در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عرفان م | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:45:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
میرسعید مولیان در شب تولدش، نقشی را در ذهن من متولد کرد، که تا آخر عمر همراهم میمونه!
تولدت مبارک پسر دوست داشتنی!

سهیل دانش اشراقی، طراح صحنه و لباس،
حمید عامری، مینا سلیمی، مهسا جدا، اعضای گروه صحنه و لباس
به همان اندازه که بازی خوب و یکدست بازیگران روی صحنه دیده شد، کار شما را هم دیدیم و لذت بردیم. حتی بیشتر!

اشکان خطیبی تعریف جدیدی از یکپارچگی و یکدستی بین تمام المان های نمایش را برای حداقل من یکی، ارائه کرد.
سقوط اخلاق، سقوط جامعه یا سقوط جامعه، سقوط اخلاق!
وقتی سیاستمداران و صاحبین قدرت از هیچ فرصتی برای دزدی، اختلاس، احتکار و .... نمی گذرند، وقتی ... دیدن ادامه ›› پاپ و متولیان دین و مذهب با سواستفاده از اعتقادات مردم حتی تا توی تختخواب مردم می آیند و برای آنها قانون وضع می کنند. وقتی حقوق کارگران و بدنه ی اصلی جامعه پایمال میشه و حق کوچکترین اعتراض به سندیکاها و جوامع کارگری داده نمی شود، انتظار اخلاق مداری و صبوری از جانب مردم گزاف و بیجا است.
جووانی با بازی درخشان علی کشوری تا نیمه های داستان توانست بر اصول خود باقی بماند و دم از اخلاق و اخلاق مداری، بزند. وقتی فساد آنقدر در سطح جامعه گسترده می شود تا حتی داخل خانه های مردم بیاید و فرد به دوست، همسر و مامور گشت و ژاندارم دروغ بگوید و پنهان کاری کند، دیگر جای تنفس برای اخلاق مدارهای داستان باقی نمی ماند، روی همه چیز پا می گذارند، و از هیچ تلاشی (اخلاقی و غیراخلاقی) برای بقای خود نمی گذرند.
ای کاش میشد تمام مامورانی و ضابطین قضایی را که برای دستگیری کولبرها به آنها تیراندازی می کنند، یا برای چند تار مو ده تا ده تا سوار ون می کنند یا برای یه قالپاق دزدی، سه تا خیابون دنبال دزد می دوند و ..... را به پای این نمایش کشاند.
ای کاش تمام متولیان دینی را که بسته به سود و منفعت خودشان، قوانین دینی وضع می کنند و در عرض یک شب حلال و حرام و مباح و مکروه راه می اندازند را به پای این نمایش کشاند.
ای کاش میشد رهبر و تمامی سیاستمداران و ژن خوب هایی که از هیچ تلاشی برای منفعت طلبی و استحکام بخشیدن به پایه های قدرت و ثروت خود دریغ نمی کنند را به پای این نمایش کشاند
و ای کاش میشد مدیران رسانه ها و تلویزیون را به جای راه انداختن ستاره مربع و لاتاری اسلامی و سرکیسه کردن مردم، به پای این نمایش کیشاند
تا همگی ببینند که عاقبت و سرانجام هر آنچه را که امروز پیش گرفتند، بفهمند و بدانند تا این بی خلاقی شان در نهایت منجر به سقوط جامعه.ی اخلاقی،صبور و نجیبی می شود که سالهاست صورت خود را با سیلی سرخ نگه می دارند.
-----------------------------------------
اجرای نمایش بسیار دلنشین بود و دقیقه به دقیقه مخاطب را با خود همراه می کرد. دیالوگ ها در زمانی دیگر، در کشوری دیگر، با حکومتی دیگر، با دینی دیگر و مردمی دیگر زده میشد اما برای ما، همگی قابل لمس و باورپذیر بود. طراحی صحنه در خدمت نمایش و موسیقی بینظر نمایش را لذت بخش کرده بود. بازی های یکدست سه بازیگر اصلی نمایش، آنتونیا، جووانی و لوییجی تحسین برانگیز بود و مهدی ارجمندی نقش مامورگشت را به خوبی در آورده بود. متاسفانه بازی، بازیگر نقش مارگریتا نه در قیاس با باقی بازیگران، بلکه به طورکلی بسیار مصنوعی و غیرقابل باور بود. صورت ایشان به طور طبیعی و همچنین آرایش و گریم این بازیگر به هیچ عنوان بر خلاف سه بازیگر دیگر نشانگر مردم سختی کشیده و در بحران، بی پولی و بی غذایی نبود.
تشکر فراوان از میکائیل شهرستانی که در هر اجرا در کنار تماشاگران به اجرای نمایش می نشیند.
عرفان م (erfanyasseri)
درباره نمایش ملاقات i
بیشتر به این فکر می کنم که کلرا بیشتر از آلفرد انتقام گرفت یا از گولنی ها....
