقکم که مردم را شاد می کرد

خنده های صدا دار هرروز

گریه های پنهانی دیروز

همه ی این ها گذر شد

تا....سرانجام حقیقت با تلخی یکی شد

خورشید(اما حقیقت همیشه تلخ نیست دوستان)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به تو گفته بودم که تمام قلبم را به تو هدیه می دهم و دادم

حال طبق ان قول می خواستم تکه های شکسته ی دلم را نیز به تو هدیه دهم

تکه هایی که ندانستی کی شکستن....حتی احتمال ندادی شاید خود ان هارا بر زمین زده باشی

اما تو گستاخانه گفتی برنّده اند

و من میگویم:نگران نباش

اشک هایم ان هارا نرم کرده اند
خورشید

یادت می اید چه خاطراتی باهم داشتیم

چه روز هایی سپری کردیم

اما نمی دانم همیشه یک چیزی می خواست ما رو از هم جدا کنه مثله یک سیم خاردار

اما با هم از ان گذر کردیم ولی سرنوشت جور دیگری رقم خورد

حالا....یادت می اید:

بهت گفتم :نرو ... دیدن ادامه ›› بهم گفتی:وابسته نباش

بهت گفتم:ممکن جونت را از دست بدی بهم گفتی:عزیزم مرگ حقه

بهت گفتم:حداقل به خاطر من نرو بهم گفتی:با عقلت نگاه کن نه با احساست

بهت گفتم:بری تنها میشم بهم گفتی:خدا هست

بهت گفتم:اکه بری برای کی شعر بخونم بهم گفتی:نخون.بنویس توی قلبت پستش کن

بهت گفتم:اخه من که نمیدونم کجا هستی؟ بهم گفتی:همون جایی که حسم کنی و صدام کنی

بهت گفتم:حالا که داری میری یک یادگاری بده. بهم گفتی:این عشق رو برات یادگار میذارم

بهت گفتم:حالا که داری میری بذار بیشتر باهات حرف بزنم بهم گفتی:زمان کم و مثله ابر می گذرد

بهت گفتم:چه تلخ بهم گفتی:عزیزم این زندگی و رسمش پس ........بخند

عباس حکیم قدس، کاووس لیراوی و امیر مساوات این را امتیاز داده‌اند
ببخشید دیر جواب دادم اما کجایش را نفهمیدیو برایت ؟ بود؟
۱۱ آبان ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید