انتخاب! چالشی در وجود آدمی که رسوائی در آن او را از بهشت به آلودگی زمین دچار کرد و عیب هایش را نمایان. اما انتخاب های درست در مواقع حساس و در جهت هدف عالی، میتواند انسان را پرواز دهد به همان جایگاه قبلی... درست مثل بالنی که کیسه های پر از تکه های سنگین سرب را یکی یکی از خود باز میکند تا دوباره اوج بگیرد. معمولا در موقعیت های حساس، انتخاب راه درست مسیر دشوار تری را جلوی پای انسان میگذارد و اگر اینطور نبود آن موقعیت خاص اصولا حساسیتی پیدا نمیکرد. نمایش تکه های سنگین سرب به بیان بخشی از انتخاب های بحث برانگیز مصطفی چمران در سالهای پایانی عمرش می پردازد و در پایان تماشاچی را با یک عبارت کوتاه تنها میگذارد: "وظیفه در قبال هدف یا معشوق عالی". نمایشنامه به فضای مقدسی پا گذاشته اما احساس من اینست که شخصیت چمران را از نقد مبری ندانسته است، مخصوصا در مورد تصمیماتی که درقبال خانواده اش میگیرد. ولی باید پذیرفت که ذکر اوصافی از زندگی این مرد که در نمایشنامه بیان شده، با فرض صحت و سلامت نیت در مورد تصمیماتش، ناخودآگاه به نوعی تقدیس شخصیت خواهد انجامید که به کلی متفاوت است با ظاهرسازی و ریا. ولی کاش این تصمیمات بیشتر به چالش کشیده میشد یا از منظری دیگر (غیر از غاده، همسر دوم دکتر چمران) هم به آن نگاه میشد.
به نظرم بزرگترین انتخاب چمران در زندگی اش، و تنها انتخابی که در نمایش هم آن را میبینیم و هم از آن می شنویم، انتخاب لباسش بود! لباسی که آنطور که تجربه ثابت کرده، اولین شیوه تربیتی ای که در مواجهه با قلم به ذهن صاحبش می رسد این است که آن را بگذارد لای انگشتان طرف مقابلش و بی هیچ گفت و گویی فقط فشار دهد. اما چمران نمایش تکه های سرب، شیوه های دیگری برای استفاده از قلم بلد بود. او احساسش را نقاشی میکرد و بسیار دلنشین از عشق مینوشت. منطق ریاضی را میفهمید و ترکیب مواد شیمیایی را مهندسی میکرد. از غاده، دختر لبنانی میخواست تا بنویسد و اندیشه اش را پرورش دهد. برایش از انسانیت و روابط درست انسانی
... دیدن ادامه ››
میگفت و همین کمال گرایی انسانی چمران باعث عشق غاده به او میشود. در یک کلام نمایش برای ما مصطفی چمران را عاشقی بسیار متعهد و فیلسوف، که موظف به تن کردن لباس نظامی شده معرفی میکند. (یک کلام!!!)
شاید (البته شاید) همین انتخاب پوشش از سوی چمران و متعاقبا از سوی کارگردان اثر، باعث میشود که بعضی درست در لحظه مواجهه با چمران و یا پیام دهکردی در نقش چمران، تصمیم به ترک سالن میگیرند و یا در دقیقه 5، از آن به عنوان مزخرف ترین نمایش عمرشان یاد میکنند. بنظرم بهتر است در هر حالتی هر حرفی را تا آخر بخوبی گوش بدهیم. اگر ارزش تفکر دارد به آن فکر کنیم و درباره آن مطالعه کنیم... سپس در موردش قضاوت کنیم. فکر میکنم مصطفی چمران و نمایش تکه های سنگین سرب ارزشش را دارند.