آلفرد مُرد و تمام شد. گولنی ها باید تا آخر عمر به قول معلم منتظر اومدن عجوزه ی خودشون بمونن
ممنون از خانم پرور بخاطر زحمت‌هایی که طبق گفته‌ی خودشون برای این اجرا کشیدن.
پیشنهاد ایشون این بود که نسبت به کالای بی کیفیت ایرانی منفعل نباشیم و اعتراض کنیم، لبیک میگم به دعوت ایشون و از تئاتر باران میخواهم فکری برای تهویه سالن اجرا بکنند. انتظار میره با توجه به شرایط موجود، حداقل از خیر بلیط خارج از ظرفیت بگذرند دوستان، به شدت سالن گرم بود و تنفس سخت(ردیف یکی به آخر)
عرفان م (erfanyasseri)
درباره نمایش چسب هایش i
یکم. اصلا برای اقامه نماز این کارخانه را زده‌ام و ادامه می‌دهم والا به پول نیازی ندارم.
مدتی قبل عکسی از کارکنان یک کارخانه در حال اقامه‌ی ... دیدن ادامه ›› نماز منتشر شد، اما موضوعی که به سرعت در خبرها به اون پرداخته شد، بنری بود که پشت سر آنها نصب شده بود. بنری با این محتوا که حضور آقایان در نماز اجباری و شرکت نداشتن آنها منجر به جریمه‌ی نقدی برای آنها می شود. مسئله ای که حتی صدای مسئولان ستاد اقامه‌ی نماز کشور را هم درآورد. بعد از آن شایعات دیگری در رابطه محدویت‌های استفاده از دست‌شویی، استخدام مردان متاهل و زنان مجرد (و احراج در صورت ازدواج به این دلیل که خانم متاهل شاغل وقتی برای خانواده‌اش ندارد) و... در رابطه با این کارخانه‌ی چسب‌سازی مطرح شد. منتشر شدن عکس‌های کارکنان با چهره‌های خسته و خنده‌های تصنعی در جشن تولد صاحب کارخانه و همچنین مصاحبه‌ها و پیام‌های ویدیویی این فرد بیشتر از پیش نگرانی ها فعالان حوزه ی کارگری را به ارمغان آورد. در نهایت مثل هر موج خبری دیگری، بعد از مدتی این خبر از تب و تاب افتاد و دیگر به آن پرداخته نشد.
(در سطور بعدی متن لو می رود)
دوم. ظلمِ ظالم، زمینه‌ی ظهور ظالم بعدی را بوجود می آورد.
محمدرضا سجادیان شاید با الهام از آنچه عنوان شد متنی را نوشته و کارگردانی کرده که کل داستان در یک کارخانه‌ی چسب سازی می‌گذرد. اسی کارگر مستعفی! این کارخانه تصمیم می گیرد با کمک سه کارگر دیگر حقوق شش ماه عقب افتاده ی 220 کارگر کارخانه رو بدزد و از مرز خارج شود. او می خواد در این بین، الی، نانا و عبد را همراه خود سازد. دلش برای آنها هم سوخته؟ بنظر نمی‌آید. به آنها نیاز دارد مثل رئیس کارخانه. او برای رسیدن به هدف‌ش آدم می‌کشد، دروغ‌ می‌گوید‌ خیانت می‌کند شاید مثل باز هم مثل رییس کارخانه و وقتی کارش انجام شد مثل سنگی ریز مزاحمی در کفش(صحنه ی آخر نمایش) ، آنها را از بازی خارج می کند. عبد وطن‌پرست باقی می‌ماند و بین عشق و کشور دومی را انتخاب می کند، اما اسی که دنبال نان مادر، شیر بچه و آبروی خود هست حتی آدم هم می کشد. و مثل رییس کارخانه به هدف‌ش می‌رسد. سوال اینجاست که آیا خانواده، کارخانه و یا یک شرکت و در نهایت یک کشورِ ظالم، زمینه ی ظهور اسی ها را فراهم می کند و عبدها را از میان برمی دارد؟ نمی‌دانم!
کار شسته و رفته، بی حاشیه، دقیق و منظمی از سجادیان را مشاهده کردیم. بازی بازیگران خوب، طراحی صحنه ساده اما بسیار گیرا، دیالوگ‌های پرمعنا با همراهی صدای زیبای خود کارگردان. بیش از اندازه من رو به این نتیجه رسوند که موفقیت نارنجیغ شانسی و اتفاقی نبود.
