چندتا بازی خوب و حتی حیرتانگیز دیدیم اما به جز بازیها و نورپردازی متن نمایش هیچی نداشت عملا. با پخ کردن و چندتا پفیوز و بیناموس گفتن و شوخیهای نخنمای صدا و سیمایی بیشترش میگذره. فقط آدم وسط صحنهس که بیشترشون هم هیچ تاثیری در داستان ندارند حتا اونایی هم که قراره اثری تو صحنه داشته باشن بلاتکلیفند. چرا اون دختره کردی صحبت میکرد؟ این کردی صحبت کردن قرار بود خنده بگیره؟ حسی منتقل کنه؟ به هر کدوم از کاراکترها فکر میکنم نمیدونم چه اثری داشتند. بازیگرها بیشترشون رو صحنه فقط هستن که تماشاگر حس نکنه صحنه خالیه وگرنه اتفاقی یا تنشی، هیچچیزی در جریان نیست.
از طرفی بنظر میومد نمایش میخواست از طریق تمرین تئاتر کردن شخصیتها داستان حال حاضر و شخصیتشون رو از طریق موتیفها و موقعیتها واکاوی کنه که به نظر من کاملا ناموفق بود، اصلا چنان حسی نداشت که اینها در امتداد هم هستند، فقط کاراکترها پرت میشدند به نمایشی دیگه و این پرت شدن هم از جنس آرزومندی یا خیال هم نبود. پرت شدن به معنای جدا شدن از نقششون بدون هیچ کارکردی.
من سعی کردم حتا تصور کنم که داره یه نقد قدرت به واسطه دکور زندان میکنه، اما واقعیت اینه که شخصیتها هیچ نسبتی با زندان نداشتند و صرفا زندان به یه موقعیت مکانی بدل شده بودو در واقع اگه کاراکترهای نمایش بجای زندانی و زندانبان، مثلا چندتا آدم کاملا رندوم وسط پارک بودن هم فرقی نداشت از نظر من. همین اتفاق هم با دیالوگها میفته، عوض شدن لحن هیچ کارکردی نداره. همهچیز فقط در تعداد زیاده. خلاصه بخوام توصیف کنم نمایش رو میگم چلتکهای بیدلیل و بیکارکرد. یه چیزی شبیه این عکسها که زوم میکنی میبینی ترکیبی از هزاران عکس بیربط به همه که فقط بر اساس رنگ کنار هم چیده شدن.
در نهایت چیزی که میخوام بگم تئاتر خب خیلی تکنیکاله (و حتما خیلی کار سخت و وسیعیه و حتما کار یه تیم بزرگ و قویه، موزیک و نورپردازی و این
... دیدن ادامه ››
همه بازیگر و این همه دیالوگ و الخ). اگه لباس پلوخوریها رو بپوشید و با پارتنرتون یا دوستی چیزی برید به هدف خندیدن حتما نمایش یهجا گیرتون میندازه و میتونه باعث خنده یا لبخندتون شه.
و نکته آخر صندلیها بسیار ناراحت هستند و بعد نمایش دو ساعته ممکنه اذیت بشید.