سلام،
من دیروز تاتر تیم شنا رو در تالار مولوی سالن کوچک دیدم ،نظری نمی دم تا ببینیدش.
ولی فکر می کنم با توجه به تلاش زیادی که کردن نیاز به حمایت ما(دیواری ها ) دارن.
با تشکر....

مدتی کشمکش افتاد میان من و دل / تا شد از پرده برون راز نهان من و دل
هر شبی من ز بلای دل و دل از غم تو / تا سحرگاه بلند است فغان من و دل
من ودل مدتی آواره گیتی بودیم / آخرافتاد به چنگ تو عنان من ودل
جز تو ای عشق که از هر دو زبان با خبری / کسی آگاه نباشد به زبان من و دل
دل به زلف تو گرفتار و من اندر پی دل / می کشم ناله و خلقی نگران من و دل
شانه بر زلف مزن ، دست بدار از شوخی / که بود بسته به این سلسله ، جان من و دل
جستجویی به سر کوی بتان باید کرد / تا بجویند در آن خاک نشان من و دل
دلم از دست ببردی و جدایی کردی / به تو ای دوست، نه این بود گمان من ودل

ه.الف سایه

از: ه.الف سایه

هیچکس با سگهای وحشی شوخی نمی کند ،
ولی سگهای آرام را با لگد می زنند ،
زندگی بازی سگهاست.!‬

از: خود

از سیــاهی هم بــالاتــر است
رنگِ بیــرنگیِ این
روزهایِ تــــکراری‬

از: نانوشته

می دانم

اما تصور می کنم گاهی خدا به من لبخــند می زند

بیشتر اخـم می کند
...
...

معمولاً خشمگین است

هرگز خشنـود نیست

چه بگویم

انتظار دیدن همه ی تصاویرش را دارم

جز بی تفاوتی..

من نقاش خوبی خواهم شد و
چهارفصل انتظاررا نقاشی خواهم کرد
سفید
سفید
سفید
سفید
همرنگ موهای به انتظار نشسته ام !‬

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آه نگ است

بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است

عادتم شده در عشق ، گاه گفتگو کردن
خنده بر لب آوردن، گریه در گلو کردن
غرق میکنم در اشک، خویش را شبی چون شمع
پیش محرمان تا کی ، حفظ آبرو کردن