ممنون بابت اطلاعات اولیه ی دقیق که در ابتدا گفتین؛ قسمت آخر حرفتون کاملا همینطور بود؛خیلی شسته رفته و منظم بود روند نمایش و بعد از دیدن دو نمایش از نظر من درست ، علاقمند به دیدن کارهای دیگر ازین گروه هستم:)
۱۸ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش از آن جهت که نشانگر ناکارآمدی آموزش‌ها و تعلیمات کلیسا، بی اثر بودن موعظه‌های کشیش شهر حتی برای خودش و به نوعی به سخره گرفتن رسوماتی چون ... دیدن ادامه ›› اعتراف کردن در مقابل کشیش برای بخشودگی گناهان هست برای مخاطب ایرانی خصوصا نسل جوان که به طرز دیگری در سه دهه گذشته درگیر این کشمکش‌ها و تعارضات و آموزش‌های عالمان بی عمل بوده بسیار خوشایند است.
ناتوانی و ناامیدی کشیش شهر برای جلوگیری از قتل، شرب‌خمر، بی‌رحمی حتی به اعضای خانواده، خودکشی منجر میشه او هم یکی مثل اعضای شهرش شود و در نهایت تصمیم به خودکشی بکند. او خود را ناتوان و بی‌عرضه قلمداد می کند ولی منِ مخاطب ناتوانی را نه در او، بلکه در محتوای آموزش‌ها و سبک تعلیمات او می بینم. شاید همان مسئله‌ای که ما در نهاد‌های آموزشی کشورمان، مدارس، مساجد و... مشاهده کردیم و می کنیم.
بازی بازیگران به نسبت خوب بود، به جز توپوق‌هایی که شاید در روزهای آینده اجرا کمتر بشه. استفاده از آدم در نقش مجسمه‌های مقدس ایده‌ی بسیار جالبی بود که به خوبی هم توسط بازیگران اجرا شد، شاید اجرایی تاثیرگذارتر از چهار بازیگر اصلی. بنظرم بعضی از دیالوگ‌های تاثیر گذار نمایشنامه حذف شده بود که نمیدونم مربوط به محدودیت‌های اجرا بود و یا دلیل دیگری داشت.
بی ربط با نمایش، خیلی خوب میشه که قبل از همه‌ی اجراهای نمایش در تهران، طرز دیدن نمایش رو به من مخاطب یاد بدهند. موبایل روشن نکن، فیلم نگیر، بلند نخند، پچ‌پچ نکن، خوراکی نخور، نخواب یا حالا اگر میخوابی خروپف نکن و ازین دست مسائل، بشنوم یک فردی مثل کشیش ولش بخاطر مشاهده این موارد خودکشی کرده تعجب نمی کنم.
اصغر فرهادی در پشت صحنه فیلم فروشنده میگه دوست ندارم مردم من رو به عنوان یک قهرمان در نظر بگیرند و همیشه توقع داشته باشند من مدال بیاورم. (نقل به مضمون)
شاید این نگاه که هنرمندی یک کار ارزشمند و سطح بالا ارائه کند و بعد از آن همواره کارهای او را با آن کار بخصوص مقایسه کرد، شرایط سختی برای آن هنرمند به وجود بیاورد. هنرمند هم مثل همه ی افراد جامعه باید فرصت آزمودن، تجربه کردن و گاهی پسرفت و گاهی پیشرفت را داشته باشد.
یک روز تابستانی به عنوان یک نمایش مستقل ( نه نمایشی که لزوما باید از ماترویشکا یا کارهای قبلی آقای پیروزفر بهتر باشد) نمایشی یکدست، روان و البته جذاب است. نمایشی که به زیبایی مفاهیم خاص انسانی چون امیدواری و انگیزه، اعتماد به نفس، هدفمندی و حتی صداقت را آنطور که واقعا تجربه می کنیم، نمایش می دهد. نمایش خسته کننده نیست و حتی با خارج شدن بازیگران از صحنه هم باز دوست داشتم نمایش ادامه پیدا کند. بازی یکدست بازیگران و طراحی صحنه ی ساده ی نمایش به انسجام آن کمک کرده است. اگر یک روز تابستانی را در ظرف زمان خودش و در مقایسه با کارهایی که بعد از عید 97 دیدم در نظر بگیرم، قطعا بهترین کاری بود که دیدم.
به نکته خیلی خوبی اشاره کردید....
اینکه هنرمند به راهش ادامه بده و با تشویق سایرین و انتقادشون به عرش و فرش نرسه،و فقط سعی کنه بهترین خودش رو ارایه بده،بسیار حیاتیه..
اتفاقا این نکته ای هست که به خاطرش به شدت اقای پیروزفر رو تحسین میکنم..
۳۱ تیر ۱۳۹۷
با یه بخش از حرفتون موافق نیستم هنرمند اگر مطرح شد دیگه نباید پسرفتش و در ملا عام بزار . البته این جمله ام ربطی به نمایش اقای پیروز فر نداشت چون پس رفت ندیدم. در ارتباط با جمله خودتون گفتم
۳۱ تیر ۱۳۹۷
یک روز تابستانی قشنگ بود و از متنی پرکشش نیز بهره میبرد. تنها زمان نمایش بنظرم کمی کوتاه بود و تماشاگر انتظار تموم شدنش ب یکباره نداشت.
۰۲ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید