نمایش" برزمین می زندش" حاصل یک عمر خواندن و دیدن و نوشتن است. یعنی مخاطب اولین دریافتی که از محتوا دارد " همه ی نویسنده " ی کار است. علی شمس مسیر سختی را برای رقم زدن این نمایش بر صحنه طی کرده و قاب های خیره کننده ی اثر به خوبی این مسیر سخت را نشان می دهند .
در فرم قطعا اتفاقی تازه در تئاتر ایران رقم خورده است ؛ تبادل معانی پرسرعت و نفس گیر از بازیگران به اشیا و برعکس، اگر کتاب بازیگر هیبریدی شمس را خوانده باشید، تجربه ی کتاب را روی صحنه به صورت عملی درک می کنید. تنها نکته ی مهمی از فرم که مخاطب را گه گاه تحت تاثیر قرار می دهد ماجرای بضاعت سالن پیر و خسته تئاتر شهر است. بضاعتی که حداقل در کیفیت صدا بسیار دستکاری کرده و نمی گذارد آنچه می بینیم و آنچه می شنویم در سطحی از کیفیت مطلوب به ما برسد.
تئاتر اما در محتوا، کمی طولانی و پرتعداد است. من دوست داشتم فکر کنم مفهوم مرکزی، زمان است و به تصویر کشیدن تفاوت جدی کرونوس در برابر کایروس اما نمی توانم منکر سایر مفاهیمی که مثل سیل مخاطب را با خود می برد، باشم !
تئاتر "بر زمین می زندش " از منظر ارتباطی، صحنه را به عنوان پلت فرمی غیرفعال به چالش می کشدو نشان می دهد، صحنه می تواند به سایر انواع رسانه تبدیل شود: می تواند قابی از تلویزیون باشد! می تواند صفحه نمایش گوشی هوشمند باشد، حتی می تواند رادیو باشد و این محتواست که به صحنه ظرفیت رسانه ای می دهد و نه هیچ چیز دیگری و باز از نگاهی دیگر همین کار را با بازیگر انجام می دهد، حس اینکه هر بازیگر، رسانه ای قدرتمند است فارغ از محتوا و دستور صحنه !
اما مهم ترین فایده این تغییر رسانه ای چه بود؟ از دید من آشنایی زدایی از صحنه، به عنوان واقعیتی ثابت که تنها یک معنا را نمایندگی می کند. مخاطب
... دیدن ادامه ››
این نمایش ، بعد از ترک سالن حتما صحنه ای که می چرخد را به خاطر خواهد سپرد ... شاید بتوان امیدوار بود که علی شمس روزی کتابی درباره ی مخاطب هیبریدی بنویسد. مخاطبی که خود یک ابررسانه است و می تواند مفاهیم یک نمایش را با قدرت پردازش خود تغییر دهد.