در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عارفه صادق محمدی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:30:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش بعد از تموم شدنش با ما موند. تصاویر و موسیقی و حسش تا لحظه‌ای که سرم رو گذاشتم روی بالشت و می‌خواستم چشمام رو ببندم با من موند.
چیزی که همیشه برای ندا شاهرخی مهمه خلق تصویره در تئاتر و من از همون ابتدا ذوق دیدن تصاویری که قرار بود ببینم رو داشتم و در نهایت تمام این تصاویر با ما موند. و این هنر یه کارگردان رو می‌رسونه
از نظر من این نمایش یکی از بهترین کارهای این گروه بود.
سعید چنگیزیان ما رو بسیار به تصویر یک زن و حسش نزدیک می‌کرد که به نظرم نبوغش رو می‌رسونه.
استفاده از ویدیوهارو دوست داشتم. به صورت کلی اینکه شهر و خیابان‌هاش در نمایش تاثیر داشتن برام خیلی جذاب بود.
ولی دلم می‌خواست تصاویر پنجره‌هارو واضح‌تر می‌دیدیم.
بسیار لذت بردم. خسته نباشید خدمت همه ی عزیزان. امیدوارم که بتونین حتما اجرای عموم برین. تلاش و زحمت های همگی مشهود و قابل ستایش بود. همگی تون موفق باشین:)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک کار کاملا رادیویی که می شد چشم هات رو ببندی و فقط بشنویش.
وظیفه ی یک تئاتر خلق تصویره. وقتی این ازش گرفته بشه و به جاش فقط بایستیم و دیالوگ های خیلی قشنگ هم بگیم باز تماشاچی خسته میشه.
به شخصه اصلا با پایان کار ارتباط نگرفتم و به نظرم خیلی حقنه ای بودش و همه چیز رو هی می خواست بکنه توی چشم تماشاچی. در حدی که میگفتیم تموم شه زودتر و معذبمون کرده بود تا حدی.
متن خوبی که کارگردانیش ضعیف بود، توقع من رو به شخصه براورده نکرد این کار.
اصلا انگار اشکال کار منو تو همینه
فیلما برامون فقط یه فیلم نیست
hassan این را خواند
مجتبی مهدی زاده و sara niki این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نحوه ی ارتباط دو تا متن به هم خیلی جالب بود
متن کار متن خوبی بود
اجرای خیلی خوبی بود خسته نباشین همگی☺
بیتا نجاتی این را خواند
پرند محمدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چارلی: یه روز از خاب پاشدم دیدم هیچی دورو برم نیس
یه چاه عمیق و تاریک پر از هیچی..
چارلی: تو زندگیم به اندازه کافی از اول شروع کردم، اونقدر که حسابش از دستم در رفته.
تو عینک نمیزنی که بهتر ببینی
تو عینک میزنی که کلا نبینی