«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
سلام
از دوستان کسی هست برای امروز سانس ١٥ سینما آستارا یا ٢٢:٣٠ سینما فرهنگ، ٤ بلیت اضافی برای فیلم سرخپوست داشته باشه؟
اگر اطلاع دهید ممنون می شم:_)
خانم مریم سپهری...یک سوال بسیار اساسی... من شغلم ارتباطی با تئاتر نداره اما 3 ماهه عضو تیوال هستم. شما به عنوان " مدیر روابط عمومی" این تئاتر چطور است که "از امروز" عضو تیوال شده اید؟ البته بسیار خوب و نیکوست و خیر مقدم رو هم که مسوولین مربوط به شما گفتند اما از نظر من عضویت در سایتی که دامنه گسترده ای از مخاطبین حرفه ای و نیمه حرفه ای تئاتر رو پذیرا هست برای مسوولین روابط عمومی هر تئاتری از اوجب واجبات است و باید بسیار زودتر از اینها انجام می شده.
نمایشنامه ای بسیار قوی و چند لایه با استفاده کاملا به جا از ویدئو آرت. اگر قرار باشد قسمتی از گذشته رو بازسازی کرد چه باید کرد؟ اگر تصویر و صدایی از گذشته در اختیار باشد می توان "سعی" در تکرار تصویر و صدا کرد و مشابه - و نه همانندی-از گذشته را بازتولید کرد با درصد مشخصی از خطا. اما اگر بدون "سعی" در تکرار گذشته حقیقتی که به وجود آورنده آن تصویر و صدا شده بی کم و کاست تداوم یابد آن تصویر و صدا خود به خود به وجود می آید و اینجاست که طولی بودن زمان بی معنی می شود. گذشت زمان رنگ می بازد. "حقیقت"ی تداوم دارد و ما جزئی از این حقیقتیم و با تداوم آن تداوم پیدا می کنیم.
1-درطراحی صحنه نمایش "روایت ناتمام یک فصل معلق" که کار خود آقای سیدی و طبیعتا در خدمت ارائه کدهای بصری برای فهم بهترارتباط داستانهای 3 گانه نمایش هست آخرین چیزی که در نظر گرفته شده تماشاگره! در یک سالن اپرا استادیوم فوتبال سینما چینش صندلیها طوریه که همه همه ماجرا رو ببینن حالا با زاویه دید یا اندازه متفاوت بر حسب بهای بلیت اما این طور نیست که بکی مثلا تا آخر یک سکانس فقط پس کله اسکارلت یوهانسون رو ببینه! در تئاتر ما ظاهرا با بهای بلیت یکسان افراد بر اساس سیستم مترقی" آنکه زودتر زنبیل گذاشت هر آینه رستگار شد" محل خود را انتخاب می کنن و من هم بر این اساس و با این انتظار به جا که در بدترین حالت از ماوقع دورتر خواهم شد یکی از صندلیهای گوشه را انتخاب کردم باالاجبار. اما طراحی صحنه طوری بود که نزدیکترین موجود زنده در صحنه به من پس کله علی سرابی بود که باور کنید چیزی نیست که تماشاش برای مدت طولانی فرح بخش باشه! حتی از یه مدتی بیشتر افسرده کننده میشه. اگر قراره پشت هم قرار گرفتن میزها در کافه توالی زمانی وقایع مورد بحث در هر میز رو یاد آور بشه تماشاگز نباید فراموش بشه که هیچ در هر حال باید در اولویت باشه. توصیه می کنم کارگردان قبل از اجرا در تک تک صندلیها بشینه و از دیدگاه تماشاگر آن صندلی به صحنه نگاه کنه تا همه با لبهایی پر ز لبخند از سالن خارج بشیم!
2- ارتباط اجرای زنده موسیقی با کل نمایش به اندازه ارتباط پس کله اسکارلت یوهانسون و علی سرابی بود!
3- میز وسط (باران کوثری و هومن سیدی) تنها نور امیدی بود که بر صندلی دنج من می تابید از دو میز دیگز تنها تصنعی تکراری و بدتر از آن تکرار شونده در طول نمایش می تراوید و همچون مایعی لزج ازهر جا راه خود را حتی به آن گوشه دنج من باز می کرد!
نقطه قوت بسیار پررنگ فیلم گره های داستانیه ( قضاوت کردن در مورد دیگران: یکی از دغدغه اصلی آقای فرهادی) که دقیقا مطابق توصیف ایشون همچون عروسکهای ماتریوشکا از دل هم بیرون می آن و ضرباهنگ سریع فیلمنامه رو شکل میدن. وسواس در میزانسنها و فیلمبرداری آقای کلاری در چنین میزانسنهای پیچیده ای قابل ستایشه. استعاره های رنگ زدن- رنگی شدن- لکه لباس به جا مانده از " گذشته" تیتراژ ابتدایی و نقش بستن عنوان "گذشته" هنگام دنده عقب اومدن و برخورد ماشین دردناک بودن واکاوی گذشته از همون ابتدا رو پیش بینی می کنه و سکانس پرتعلیق انتهایی بسیار هوشمندانه نوشته شده. اینها لذت کافی و فراتر از اون به من می ده. اما نکات منفی فیلم یکی بازی بازیگرانه( به خصوص علی مصفای دوست داشتنی و به استثنای پسربچه فواد!). تمام بازیگران در حالتی خواب آلود و با لحنی مونوتون در اکثر سکانسهای پرتنش حضور دارند. "بشین! می خوای به مارین بگی یا می خوای تمام عمر عذاب بکشی؟" همانطور ادا می شه که" بشین! میلک شیک می زنی یا اسپرسو؟" بازی احمد مقابل هیچ کدام از بازیگران در نیومده. من اگه رازی داشته باشم حتی در حد " فلانی دیروز دکمه های پیرهنشو جابجا بسته بود" آخرین نفری که این راز رو باهاش در میون می ذارم "احمد"ه! به علاوه چرا خانم بژو اینقدر کثیر الازدواج بودن؟ در واکاوی گذشته نقش شوهر مرموز اول که در بروکسل اقامت می فرمایند مشخص نیست.از 4 سال زندگی با احمد هم ما عملا چیزی نمی دونیم. در حد یک شهریاری که بوده و لئا و لوسی رو اشتباه می گرفته (حدودا 7 سال اختلاف سن دارن!شهریار دقت کن!). ظاهرا نقش شوهر محترم و مرموز اول صرفا در همکاری در به دنبا اومدن "لوسی"-دختر نوجوان که مرکز تمام گره های داستانه- بوده و از این شوهر استفاده ابزاری شده.! چون به گفته آقای فرهادی عذرخواهی از موتیفهای اصلی فیلمه من به شخصه از شوهر اول عذرخواهی می کنم!
آتیلا پسیانی آپارات از کجاش آورد؟ چه فضایی بوده کتلت همیشگی رو می زدن و با آپارات فیلم میدیدن...چه شور و شوقی هم داشتن...آقای کرم پور دکوپاژ مناسب را برای اکثر پلانها انتخاب کرده بود و کارگردانیست بلد کار اما کتلت همیشگی و آپارات و فیلم نامه هایی که انگار همچنان قعر جدول امتیازبندی فیلم رو به خود اختصاص می دهند.
نمایش ترانه های قدیمی نمایش خوبی بود با نقاط ضعف مشخصی که در سایه تعریفهای اغراق آمیز برخی کاربران محترم اصلا مجال پرداخت پیدا نکردند."فراتر از واقعیت" " رویایی تر از رویا" " محرک غدد اشکی 100 % تضمینی!" برخی از این نظرات است. صرفنظر از اشکالات صحنه که به نوعی به گروه مربوط نمی شه و متولیان فرهنگی باید پاسخ گو باشند که نمایشی با این حجم مخاطب باید حداقل حق انتخاب محل اجرا رو داشته باشه این نمایش از نظر نمایش نامه ملودرام پر سوز و گدازش بسیار معمولی بود. من به واسطه شغلم با بدبختی و گرفتاری مردم تهران روزانه مواجهم. اما همانها هم در اوج بدبختی لحظات ناب شادی رو تجربه می کنند یا قراره تجربه بکنند. لا اقل در یک قطعه نباید به ترانه ای قدیمی در این زمینه اشاره می شد؟ پیانو سامان احتشامی و اجرای پر حس و حال علی زند وکیلی اونقدر حافظه شنیداری مخاطب رو اشغال می کنه که حافظه دیداریش نقاط ضعف رو نادیده بگیره. قطعه کافه نادری رو کنار بذارم و بازی افشین هاشمی رو بقیه قطعاتی معمولی بودند که نخ باریکی از فلاکت اونها رو به هم وصل می کرد. کلا یک سوگیری در نقد فیلم و تئاتر هست که اثر هر چه تلخ تر باشد قبل از اینکه استارت نقد بخورد چند صد متری از آثار با تلخی کمتر جلوتر است.
من متوجه نشدم. اگه چینش صندلیها اشکال داشته "در عمل و خیلی دیر دریافتیم" یعنی چی؟ یعنی چینش اولیه صندلیها به طور نظری! و برای تماشاگرانی نظری انجام شده! به عبارت دیگر چیدمان صندلیها بر اساس بلیت فروشی حد اکثری بوده اما در عمل متوجه شده اند (البته خیلی دیر!) که عده قابل توجهی بخش بزرگی از اجرا رو نمی بینن! "بیشترین عدالت ممکن" هم در این شرایط عبارتی نظری بیش نیست. وقتی بازی رو به هم زدی و مجبور می کنی به قواعد بازی جدید تن بدیم عدالت پیشاپسش کن فیکون شده. جز تاسف و تمام آنچه گفتم چیز دیگری نمی گویم!