روایت داستانی که ظاهرش عاشقانه بود ولی موضوع مهمتری رو میخواست بگه.
روزی که داشتم بلیط میخریدم، بین انتخاب جایگاه صندلیها و تشکچههای روی زمین مردد بودم، نهایتا تشکچه رو خرید کردم و از این انتخابم خیلی راضی بودم🤩
تجربه جذاب و جدیدی برام بود.
حضور در کنار بازیگرها و ارتباط و تعامل باهاشون.
یه جایی خانم تیرانداز یه سوالی پرسید از تماشاچیها من تو حال خودم داشتم در تاییدش سرم رو تکون میدادم یهو برگشت سمت من و گفت ویبره نرو که درست جواب بده😅
توجه به تمام ریاکشنهای تماشاچیها در حین اجرا و بازی گرفتن از تماشاچی خیلی جذاب و جالب بود🥰
همهچیز به اندازهای که باید
... دیدن ادامه ››
میبود بود.
حتی گل قرمز سمت چپ مقنعه بازیگرها که هرچی نمایش به مرگ فرزانه نزدیکتر می شد گل قرمز پژمرده تر می شد.
غمِ داستان، شوخیها و خندهها، نشون دادن مشکلات و اشتباههایی که تو زندگیهامون داریم، همه و همه درست و سرجاشون بود👌🏻
من دوبار به تماشای عاشقانه رفتم و باز هم اگر فرصتی باشه میرم
ممنون از همه ی عوامل❤️