منتشر شده در وب سایت پرده سینما:
http://www.cinscreen.com/?id=6887
ساختن فیلمی به مانند بارکد کار ساده ای است. کافی است یک داستان یک خطی تکراری را با تعدادی شوخی های سطحی صرفا به شکلی غیرخطی روایت کنید تا تماشاگر برای دانستن علت اتفاق هایی که به سبب عدم تداوم مشاهده می کند، تا پایان شما را همراهی کند. سپس در پایان بر روی نمایی از هلی شات تهران، مونولوگ های شعاری در باب گرفتن حق و مبارزه و این ها بگذارید و با موسیقی رپِ پس از آن، این تصور را در تماشاگر خود به وجود بیاورید که فیلمی اعتراصی و اجتماعی را مشاهده کرده است. فرمولی است که به شدت جواب می دهد و می توانید بر روی فروش فیلم خود هم اطمینان لازم را داشته باشید. حال اصلاً چه اهمیتی دارد که وقتی داستان فیلمتان را به صورت خطی بنویسند، نه رابطه علت و معلولی دارد، نه گره گشایی و گره افکنی دارد و نه حتی نقطه عطف و پرده بندی ای! مهم این است که شوخی
... دیدن ادامه ››
های شما مخاطب را می خنداند، و با به هم ریختن زمان، سرپوش بر تمام مشکلات فیلمنامه خود می گذارید!
مثلاً داستانتان می تواند در مورد بهرام رادانی باشد که در یک خانواده پولدار است. او می خواهد مستقل باشد و از خانه بیرون می زند. روزی در دانشگاه با مسئول حج و زیارت مواجهه می شود که آخوندی است که باید چشم چرانی کند تا بامزه به نظر برسد. به سراغ او می رود و متوجه می شود که دوست دوران بچگی اش است! و با یک فوتوشاپ خود را رئیس حج و زیارت دانشگاه جا زده تا پول ها را بالا بکشد. اصلاً اهمیتی ندارد که این اتفاق تا چه حد احمقانه است. اهمیتی ندارد که دارای هیچ دلیل منطقی ای نیست. اهمیتی ندارد که کاراکترهایتان اصلاً انگار بر روی زمین نیستند و در عالم هپروت سیر می کنند و باز اصلاً اهمیتی ندارد که تیپ بچه پولدار فراری از خانواده چقدر تکراری است. مهم این است که شما این دو دوست را کنار هم قرار دهید. یکی باهوش تر است و کار را دست اش می گیرد، و دیگری چاق تر است و خنگ. دومی مدام باید مزه بپراند و موقعیت ها را اشتباه بگیرد و اولی باید نسبت به اتفاق ها ری اکت نشان بدهد تا از تماشاگر خنده بگیرد. به همین سادگی. این دو کنار هم قرار می گیرند و حال هدفشان این است که پولدار شوند. در این مسیر دست به هرکاری می زنند. آتلیه باز می کنند و با عکاسی از دخترها دست به اخاذی از آن ها می زنند، وارد باند مواد مخدر شده و پس از گم کردن موادها و رابطه عاشقانه با یک معتاد، وارد درگیری با قاچاقچیان مواد شده و در نهایت با کمک پلیسی که معلوم نیست از کجا پیدایش شده نجات پیدا می کنند. این ها نتواسنته اند پولدار شوند. پس بهتر است رادان به دوست دخترش بگوید که برود با یک نفر رابطه ایجاد کند تا بتواند از او اخاذی کند. او در دل این رابطه تقلبی، عاشق طرف مقابلش شده و رادان را رها می کند. بسیار عالی.
باز اصلاً اهمیتی ندارد که خط روایت شما چیست؟ چه داستانی را روایت می کنید؟ و اصولا گره های کارتان چیست؟ فقط مدام دو دوست را در موقعیت های خنده دار قرار دهید و از تماشاگر خنده بگیرید. همین کفایت می کند. اما برای آنکه در نهایت بتوانید پایانی داشته باشید، پدر رادان را متهم به اختلاس کنید. موقع دستگیر شدن نامی را به رادان بگوید تا او برود و از او انتقام بگیرد. باز اصلاً اهمیتی ندارد که این پیرنگ انتقام در کلیت فیلم وجود ندارد. و صرفا در همان سکانس های پایانی راز گفت و گوهای رادان با کیانیان را می فهمیم. این اهمیت دارد که در پایان یک انتقام کمیک از یک رانت خوار گرفته شود و باز هم همان شعارها بر روی هلی شات تهران..