صبح است و بانگ مرغ خرما بر مشامم
و نور خورشید صباحان در کنارم
گنجشگکانِ پرسه زن در حال آواز
چشمان من با بالشان در حال پرواز
نا گاه، جای خالی ات در دل عیان شد
گویی که حال خوب من از نو برآب شد
با خود بگفتم که کمی باید بگردم
شاید نمایش خانه ای را جور کردم
این شد که اینترنت دو پایی رید در صبح
من آمدم تیوال بجویم تاتر خوش سخت(ساخت)
غمگین تر از قبلش بشد احوال
... دیدن ادامه ››
بنده
گویی که حال تاتر بدتر بود ز بنده
با خود دوباره روزها را شمردم
چند روز دیگر میشود امساک،مُردم!
چاره بباید که بیندیشم به حالم
دوری بباید از نمایش ها بخوانم
دست دعا بالا بر آرم بر خدایم
تا مدتی دورم بفرما که جدایم!
نه عشق و نفرت نه که شرّ و نه که خیرات!
بهتر که خلوت برگزینم بی خیالات.
وقتی قلم با واژه ها هستند رفیقم
وقتی نمی آزارم از بهر شفیقم
بهتر که فعلا فیلم و سریالی ببینم
تا اطلاع ثانوی آدم نبینم
حتی اگر مقدور شود جادو نمایم
لای کتابم را کمی بازش نمایم
یا لااقل بیشتر همی بهتر بخوابم!
در باغ اندیشه کمی خوبی بکارم!
بلکه سرانجامِ خوشی در خود بیابم
در سال نو بهتر خودم را دربیابم
این زندگانی سرعتش از حد فزون است
لختی اگر غفلت کنی دور از شعور است
هر چه که از تو شاد ات را برگرفته
نیرنگ شیطانی که بر جانت نشسته
دل را رها کن از غم و اندوه و خصمت
هوشیار اگر باشی تو فرمانده به بختت
گاهی بدون هیچ منظوری تو خوش باش
در جمع یا که با خودت در زندگی باش
مثل همین لحظه که شعری را نوشتم
در چار اسفند دلت خوبی سرشتم
مثل همین لحظه که دوستی اش بدارم
هر ذره اش را یادگاری می نگارم
من میروم این واژه ها تقدیم به دوستان
فی البداهه گپ زدم با جمع خوبان
نوروزتان پیش از رسیدن باد پر بار
پول و سلامت بیشتر باشد ز هر بام
🙏