«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
از پاسخ من معلمان آشفتند
از هنجرشان هرچه در آمد، گفتند
اما تو بدان هنوز هم معتقدم
از جاذبه ی تو، سیب ها می افتند.....
از: ناشناس
زندگی به امواج دریا ماننده است؛ چیزی به ساحل میبَرد و چیزی دیگر میشوید. چون به سرکشی افتد، انبوه ماسهها را با خود میبرد. اما تواند بود که تخته پاره یی نیز با خود به ساحل آرد؛ تا کسی بام کلبهاش را بدان بپوشاند....
از: مارگوت میکل
مگر می شود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد...... خدای دانه های انار.........
از: نمیدونم
عشق همه چیزو شفا میده; الا خودشو.
از: دیالوگی از خسرو شکیبائی عزیز
خدایا! به همه ی فصلها دل می سپارم.
بهار و زمستان چه فرقی دارند،
وقتی تو در همه ی گل ها و گلبرگ ها و دانه های برف پیدایی؟
وقتی تورا میان تمشک و کلمات می توان دید،
شب و روز شبیه هم می شوند. هردو روشن و زیبا.
از: ناشناس
خدایا! به همه ی فصلها دل می سپارم.
بهار و زمستان چه فرقی دارند،
وقتی تو در همه ی گل ها و گلبرگ ها و دانه های برف پیدایی؟
وقتی تورا میان تمشک و کلمات می توان دید،
شب و روز شبیه هم می شوند. هردو روشن و زیبا.
از: ناشناس
سر راه بهشت من، درخت سیب میکاره!............
از: ناشناس
روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه ی خود را به گمانش که شب است.....
از: از.......
انتظار...... چیز بدی نیست،
روزنه امیدی ست در ناامیدی مطلق.
من انتظار را بیشتر از خبر بد دوست دارم.....
از: عباس معروفی
من چیز زیادی از دست ندادم با رفتنت!!!
کمی دلم شکست... شبها گریه کردم..... یادگارش سردرد هر شبم شد... یه کم از آرام زندگی کردن فاصله گرفتم. چیز زیادی نشده... باور کن! تو بیشتر از من باختی.
تو عاشقترین قلب دنیا رو باختی.....
هیچکس به اندازه ی من عاشقت نخواهد شد،...
باور کن.
از: ناشناس
تو باران باشو ببار،
خدا رنج جدا شدن از آسمان را
در سر سبزى زمین برایت جبران خواهد کرد....
از: ناشناس
در صدا کردن نام تو
یک «کجایی؟! » پنهان است
یک «کاش میبودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمیرفتی»
من نام تو را
حذف به قرینهی این همه دلتنگی و پرسش صدا میزنم...
از: ناشناس
_ یه لیوان از توی اون کابینت بردار.
+ خوب.
_ پرتش کن زمین.
+ خوب.
_ شکست...؟
+ آره.
_ حالا ازش عذرخواهی کن.
+ ببخشید لیوان، منظوری نداشتم.
_ دوباره درست شد...؟؟
+ نه.
_ متوجه شدی....!!!!؟؟؟؟؟
از: ناشناس
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
من رند و عاشق در موسم گل
آن گاه توبه استغفرالله
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه
الصبر مر و العمر فان
یا لیت شعری حتام القاه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بیگاه
قدر بشناسید مستان آخرین پیمانه را
ساقی امشب میکند تعطیل این میخانه را
گو به مهمانان که مهمانی به پایانش رسید
خورده یا ناخورده باید ترک کرد این خانه را....
از: ناشناس