در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ناهید حکیمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:47:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
زنده ماندن

کاتبِ پیرِ سرنوشت
پنجه انداخت
تا من، مفت مفت
خرخره‌ی فضا را بِجَوَم
ازاستدلال تا اقناع پیش روم
در کوچه‌های خالیِ «هیچ»
به عشقِ تهی، چنگ زنم
و پس مانده‌ی نیستن را
از ریه‌هایم پس بدهم
تا زنده بمانم.
کتاب پیراهن کاغذی – ناهید حکیمی
نیستن؟! تا حالا چنین کلمه ای ندیده بودم. بر چه اساسی ، "نیستن" ساخته شده ظاهرا اون نون آخر وجودش اشتباهه؟
۲۶ فروردین ۱۳۹۳
لذت بردم ...

و پس مانده‌ی نیستن را
از ریه‌هایم پس بدهم
تا زنده بمانم.
۲۶ فروردین ۱۳۹۳
پس مانده ی نیستن را از ریه هایم پس بدهم تا زنده بمانم" تعبیر اتر گذاری بود
۲۶ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خواب

گردنبندی به گردن آویخته
استعدادِ فضا را به یک دم، بلعید، خمیازه ای کشید !
چند کیسه پول بدهم؟
یک ساعت خواب بخرم!
گفتند: از زمانِ جَدّمان، نایاب شده، باید صبر کرد
صبر را از کائنات یاد بگیر
محتاجِ نوازشِ خدا
به شش خوبی آغشته شدند
به ثانیه ها، فکر نکن
تک به تک به دار آویخته و می‌میرند
با نوای لالایی نسیم
سر در بالش خواب کن ، زندانی
شاید به چشمانِ نا آرام تو، خواب باز گردد
پیراهن کاغذی – ناهید حکیمی

عجیب بود!
.............
متشکرم از خانم ناهید
۲۳ اسفند ۱۳۹۲
شاید...
۲۶ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
رویا

کلاغ‌ها شهادت می‌دهند
که چقدر پاییز را جارو کردم
گلِ سوسن، کاشتم
جان، در سَرِ دل، کردم
بند در بندِ تو را بافتم.
آویزهای اَقاقی را
چون شیفون، به سر آویختم
نرگسِ نیم خواب بودم
بختک، افتاد
انگار رویایم
با خزان هم دست بود
خواب‌هایم
سیاه و خاکستری شدند
مانند اسبی ملول
فرو در خود
و خاطره‌ای که به یک روزِ گورکنان
اضافه شد.
پیراهن کاغذی- ناهید حکیمی
فصل هدایت گل سوسن فرا رسید
ای باغبان ببین که قدش تا کجا رسید...

.......
درود برشما
۱۵ اسفند ۱۳۹۲
درود خانم حکیمی
۱۵ اسفند ۱۳۹۲
زیبا بود ناهید جان.
ببخشید فقط شیفون چی هست؟
۱۵ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهار

عروسکانِ مروارید پوش
در دستان بهار
میانِ دخترکانِ نوبالغ می‌رقصیدند.
در حنابندانِ حیاط
ذرات متبلور شده‌‌ی گرم‌عروسانِ زَر
تنِ آب را می‌شست
گل‌های کهربا
با جیک جیکِ گنجشکان
به حریر نسیم، تن می‌سودن.
می‌خواستم…. درِ باغ را صد قفله کنم !
نتوانند بهار را با خود ببرند ….
کتاب پیراهن کاغذی – ناهید حکیمی
تردید

اگر
«اگرها» و «کاشکی‌ها»
از پلّه‌ی تردید
نمی‌رفتند بالا
ما روی امواجِ « اکنون»
شناور بودیم
«اثبات» پل می‌زد
شاید
ریشه‌های روح
در زمینِ دگری رشد می‌کرد
شقایق
آلاله‌ی دیگر می‌شد
شاعر: ناهید حکیمی- کتاب پیراهن کاغذی
درود برشما. زیباست
........
ممنونم از ناهیدخانم
۱۴ بهمن ۱۳۹۲
زیبا بود. سپاس.
۱۴ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

گورستان

باید سنگین‌تر راه رفت
و لیوان شربتِ لیمو را
آرام آرام نوشید
بگذار چشم
شکوفه‌های گیلاس
کاجِ سبز را بچشد
انتهای این جاده
گورستان است
شاعر: ناهید حکیمی – کتاب چنگ شکسته
جاده بده...انتهاش که دیگه بدتر
.........
ممنونم از ناهیدخانم
۱۳ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر خوب است...


چقدر خوب است
گاهی
بیاویزیم برچنبرِخیال
با دُرنا، دوست شویم
غبارِخزان را از روی اشیاء، پاک کنیم
وسوسه‌ی نان را دور کنیم
از محله‌ی عُسرت
خبری گیریم
و به هم ربط دهیم
احساس‌های دور شده را.
جایی ... دیدن ادامه ›› پنهان کنیم
توبره‌ی غصّه‌مان‌
از یاد ببریم، جایش را.
روی ناخوش احوالی و کور بختی
خطی بزنیم
سر کوچه‌ی سعادت سرکی بکشیم
و بگوییم به همه
گاهی ما هم خوشبختیم.
برویم بر لب یک چشمه‌ی رود
با آرامش آب، بگیریم آرام
بخواهیم زلال باشیم مانندش
همچون طفلی خُرد
با خاک، بازی کنیم
بکشیم با انگشت
نقش یک خانه‌ی چوبیِ بی اسباب را
که بر می‌خیزد
دودی از دودکشش.
از پنجره
به نقطه ایی دور
به تفاهم نگریم
و بشکنیم
حریقِ زمستان را در خود.
کتاب پیراهن کاغذی – ناهید حکیمی
نقّاشی‌ام



به روحِ آب قسم خوردم
که وقتی با تو هستم
پیاده راه روم
و صدایم، طعمِ نعنا داشته باشد.
ماه را توی بشقابت بگذارم.
با لیمو، زمختیِ دستانم را بگیرم
در عطر گل بخوابانم
و حاشیه‌های آزاردهنده‌ام را گلدوزی کنم.
تازه داشتم روی قلبت کار می‌کردم
تا نقاشی‌ام زیباتر شود
قاصدکی، وسطِ نقاشی‌ام نشست.
ناهید حکیمی –کتاب چنگ شکسته
خیلی زیبا بود
.......
متشکرم از ناهیدخانم
۰۸ بهمن ۱۳۹۲
عالی است چیزی برای گفتن ندارم خیلی عالی بود

خانم ضمن خوشآمدگفتن به گروه تیوال 1خواهش دلم میخواهد کتاب های شما را داشته باشم باامضاء خود شما....چه باید کرد؟موفق باشید

۰۸ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید