به تو می اندیشم و زمان در تو می میرد
رویا جان می گیرد و شرم آغاز می گردد
چشمانت در رویا هم مرا مغلوب می کند
و مرا یارای رقابت نیست..
.
.
.
.
به تو می اندیشم و می دانم بزرگترین خودکامه تاریخی.
هر لحظه به فتانی, مرا جان فسرده ای.
با تو چه توان گفت که هرچه سخن ساختن،
... دیدن ادامه ››
ناکام تر.
آورده اند که عشق در سخن نهفته ماند
به تو می اندیشم و می دانم زبان عشق نمی دانی
به تو فکر می کنم و می دانم جز اندیشه بر تو گزیرم نیست
لاجرم به تو می اندیشم و آرام می میرم