در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نیکا پاکی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:07:14
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خیال هم می داند
چه گرهی خورده است
انتهای ِدیوانه وار ِشب ِ تاریک ِ حضور

خیال هم می داند
که من محاصره شدم
میان ِ دلتنگی ِروزهایی ، که شب وار تب می کردند

خیال هم می داند
عبور ِ من چه راهی را می پیماید
از باریکه ای که تا به حال به سبکی ثابت نشده

خیال هم می داند
و من نمی دانم کجای این دنیا...عالمِ من است
چه زخمی می زند به دل، تب ِ شب وار ِ روزهای دلتنگی
چه تبی می دواند به خیال، گم شدگی در ناکجای این دنیا...
.
.
.
درود
زیبا و دلنشین
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
سپاس از شما جناب افق
۲۸ خرداد ۱۳۹۴
ممنون خانم غضنفری ِ عزیز
۲۸ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاه به گاهی خود آزار
در این جماعت بازار
دست بسته دستور پرواز می دهند
در بیهوشی اعلام ختم می دهند
من نفهمیدم...
این من ِ درونی منم...
یا از آن ِ من
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی نظیر از جنس بهت
از جنس معلق
برجسته
آمیختگی ِ دستور عشق بی صبح ِ بامداد
کوتاه از جنس حبس در قفس ِ درون
و شاهکاری بی تکرار
با حضوری آشکار
کوتاه
اما در نظر
در همه ی افکار


«ساکن طبقه وسط»
آبان 93
شما میدونین شعری که خانم قاضیانی خوندن چی بود؟
۲۶ دی ۱۳۹۳
نه متاسفانه.اما میتونم بپرسم.خبر میدم اگه پیدا کردم
۳۰ دی ۱۳۹۳
خیلی خیلی ممنونتون میشم اگر لطف کنید بهم بگید
لحظه به لحظه چک میکنم
۰۴ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می دانستم اگر
منجر به تو خواهم شد
هزار بار می زیستم
تمام آن عمر پریشان را


اندیشه فولادوند
(شلیک کن رفیق)
واقعأ ممنونم از این اشتراک زیبا..

خیلی چسبید :)
۳۰ شهریور ۱۳۹۳
نیکا جان ممنون از این انتخاب
من سالها زیسته ام با کلام اندیشه فولادوند
هم با آخرین حرف معاصر و هم با عطسه های نحس
و همچنان ایده می گیرم از تلخ اندیشه های او

در انجماد یک تخت این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار سیگار پشت سیگار
۳۰ شهریور ۱۳۹۳
سپاس جناب تاج میری
و سپاس جناب جعفری
اندیشه فولادوند در این افق بی همتاست
این آثار همگی در آمیزه ای از خشم و نفرت و عشق
پدید نخواهد آمد باز
مگر با اندیشه ای دوباره در واپسین آغاز
۳۰ شهریور ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی برای نفس کشیدن باید تنگی ِ نفس گرفت
از شروع خاطره تا زمان مرگ
در بند زمین
همه گرفتاریم
تو شروع کن
یک لبخندت
با نفس تنگی ِ ابد
تنگاتنگ است...
تو حبس ابد زندان ِ همیشگی ِ منی
درود،بسیار زیباست
۲۹ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قدر زنده بودن را ندانستم
از دنیا رفته ام
مثل آکاردئون ِ مرگ در تلنگر دوباره ی تنهایی
در یادگاری از خاطرات ِ بدون جنبش
که فقط مرا سیاه پوش میکند
پستی نافرجام از آغاز تا اجل
ویرایش فراموشی ِ سکوت
در تدوین آشکاری ناپیدا
در پس معرکه های گاه و ناگاه آرام
مثل هندسه ای از نبودن در نظر سقوط
پرسه ای در تاریکی ِ پر نورِ دروغ
که دروغ ... دیدن ادامه ›› را تسلی می دهد
نگاهی نیم رخ از وسوسه ی طابوتی نرم
در ضد کودتایی دوست داشتنی
مثل همان سرو پست و لک زده
همه مرا می خوانند
می روم
با عطش هم می روم

9 مرداد 93
برو
باعطش بی توصیفی برو!!!
۲۱ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این قدر خودم را گم کردم که می ترسم دنبالت بگردم
نزدیک من نشو
دردی مسری است
تو من را گم نکن
تاریخ عبور از بودنت
گردابی دور من رقم زد
از حضوری اجباری خودم را سر به نیست میکنم
تار و پود تو در هندسه ی مرگ من چه معنایی دارد...
جز انتطار...
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خاطره ای هزار تکه
سقوطی عظیم در حوالی ِ من و زندگی
پستی ِ سراسر وجود ِ غم
غمی در خور ِ یادگاری ِ مرگ
پیله می کند
به سکوت پیله می کند
من در پس آتش بازی ِ سرنوشت
نابودی را می سازم
گاهی به صدای نفس هایم پناه می برم
نت به نت می شود
نا پیدا می شود
در حسرت خاطره ای که نزدیک دروغ اتفاق می افتد
جلد ... دیدن ادامه ›› به جلد
پا به پای مرگ
مثل بوف کور
می رود
در پس ناپیدایی ِ آشکار
با تغییر رنگ از روی حوالی ِ بام تهران
با سکوتی فریاد زده...
هست...اما...
باغبانی ِ مرگ تمامی ندارد
مرتضی عبدی، Someone، ماهور ابراهیمی، آرزو نوری و مرجانه این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با وحشتی ناکوک
در هجومی سرد
گوش تا گوش ِ کلتی بی صدا
خونبها هم با حکم من غافل نمی شود
وقف صدایی در زجری بی صدا
در پارادوکس ِ اندوه و آه
خسته شدم
نمی کشم
این همه سایه ی پروانگی
این همه بودن در نظر پیدا شدن
این همه قفل و زنجیر و ابد
زایل می شود حسرت در چهره ی پروانگی
کجایی سلطانم...
با وقفه ای بی درنگ جوابم را می دهی
نفرین بر بودن اجباری...نفرین

۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سنگ شب را به سینه میزنم
روشن می شود
نابود می شود
دود می شود
بدون گورکن دود می شود
خسته شدم از زوزه های خبیس نَفَس
هنوز یاد نگرفتم برای غم هایم تاریخ بزنم
خسته شدم از نبودن های اختیاری
صعود و نزولم را به رخم می کشند
نبودنم را به رخم می کشند
انگار فقط من نیستم
کور بودم
دیگر بس است
همه را پاک کردم

سرودی سرد در رگ های مطلق و محض
یک تصنیف روح در حوالی ِ اتوبان ِ سرد غم هایت
آرام می رود
فقط نگاه می کنی
بی پیرایه
در دوئل ِ مرگ و زندگی
فقط صبر می کنم
انتظار می کشم
قسمت می دهم
فریاد بزن
این بار فریاد بزن
در دوئل ِ مرگ و زندگی
انتظاربایدکشید
فریادبایدزد
امابه نظرم سکوتی پرازفریاد...
۲۹ تیر ۱۳۹۳
سکوتی پر از فریاد ِ صدها شیرین...
۳۰ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نبشِ قلبی در پیش دارم
نا پیداست...حسرت در نظر بودن ناپیداست
کمپوت خون آماده است
فقط دستور مانده
اثبات طناب داری در گردن آویخته
ارواح پریشان مرا می خوانند
در نظر کردن به خاطره ای تنگ
فرهنگ لغتی از زبان مرگ
سروی از ریشه افتاده
همه در سیاهیِ چشمی که می گرید
خون در ثبات اشک راه می رود
بغض من در گلوله گاه غم گیر کرده
همه نگاه می کنند
فقط سند مانده و مالک, مرگ
سایه ای تهی از درختی پست
رودخانه ای از دورادورِ صدای پای محبت خاموش
در وصف صدها بودن و هیچ نشمردن
در سراسر همان سایه ی هیچ
پرتویی از بمب و موشک و مرغانی آواره
روی سر لخته ای خون
فرود می آید
و ما نظاره گر آن پستیِ بی همتا
در هیچ و پوچ دنیا گیر کردیم
سلطانم اینجا کمک کن که خورشید هم آواره شد
سایه ای تهی از درختی پست
زیباست...
۲۵ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو در پس جاده ای بی رحم
پوستت روز به روز چروکیده تر
من و شب و خاطره بازی با تو چه کردیم
که من هنوز طلب کارم
یغمای زمان خودت بودی
تنها مرهم میشمارم
تو هم بشمار
خیلی وقته نبودید. خوش اومدید :)
۲۲ تیر ۱۳۹۳
خب بزنیداین چه وضعیه:))))))))...نه اینجام میومدن
۲۲ تیر ۱۳۹۳
لطف دارید خانم فرزانه:)
ممنون جناب حیدری
۲۲ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از دردهایم فرار می کنم
هیچ راهی به مقصد نمی رسد
تو فقط باش...من راهم را کج میکنم
به سمت تو...
نمیبارم...تقصیر من نیست...
قانعم به همین بودن خیالی
فقط...
همین طور مهربان بمان
در این جاده ی پی در پی همه مرا مقصر میدانند
غافل از این که تنها کار من پنهان کاری تقصیر دیگران بود
به تو پناه میبرم
به تو که وجودت کافی است تا به بودن در این جهان عادت کنم
شاید بودنت بهانه ای برای بودنم باشد
خسته ام از این نفس نکشیدن
خسته ام از این بحبوحه
اما این نیست
فقط خودم را تسلی میدهم
من دوست داشتم...همین
سیاوش حیدری، فرزانه و نوید محبی این را دوست دارند
امروز روز آخرش بود؟ :(((
۰۶ تیر ۱۳۹۳
واقعن؟!
ایول!
می رم حتمن :))

نمی دونی هملتم تمدید شد یا نه؟
۰۶ تیر ۱۳۹۳
رد پای صورتی که تا 13 تیر هست فکر کنم
۰۷ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صدایش می زننم...
جواب نمیدهد
دائم کلمه ای را بالا می آورد
سکوت و فریاد برایش یک معنا دارد
خسته ی خستگی ها
من هم خسته شدم
بس که شرط گذاشتند
صدایم بالا نمی آید
فقط مرگ را مرور میکنم

از: خودم
صبا فرزانه، امیرحسین دربهانی و ساره این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من چند تا از کارهای آقای دشت آرای رو که دیدم دوست داشتم...
اینم میبینم حتما...
فقط حیف که بانو طناز طباطبایی حضور نداره
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید